سبک زندگی اسلامی (2)
مفهوم « سبک زندگی » از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیرا و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است. سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوندی نظام گونه و شبکه ای وهمچنین عوامل متعددی که شیوه های زندگی یا اقلیم های زیستن انسان تاثیر می گذارند، به وجود آمده است.تقریبا در اکثر سبک های زندگی می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است.
اول: مفهوم و حدت و جامعیت
دوم: مفهوم تمایز و تفارق
سبک زندگی (life style) از زمره مفاهیمی است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پاره ای از واقعیت های فرهنگی جامعه، آن را مطرح و به کار می برند و دامنه بکار گیری آن در ادبیات علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی رواج زیادی یافته است تا حدی که بعضی معتقدند که این مفهوم قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان از جمله مفهوم طبقه را داراست و می تواند به نحو دقیق تری، گویای واقعیت پیچیده رفتارها و حتی نگرش های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درجامعه امروز ما باشد. برخی از اندیشمندان به کارگیری این واژه را به جای مفاهیم فراگیری چون قومیت و ملیت را مطرح کرده اند . سبک زندگی در رشته مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنش های هر فرد اطلاق می شود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتای و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشان دهنده کم و کیف نظام باورها و کنش ها و واکنش های فرد و جامعه می باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنش های اشخاص و احاد مردم در هر جامعه دارد.
بی شک در گذر تاریخ مواجهه ی فرهنگ و جامعه ی ایرانی با فرهنگ و نگرش مدرن سبب تحول در سبک زندگی ایرانی شده است و یک زندگی شبه مدرن را که با رگه هایی از سنت نیز در آن وجود دارد، برای جامعه ایرانی رقم زده است به گونه ای که با چند دقیقه حضور و نظاره در محیط های اجتماعی و شهری این هویت مونتاژی را می توان مشاهده کرد. به واقع از پایان دوره صفویه و مخصوصا از دوران قاجاریه تا به امروز، مساله مواجه با عالمی جدید و ساحتی نوین به نام غرب مدیرنیته، کم کم در ایران رخ نموده است.
سبک زندگی اسلامی ایرانی در مواجهه با غرب
غرب مدرن مبتنی بر تفکری فلسفی، فرهنگی پدید آمد که در آن انسان جای خدا را می گیرد و به صورت موجودی صاحب علم و اراده و قدرت و در جایگاه تشریع ظاهر می گردد و همه چیز را در تصرف و تملک خود در می آورد. غرب مدرن آنچنان که بسیاری از متفکران غربی نیز به آن اذعان کرده اند، کوشیده است، تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای نسل انسان رقم زند.
امثال نیتچه، هایدگر، هانری کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هر کدام به این تعارض اشاره داشته اند. در مقابل، جامعه ایرانی یک جامعه ی دین دار، دین محور و خدا محور است و در آن پای بندی به دین و سنت تا حدود زیادی یافت می شود.
از این رو با ورود نگرشها و اندیشه های غربی و جلوه های مدرنیته توسط افرادی چون میرزا ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی و آخوند زاده که از پیشروان آشنایی با تجدید بودند، این تضاد و چالش بین این دو فرهنگ کاملا متفاوت، بروز پیدا کرد آنچنان که هنوز این چالش ادامه دارد.
عده ای که به جریان روشنفکری غیر دینی شهرت یافته اند با نام پیشرفت و توسعه و نفی عقب ماندگی تاریخی سعی در القای اندیشه های غربی و تجدد حاصل از رشد و گسترش بینی غربی بودند. عده ای دیگر کوشیدند راه های میانه را مطرح کنند و عده ای دیگر به نفی مدرنیته و نقد آن روی آوردند. البته هیچ کدام از ایشان به راهکار و راهبردی در خور برای این دوران گذار، دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاد اکتفا نکردند.
این تحول، هم در جغرافیای کشورهای غربی و هم در عالم شرق ادامه دارد. خود بنیادی تفکر بشر، انسان گرایی (اومانیسم و هیومنیسم)، قدیسیت زدایی و تقدس زدایی ماده گرا (ماتریالیسم)، تکنیک زدگیی افراطی،غیب ستیزی و شریعت ستیزی و متن گریزی دانست. این تفکر مرکزی، سبب پدیدار شدن هنر و ادبیات مدرن ( رمانتیسم، کلاسیسیزم، رئالیسم، ناتورالیسم،اکسپرسیونیزم،کوبیزم و دادائیسم) علم مدرن (آمپریسم،ساینتیسم،نگرش تکنیکی و..) دین مدرن (پوزیتیویسم و دین پراگمات و..)، نظام سیاسی و شهروندی مدرن (ماکیاولیسم و سکولاریسم و شهروندی به جای مفهوم اخوت و برادری)، نظام اقتصادی مدرن (بورژوازی و سوسیالیسم و..) تفکر مدرن (سوبژ کتیوسیم، پوزیسم منطقی و..) و نظام اجتماعی مدرن (طبقات اجتماعی مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فردیت اجتماعی و..) گردید. تمامی این ها سبب شدند که سبک زندگی بشر زیست کننده و در بستر مدرنیسم دگرگون شود و با سبک زندگی پیشین خود و همچنین با سبک زندگی سنتی و دینی فاصله بگیرد.
سنت در ساده ترین تعریفش به امور متعلق به گذشته تعبیر شده است. آن گاه که یک فرهنگ تاریخی می شود و درون مایه ها و بن مایه های یک تمدن می گردد، تاریخی شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پدیداری سنت به شمار می آیند. سنت را باید یک کلان فرهنگ تاریخی دانست که به انسان و زمانه اش هویت می بخشد. سنت اسلامی از منظر ما از سرچشمه ی وحی و قرآن و نهج البلاغه و روایات سیراب می شود و امری است قدسی و آسمانی و ملکوتی که مرزهای شفاف و روشنی با خرافه گرایی و تحجر دارد.
به لطف حاکمیت فرهنگ ائمه معصومین (علیهم السلام) بخش عظیمی از تاریخ ما و همچنین فرهنگ جاری ما، متاثر از دین و برآمده از دین است و دین شکل دهنده و پدیدارکننده سنت خاص در جامعه ایران بوده است. عادات و سبک زندگی دینی مردم، امر مهمی است و امروز اندیشمندان غربی هم از شیوه زندگی غربی دفاع نمی کنند و آراستگی به فضائل انسانی و زندگی پرهیزکارانه نیز در نظر همه کس شرط کمال و صورتی از آن ها است.
بنابر این در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگی باید به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را احیا کرد که اگر چنین شد، سبک زندگی دینی نیز احیا خواهد شد. اینجاست که یکی از کلیدی ترین درس های سبک زندگی از نهج البلاغه امیرالمومنین (علیه السلام) استنباط می شود، توصیه همزمان و همردیف به رعایت تقوا و نظم، تجلی این معناست که نظم در زندگی و رعایت نظامات اسلامی از تقوا و پرهیزگاری نشات می یابد و به دیگر تعبیر،نظم ظاهری از تقوای باطنی می آید.
حال در مقوله ی تحلیل سبک زندگی شیعی و اسلامی، آیا حرفی بهتر از فرمایشات مولا علی (علیه السلام) سراغ دارید؟ توقع تحول رحمانی در نفسانیت نفس اماره که حیات روز مره اش در گرو تعلقات شیطانی است توقع بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نموده اند، اما این تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ این ظاهر و باطن است که با هم تحول می پذیرند و بر هم اثر می گذارند، بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان نتیجه ای جز تغییر نسبت های نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد فعل او تجلی گاه آن خواهد شد.
ادامه دارد ...
منبع: farhangnews.ir