«خاتمیت»، از جمله ی اصول اساسی و مشترک بین همه ی مذاهب و فرق اسلامی (شیعه، سنی و...) است. بر مبنای این اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پیامبر گرامی اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده ی الهی در روی زمین است. یعنی، آخرین فردی است که از سوی خداوند، به عنوان «نبی» و «رسول»، به سوی بشر فرستاده شده و دین و شریعت وی (اسلام) آخرین آیین آسمانی است. قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم خویش، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمین پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کرده اند، چندان که احادیثی چنین، شهرت زایدالوصفی دارند: حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه.(1) و (حدیث متواتر منزلت): یا علی انت منّی به منزله ی هارون من موسی الا انّه لانبیّ بعدی.(2)
قرآن کریم در سوره ی احزاب، آیه ی 40می فرماید: «ماکان محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیءٍ علیماً».
«خاتم» از ریشه ی «ختم» به معنای «پایان» است و طبق تصریح لغت شناسان برجسته ی عرب،(3) در زبان عربی به دو صورت خاتم (به کسر تاء) و خاتم (به فتح تاء) به کار می رود. خاتم (به کسر تاء) به معنی ختم کننده و پایان بخشنده است و خاتم (به فتح تاء) به معنی آخر و آخرین و نیز مُهری است که پس از تنظیم و نگارش نامه ها و اسناد، در پای آن می زنند و حکم «پایان بخشیدن» به آن ها را دارد.(4) به قول لغویان: «مایُختَم به» یعنی وسیله ی ختم و پایان یافتن چیزی است (و در نتیجه، بستن طومار آن، که «پُلُمب» کردن خانه ها و مُهر کردن سر ظروف مایعات، از همین باب و به همین معنا است، و قرآن کریم با استعمال تعابیری چون «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم» (5) و مشابه آن(6) و نیز با بکارگیری واژه ی «مختوم» و «ختام» (7)، همین معنا را اراده کرده است. چنان که «مختومه» شدن پرونده نیز، در اصطلاح قضات، به معنای پایان یافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نیز، «خاتم» گفته می شود به اعتبار استفاده ی از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامه ها است. به قول استاد مطهری:
کلمه ی «خاتم» به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی به معنی چیزی است که به وسیله ی آن به چیزی پایان دهند. مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن می زدند به همین جهت، «خاتم» نامیده می شود، و چون معمولاً بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می کردند و همان را بر روی نامه ها می زدند، انگشتری را «خاتم» می نامیدند.(8)
استعمال تعابیری چون «ختم قرآن» (که به معنای خواندن کل قرآن و تمام کردن آن است)، اطلاق «مجلس ختم» به مجلس ترحیم اموات (که به اعتبار قرائت یک دوره ی کامل از قرآن توسط جمع حضّار مجلس ترحیم برای شخص متوفّی است) و نیز استعمال تعبیر «خاتم اوصیاء» در حقّ آخرین امام معصوم از تبار اهل بیت(علیه السلام)- همه و همه در راستای همان مفهومی است که از ختم و خاتم بیان شد.
آن چه گفتیم، علاوه بر کارکرد قرآنی لفظ، مورد تصریح مفسران مسلمان و نیز فرهنگ نویسان برجسته ی تاریخ اسلام قرار دارد. برای نمونه، ابوالبقاء عکبری، دانشمند مشهور، در ذیل آیه ی «ولکن خاتم النبیین» می نویسد:
[1] خاتَم (به فتح تاء)، یا فعل ماضی از باب مفاعله است؛ یعنی محمد (ص) پیامبران الهی را ختم کرد،
[2] و یا مصدر است که بنابراین، «خاتم النبیین» به معنای ختم کننده پیامبران خواهد بود؛ زیرا مصدر، در این قبیل موارد، به معنای اسم فاعل است.
[3]و یا آن طور که دیگر دانشمندان گفته اند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معنای آخر آخرین،
[4]و یا آن گونه که بعضی دیگر گفته اند، به معنای اسم مفعول است، یعنی «مختومٌ به النبیون»: پیامبران الهی، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شده اند.
به نوشته ی عکبری: «چهار احتمال فوق، در صورتی است که «خاتم» به فتح «تاء» قرائت شود، و اگر به کسر «تاء» قرائت شود، چنانکه شش نفر از «قراء سبعه» این طور قرائت کرده اند، این کلمه به معنای «آخر و آخرین» است. خلاصه، بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه، این است که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد.(9)
بر پایه ی آن چه گفتیم، واژه ی «خاتم النبیین» در آیه ی چهلم سوره ی احزاب، به هر گونه که تلفظ شود (چه خاتم به کسر تاء و چه خاتم به فتح تاء) به این معنا است که حضرت محمد، آخرین پیامبر بوده و طومار نبوّت با آمدن او ختم شده است. بر همین اساس، «خاتم الانبیاء» یکی از القاب پیامبر اسلامی(ص) بوده و بدین معنا است که آن حضرت، آخرین پیامبر الهی بوده و پیامبری به وسیله ی او ختم شده است. ضمناً دلیل «خاتمیت» و جاودانگی دین اسلام، تنها آیه ی فوق نبوده و این معنا، علاوه بر آیه ی 40 احزاب و نیز دو حدیث «حلال محمدٍ حلالٌ الی یوم القیمه» و حدیث «منزلت» که قبلاً از آن ها یاد شد، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است که نمونه وار در زیر به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. خداوند در قرآن کریم به پیامبر دستور می دهد که بگویید: و اوحی الیَّ هذا القرآن لاُنذِرَکم به و من بَلَغ.(10) یعنی، این قرآن به من (پیامبر) وحی شده است تا شما و تمام کسانی را این قرآن به آنها می رسد انذار کنم.(11)
2. پیامبر اکرم (ص) در ضمن خطبه ای می فرماید: انا خاتم النبیّین و المرسلین و الحجه علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین.(12) یعنی، من خاتم انبیا و رسولان و حجت بر همه ی آفریدگان از اهل آسمانها و زمینها هستم.
3. مولای متقیان علی(علیه السلام)، در نهج البلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحی به وجود آن حضرت تأکید کرده است. در خطبه ی اول نهج البلاغه با اشاره به روند پیاپی ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی می فرماید: الی ان بعث الله محمداً رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لانجاز عِدَتِه و اتمام نبوّته (تا آن که خداوند، رسول خود محمد(ص) را برای محقق ساختن وعده ی خود و اتمام کار نبوت برانگیخت).(13) در خطبه ی 72: اللهم... اجعل شرایف صلواتک... علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق(14) (بار خدایا... بهترین درودهایت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده ی درهای بسته). در خطبه ی 87: ایهاالناس خذوها عن خاتم النبیین (ص): انّه یموت... (ای مردم این حدیث را از خاتم پیامبران فراگیرید که می گوید...).(15) در خطبه ی 133: ارسله علی حین فترهٍ من الرّسل... فقفّی به الرسل و ختم به الوحی(16) (خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پی پیامبران و ارسال وحی را با او پایان داد) و نیز در خطبه ی 173: امین وحیه و خاتم رسله (پیامبر امانتدار وحی الهی و خاتم رسولان او بود).
4. از امام باقر و صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرمایند: لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیّکم الانبیاء (خداوند به وسیله ی کتاب شما «قرآن»، کتاب های آسمانی و به وسیله ی پیامبرتان «محمد(ص)»، سلسله ی انبیا را خاتم داد).(17)
5. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: ان الله ختم بنبیّکم النبیّین فلا نبیّ بعده ابداً.(18) یعنی، خداوند به وسیله ی پیامبر شما (مسلمانان) پیامبری را ختم فرمود، بنابراین دیگر تا ابد، پیامبری پس از او نخواهد آمد.(19)
6. ادعیه و زیارت نامه های اسلامی نیز (که گنجینه ی معارف است) سرشار از اشاره به خاتمیت است. در این دعاها کراراً از پیامبر اکرم(ص) به عنوان «خاتم النبیین»،(20) «الخاتم لانبیائه»،(21) «خاتم المرسلین» (22) و «خاتم النبیّین و المرسلین» (23) یاد شده و خاطر نشان می گردد که او نخستین پیامبری است که خداوند از وی (در روز الست) پیمان گرفت و آخرین پیامبری است که مبعوث به رسالت گردید: اول النبیین میثاقاً و آخِرهم مبعثاً.(24)
چنانکه می بینیم، در روایات فوق، پیامبر اکرم(ص) صراحتاً و کراراً مظهر «ختم نبوت»، «ختم رسالت»، «ختم ما سَبَق»، و «ختم وحی» اعلام شده است.(25) بر پایه ی این رهنمودهای مکرر، و نیز در تناسب با ریشه ی لغوی «ختم» است که درک عامه مسلمانان (در سراسر تاریخ اسلام) از واژه ی «خاتم النبیین» در آیه ی شریفه ی 40 سوره ی احزاب، این بوده و هست که آن حضرت آخرین پیامبری است که از سوی خداوند به سوی بشر فرستاده شده است.(26)
جالب است که معنای فوق از واژه ی «خاتم النبیین» (در آیه ی 40احزاب) و اصل «خاتمیت» پیامبر اسلام، علاوه بر این که باور عمومی مسلمانان بر آن استوار شده، کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه ی بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به این امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه ی 40 سوره ی احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود می باشد.
حسینعلی بهاء در عبارات زیر که در کتابها و الواح گوناگون وی آمده، علاوه بر اطلاق عناوینی چون «خاتم رسل» (27)، «خاتم انبیاء» (28) و «خاتم النبیین» (29) بر شخص پیامبر اسلام، «خاتمیت» آن حضرت را نیز صریحاً و دقیقاً به معنی «انتهاء» و «پایان یافتن» سلسله ی نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است(دقت کنید):
1. الصلواه و السلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرساله و النبوه و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا.(30) یعنی، سلام و درود دائمی، ابدی و همیشگی بر سرور جهان و مربی امتها، کسی که به او نبوت و رسالت پایان پذیرفت، و بر خاندان و یاران وی باد.
2. کما انتم تقرئون فی الکتاب بان الله لمّا ختم النبوه بحبیبه بشّر العباد بلقائه و کان ذلک حتم محتوم.(31) یعنی، همان طور که شما در قرآن می خوانید، خدای بزرگ زمانی که نبوت را به وسیله ی حبیبش پایان بخشید، بندگان را به لقاء خود بشارت داد، و این امری حتمی و قطعی است.
3. اعلم بانّ هذه الجنّه فی یوم الله اعظم من کل الجنان و الطف من حقایق الرضوان لانّ الله تبارک و تعالی بعد الذی ختم مقام النبوه فی شأن حبیبه و صفیّه و خیرته من خلقه کما نزل فی ملکوت العزه و لکنه رسول الله خاتم النبیین...(32) یعنی، بدان که این بهشت در روز (متعلق به) خداوند از هر بهشتی بزرگ تر و از حقایق رضوان لطیف تر است، چون خداوند تبارک و تعالی پس از آن که مقام نبوت را در شأن حبیب اش و برگزیده ی از خلقش اش ختم کرد، همچنان که در ملکوت عزت نازل کرد، ولکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است...
4. لانّ الله تبارک و تعالی بعد الذی ختم مقام النّبوه فی شأن حبیبه و صَفیّه و خیرته من خلقه کما نزل فی ملکوت العزه: ولکنّه رسول الله و خاتم النبیین وعد ابصار بلقائه یوم القیمه...(33) یعنی، زیرا که خدای تعالی بعد از آن که مقام نبوت را در شأن حبیب و برگزیده و بهترین فرد از بندگانش پایان بخشیده، همان طور که در ملکوت عزت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبیین است، دیدگان (عباد) را به لقایش وعده داده است...
5. و انه بعد الذی ظهر الله بسلطانه و ختم النبوه بمحمد رسول الله اذا یستدل بالامامه...(34) یعنی، بعد از آن که خداوند سلطان (قدرت و برهان) خویش را آشکار ساخته و نبوت را به محمد رسول الله ختم نمود، آن گاه استدلال به امامت کرد...
علاوه بر اعترافات صریح و غیر قابل توجیه فوق، عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، نیز جای جای (برای به اصطلاح اثبات اینکه مقام حسینعلی بهاء از مقام نبوت و رسالت بالاتر است)! به موضوع «خاتمیت پیامبر اسلام» به معنای «آخرین پیامبر بودن آن حضرت» اعتراف می کند: «در قرآن، سوره ی الاحزاب، محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده، جمال مبارک [حسینعلی بهاء] جل جلاله در ضمن جمله ی مزبور می فرماید که: این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه ی موعود عظیم [یعنی بهاء]، ظهور الله است و دوره ی نبوت منتهی گردید، زیرا که رسول خاتم النبیین بوده».(35)
این مبلغ بهائی هم چنین می نویسد: «خداوند... در قرآن مجید حضرت رسول را خاتم النبیین نامیده و سلسله ی نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره ی الاحزاب نازل شده - "ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسوالله و خاتم النبیین"، و از این مطلب در کمال وضوح، عظمت مقام مظهر مقدس الهی و موعود ملل و ادیان [بخوانید: بهاء] ظاهر می شود. به این معنی که، مقام آن حضرت [بهاء] رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهورالله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است که در قرآن مژده ظهورش به همین اسم نازل شده - هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظُلَلٍ من الغمام».(36)
جالب است که با وجود تمام این تصریحات و تأکیدات که مقام حسینعلی بهاء «رسالت و نبوت نبوده و این منصب با ظهور پیامبر اسلام پایان یافته است»، عباس افندی با کلمات صریح حسینعلی (مذکور در فوق) در افتاده و باب و بهاء را پیامبرانی در ردیف سایر انبیا شمرده است! عبارت عباس افندی چنین است: «آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح، و حضرت محمد و حضرت اعلی[باب] و حضرت جمال مبارک [بهاء]» !...(37)
نکته ی در خور توجه دیگر آن است که حسینعلی بهاء، چنانکه فوقاً دیدیم، پیامبر اسلام را ختم «رسل» (38) و «انبیاء» (39) خوانده و «رسالت و نبوت» را منتفقاً - به وی منتهی (و پایان یافته) شمرده است.(40) بنابراین، با توجه به نصوص یاد شده از حسینعلی بهاء، جایی برای توجیهات بی پایه و مغلطه آمیزی چون این مطلب که در آیه ی 40سوره ی احزاب، «نبوتِ» پیامبران به وجود پیامبر ختم شده نه «رسالت» آنان، و آن حضرت «خاتم النبیین» ست نه «خاتم رسولان» !(41) باقی نمی ماند.
با توجه به آن چه گذشت، بهائیان بایستی به این سؤال اساسی پاسخ گویند که اولاً تناقض آشکار میان کلام بهاء و جانشین وی عباس افندی را چگونه باید حل کرد و ثانیاً حسینعلی بهاء (و پیش از او: علی محمد باب) چگونه و با چه مجوزی، پس از گذشت 12 قرن و اندی از بعثت پیامبر خاتم اسلام و تأسیس دین جاوید او، احکام و مقررات این دین نهایی و ابدی را منسوخ شمرده اند و به اصطلاح، کتاب آسمانی جدید و شریعت تازه ای (به نام بیان و اقدس / «بابیت» و «بهائیت» ) جایگزین اسلام و قرآن ساخته اند؟! آن هم، بدین گونه که، هنوز چند سال از تأسیس شریعت جدید توسط علی محمد باب نگذشته و به اصطلاح مرکب قلم بیان خشک نشده است که احکام و مقررات وی از سوی بهاء رسماً نسخ، و کتاب آسمانی! جدیدی با عنوان اقدس جای آن را می گیرد!
پینوشتها:
1. الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، چاپ آخوندی، تهران، 717/2، روایت امام صادق(علیه السلام) که با اشاره به بعثت نو به نوی پیامبران اولوالعزم همراه با کتاب آسمانی جدید، می فرماید:«...حتی جاء محمد (ص) و فنجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلالٌ الی یوم القیامه و حرام حرام الی یوم القیامه...».
2. منقول در زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز غدیر (کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، ترجمه ی موسوی کلانتری دامغانی، تصحیح حسین استاد ولی، انتشارات حر، قم1376، ص602) و نیز دعای ندبه (همان، ص882). حدیث منزلت یا تعابیری چون: «الاترضی ان تکون منّی بمنزله هارون من موسی الا انّه لانبیّ بعدی» به کرّات در کتب معتبر شیعه و سنی آمده است. ر.ک: صحیح بخاری، 58/3؛ صحیح مسلم، 323/2، مسند احمد بن حنبل، 174/1؛ سنن ترمذی، 301/2؛ سنن ابوداود، 29/1؛ سیره ی ابن هشام، 162/4؛ امالی شیخ صدوق، ص28 و47و 81؛ بحارالانوار مجلسی، 254/37-289. برای مآخذ و مصادر در حدیث «منزلت» از کتب اهل سنت، و بحث درباره ی آن ر.ک: الغدیر، علامه امینی، 199/3-201. علامه سید هاشم بحرانی در غایه المرام نیز حدیث مزبور را با صد روایت از طریق اهل سنت و 70روایت از طریق شیعه نقل کرده است.
3. ر.ک: معجم مقاییس اللغه، ابن فارس، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم، شرکت مکتبه و مطبعه ی مصطفی البابی الحلبی، مصر 1390ق، 245/2؛ القاموس المحیط، مجدالدین محمد فیروزآبادی، دارالجیل، 103/4-104؛ مختار الصحاح، جوهری، ص 130؛ لسان العرب، ابن منظور، تعلیقات علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1408ق، 25/4؛ مختار الصحاح، محمد بن ابی بکر بن عبدالقادر رازی، دارالکتاب العربی، بیروت 1967؛ و...
4. ابوجعفر احمد بن علی مقری بیهقی (لغت شناس، نحوی و مفسر برجسته ی قرن ششم) در تاج المصادر (تصحیح و تحشیه ی دکتر هادی عالم زاده، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1366، 148/1) می نویسد: الختم: مهر کردن و قرآن تمام کردن و ختم الله له بالخیر».
5. بقره:7.
6. خَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُمْ (انعام:46)؛ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ (جاثیه:23)؛ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ (یس:65)؛ یَخْتِمْ عَلَى قَلْبِکَ (شوری:24).
7. رَحِیقٍ مَخْتُومٍ (مطفقین:25)؛ خِتَامُهُ مِسْکٌ (مطفقین:26).
8. مجموعه ی آثار استاد شهید مطهری، جلد سوم از بخش اصول عقاید، انتشارات صدرا، 1370، فصل «ختم نبوت»، ص155.
9. ر.ک: التبیان فی اعراب القرآن، 100/2؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه ی رضا استادی، صص19-20.
10. انعام: 19. برای نصوص دیگر قرآنی مربوط به اصل خاتمیت ر.ک: مفاهیم القرآن، 130/3-139.
11. تعبیر «من بلغ»، مطلق بوده و شامل تمامی کسانی که در طول تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی(ص) به آنان می رسد، می شود.
12. مستدرک الوسائل، محدث نوری، 247/3.
13. نهج البلاغه، ترجمه ی دکتر سید جعفر شهیدی، چاپ سوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران 1371،ص6.
14. همان، ص 54، مشابه عبارت فوق(الخاتم لما سبق)، در زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در نجف (منقول توسط شیخ مفید و شهید اول و سید بن طاووس و دیگران) نیز وارد شده است: «السلام علی رسول الله ... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله (کلیات مفاتیح الجنان، همان، ص 561) و نیز در جای دیگر از همان زیارت: اسلام من الله علی محمد رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهمین علی ذلک کله» (همان، ص563).
15. همان، ص70.
16. همان، ص 131.
17. الاصول من الکافی، 177/1.
18. همان، 269/1.
19. برای احادیث مربوط به خاتمیت، ر.ک: مفاهیم القرآن، 141/3-167.
20. ر.ک: دعای ابوحمزه ی ثمالی (کلیات مفاتیح الجنان، همان، ص317)، دعای روز اول ماه رمضان، با سند صحیح منقول از امام کاظم(علیه السلام) (همان، ص365، و دعای امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه (همان، صص 435-436)، زیارت حضرت رسول (ص) در مسجد نبوی در مدینه (همان، ص517) و زیارت آن حضرت از راه دور در روز 17 ربیع الاول (همان، ص524)، زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم(ص) در مدینه (همان، ص542)، زیارت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین در مدینه (همان، ص543) و نیز زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) (همان، ص591) و زیارت آن حضرت در روز غدیر (همان، صص 596 و 614)، زیارت مطلقه ی امام حسین(علیه السلام) (همان، 703)
21. زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در 17 ربیع الاول (همان، ص525).
22. زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در مدینه (همان، ص541)
23. در پایان دعای وارده در شب نیمه ی شعبان که به منزله ی زیارت امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) است، منقول توسط شیخ طوسی و سید بن طاووس: «و الحمد لله رب العالمین و صَلَواتُه علی سیدنا محمد خاتم النبیین و المرسیلن... (کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، ترجمه ی موسی کلانتری دامغانی، تصحیح حسین استاد ولی، ص 274).
24. زیارت پیامبر اکرم (ص) از راه دور در 17 ربیع الاول (همان، ص527): اللهم اجعل جوامع صلواتک و نوامی برکاتک... علی محمد عبدک و رسولک... اول النبیین میثاقاً و آخرهم مبعثا».
25. طالببین تحقیق بیشتر در این زمینه می توانند به آثار گرانسنگی هم چون خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، تألیف آیت الله سبحانی، و ختم نبوت نوشته ی استاد مطهری (مندرج در: جلد سوم از مجموعه ی آثار استاد شهید مطهری مراجعه نمایند).
26. لذا وقتی که مثلاً فقیه، رجالی و لغت شناس بزرگ قرن 11 هجری، فخرالدین طریحی، در فرهنگ نامه ی مشهورش: مجمع البحرین به مدخل «ختم» می رسد بی هیچ تردید و درنگی، آیه ی شریفه ی «ولکن... خاتم النبیین» را این گونه معنا می کند: «ای آخرهم لیس بعده نبی». یعنی (محمد«ص» ) آخرین پیغمبران است و پیغمبری پس از او نیست (مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ دوم، مکتبه ی مرتضویه، تهران 1395ق، 53/6). همین برخورد را دقیقاً در کلام لغت شناس بزرگ قرن 4هجری، ابن فارس، می بینیم که در ذیل واژه ی «ختم» می نویسد: «و النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم خاتم الانبیاء لانّه آخرهم» (معجم مقائیس اللغه، همان، ص245).
27. اشراقات (الواح مبارکه ی حضرت بهاءالله جل ذکره الاعلی، شامل اشراقات و چند لوح دیگر)، خط نستعلیق، افست از چاپ سنگی، بی نا، بی تا، ص246: «یومی از ایام در ارض طاء [=طهران] که مقرّ سلطنت ایران است مشی می نمودم، بغتتاً [ناگهان] از کلّ جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله ی منابری که در مدن و دیار آن اقلیم است اصغاء شد و به این کلمات ذاکر- الهی، خاتم رسل و سید کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر مابه به سب و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهی، الهی، ما را نجات بخش».
28. اشراقات، ص252، خاتم انبیا تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افنده ی مقربین... را گداخت».
29. سورة الملوک، چاپ تهران، ص 11؛ آثار قلم اعلی، مؤسسه ی مطبوعات امری، تهران، 131 بدیع، 12/5: در وصف قرآن می گوید: کتاب قدس حفیظ الذی نزل علی محمد رسول الله و خاتم النبیین و جعله حجه باقیه من عنده و هذی و ذکری للعالمین».
30. اشرافات، همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون ر.ک: کتاب بدیع، ص293.
31. مائده آسمانی، به اهتمام عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ی ملی مطبوعات امری، 260/4.
32. جواهر الاسرار، (جلد سوم مجموعه ی «آثار قلم اعلی» )، حسینعلی بهاء، مؤسسه ی ملی مطبوعات امری، تهران 129بدیع، ص48.
33. آثار قلم اعلی، مؤسسه ی مطبوعات امری، تهران، 121 بدیع، 49/3.
34. مائده ی آسمانی، اشراق خاوری، 60/1.
35. رحیق مختوم، قاموس لوح مبارک قرن، عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ی ملی مطبوعات امری، 130بدیع، 78/1.
36. قاموس توقیع منیع مبارک، عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ی ملی مطبوعات امری، تهران، 105 بدیع، 144/1، همو در قاموس ایقان (همان مؤسسه، تهران، 128 بدیع، صص 303-304) نیز تصریح می کند که جمال مبارک، در آیات مقدسه به صراحت ذکر کرده اند که نبوت و رسالت به حضرت محمد (ص) انتها یافت.
37. مفاوضات (النور الابهی فی مقاوضات عبدالبهاء)، به اهتمام کلیفورد بارنی، لیدن 1908، ص124. در مورد آشنایی با استدلالهای بهائیان برای اثبات عدم خاتمیت حضرت رسول ر.ک: فرائد، نوشته ی میرزا ابوالفضل گلپایگانی، چاپ نفقه ی حاج عبدالکریم تهرانی، و ردّ استدلالی کتاب مذکور تحت عنوان بهائی چه می گوید، تألیف جواد تهرانی، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران 1346.
38. اشراقات...، همان، ص 246: «یومی از ایام در ارض طاء[=طهران] که مقرّ سلطنت ایران است مشی می نمودیم. بغتتاً [ناگهان] از کل جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله ی منابری که در مُدُن و دیار آن اقلیم است اصغاء شده و به این کلمات ذاکر - الهی، الهی، خاتم رُسُل و سیّد کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهی، الهی، ما را نجات بخش».
39. همان، ص 252.
40. همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون ر.ک: کتاب بدیع، ص293.
41. به عنوان نمونه ای از این گونه مغالطات در منابع بهائی ر.ک: اسرار الآثار خصوصی، اسدالله مازندرانی، مؤسسه ی ملی مطبوعات امری، تهران، 128بدیع، 163/3 به بعد؛ خاتمیت، روحی روشنی، مؤسسه مطبوعاتی امری، فصل اول و نیز ص 33و.... برای نقل و نقد و حرفهای فرقه در این زمینه، و پاسخ به شبهات آنها نیز، مطالعه ی آثار زیر توصیه می شود: جمال ابهی!، موسوی، صص224-223؛ پای سخنان پدر، محمد جعفر امامی، صص186-196؛ البهائیه فی المیزان، سید محمد کاظم قزوینی، صص10-22؛ بهائیان، سید محمد باقر نجفی، صص435-439؛ کشف الحیل، 74/1-75.
/ج