بهاء و بابیان: تداوم خط خشونت و آشوب در تبعید عراق
با ترور (نافرجام) ناصرالدین شاه در شوال 1268ق توسط جمعی از تروریستهای بابی، چنانکه گفتیم، گرفت و گیر بسیار سختی از سوی شاه قاجار آغاز شد که با همدلی و همکاری آشکار ملت همراه بود و در نتیجه ی آن، غالب سران بابیه دستگیر و به وضعی فجیع به قتل رسیدند.حسینعلی بهاء نیز در آن شرایط سخت، به اتهام همدستی با تروریستها دستگیر و به زندان افکنده شد و در این هنگامه (با توجه به موقعیت بارز بهاء در بین بابیان و بالاخص پیوند عمیق او با سران تندرو و آشوبگر بابیه نظیر قره العین، یحیی دارابی و حسین بشرویه ای، و اصرار شدید مادرشاه (مهد علیا) بر دخالت او در برنامه ی قتل فرزند تاجدار خویش) سرنوشتی جز مرگ در انتظار بهاء نبود. اما دخالت جدی، گستاخانه و بودار سفیر وقت روس تزاری در ایران (پرنس دالگوروکی) ورق را به سود بهاء برگرداند و حکم اعدام و حبس ابد وی را به تبعید به بغداد، مرکز عراق (که آن زمان، جزء قلمرو عثمانی بود) تبدیل ساخت.(1) هم زمان با تبعید بهاء به عراق، این کشور فرارگاه بابیانی شد که در آن دوران، محیط ایران را برای خویش شدیداً ناامن می دیدند.
گزارش هایی که از رفتار و عملکرد بهاء و همکیشان بابی او در دوران تبعید عراق (ربیع الاول 1269- ذی قعده ی 1279ق) و پس از آن در دست است، گویای تداوم روش خشونت و آشوبگری در آن سالها توسط عناصر یاد شده است.
منابع معتبر بهائی تصریح دارند که بابیان مهاجر به عراق، شبهای تار به دزدیدن کفش و کلاه و پول و پوشاک زوار متمکن شیعه و سرقت جامها آب از سقاخانه ها و شمعها و کتاب های موجود در حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام در اماکن مقدسه می پرداختند(2) و به اعتراف خود میرزا حسینعلی بهاء در لوح ملا علی بجستانی (مورخ حدود 1300ق): «جمیع ملوک، الیوم(3) این طایفه را اهل فساد می دانند. چه که فی الحقیقه در اوائل، اعمالی از بعضی از این ظاهر، که فرائض اَیمان مرتعد.(4) در اموال ناس، من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند؛ حقوق هیچ حزبی از احزاب را مراعات نمی نمودند... و این اعمال سبب اجتناب ناس و ضَوضاء و اعراض خلق از حق [یعنی بابیت!] شد».(5)
بهاء خود در الواح خویش، کراراً به رفتارهای ناروا و زشت بابیان در آن سالها تصریح و اعتراف کرده است. برای نمونه، در لوحی که با جمله ی «ای اله ابدی، تو شاهد و گواهی» آغاز می شود می نویسد:
اعمال واقعی بعضی از اهل بیان [=بابیها] در اول امر، بر احدی پوشیده نبوده و نیست، ولکن همچو می دانستند که این امور مقبول است و از جانب...[خداوند] مأذونند. مع آنکه [=با وجود آنکه] بساط اوامر حق، مقدس از اعمال ردیه غیر مرضیّه(6) بوده و ساحت اقدسش منزّه از شئونات مُکرَهه ی نالایقه، و... [به خدا قسم] که در سنین توقف عراق و ایام هجرت، لیلاً و نهاراً از سماء اراده، آیات واضحه ی صریحه در نهی عباد از غیر ما حَکَمَ به الله نازل و به اطراف ارسال می شد...(7)
در لوح دیگر می گوید: «در اویل امر، اعمال به قسمی منکر مشاهده می شد که هر بصیری به حق پناه می برد و هر سمیعی در لیالی و ایام به عجز و ابتهال [از خداوند] نجات می طلبید، تا آن که از فضل و عنایت، به تحریر و بیان [یعنی نوشته ها و بیانات نصیحت آمیز بهاء]، فی الجمله اعمال شنیعه به اعمال طیّبه و اخلاق غیر مرضیه به مرضیه تبدیل گشت». و نیز: «اعمال این حزب، در اول ایام، نعوذ بالله منکر؛ فی الحقیقه انسان نمی توانست حمل نماید».(8)
چنان که می بینیم، بهاء ضمن اعتراف به کارنامه ی سیاه بابیان در عراق (و ایران)، خود را از اعمال زشت آنان، دور و بیگانه می شمارد و حتی مدعی است که با آن رفتارها مقابله کرده و نصایح و دستورات وی تدریجاً اخلاق باییان را اصلاح کرده است. این ادعا، توسط سران و نویسندگان بهائی نیز پیوسته تکرار و بزرگنمایی شده و حتی آنان، اعمال زشت بابیها در عراق و عثمانی را به جناح رقیب خویش (یحیی صبح ازل و اتباع وی) نسبت داده اند. مع الوصف، اسناد و مدارک موجود، شخص بهاء را کاملاً شریک اعمال زشت بابیان در عراق، بلکه در مواردی، حتی پیشرو آنان نشان می دهد. در این باره به شواهد زیر توجه می دهیم:
1. عزّیه خانم (خواهر بزرگ بهاء) در همان رساله ی تنبیه النائمین، که قبلاً یاد کردیم، پس از اشاره به اقدامات نافرجام بهاء جهت ترورشاه قاجار، سخن را به اقدامات خشونت بار وی در ایام تبعید به عراق می کشاند و می نویسد: بهاء پس از تبعید به عراق نیز دست از باندبازی ها و اعمال تند و خشونت بارش برنداشت و یکی از کارهای وی در آن کشور (پس از برگشت از سفر مخفیانه ی دو ساله ی سلیمانیه به بغداد)، «جمع آوری بعضی از قلاش و اوباش های ولایات ایران» به گرد خود بود «که در هیچ زمان به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدم کشی کاری نیافته، و غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته» بودند:
با آن ادعای حسینی کردن(9)، این اشرار را به دور خود جمع نمودند، که هر نفسی که غیر از رضای ایشان نفسی برآمد قطع کردند، و از هر حلقی حرفی درآمد بریدند، و اصحاب طبقه ی اول که اسامی ایشان مذکور شد از خوف آن خونخواران به عزم زیارت اعتاب شریعه به کربلا و نجف هزیمت نمودند. سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدند و حاج میرزا احمد کاشی را شکم دریدند، ابوالقاسم کاشی را کشتند و در شط انداختند. سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند، میرزا رضا را به سنگ مغزش را پراکندند، میرزا علی را پهلویش را دریدند، و بعضی را روز روشن میان بازار حراج پاره پاره کردند، چنان که بعضی اصحاب را از این حرکات فاسخ اعتقاد گردید، تا سید عابد رزّاز از دین عدول کرده و این بیت را انشاء نمود که خاصه و عامه در محافل می خواندند و می خندند و می گفتند ما هر چه شنیده ایم حسین، مظلوم بوده نه ظالم، اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید.(10)
2. تأیید اظهارات فوق را می توان در نامه ی رسمی وزیر خارجه ی ناصرالدین شاه (میرزا سعید خان مؤتمن الملک انصاری) در ذی حجه 1278ق به سفیر وقت ایران در اسلامبول (میرزا حسین خان مشیرالدوله ی قزوینی) بازجست که ضمن اشاره به اعدام سران بابیه پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه (شوال 1268ق) و نجات حسینعلی بهاء از اعدام و عزیمت او به عراق، می نویسد: از آن وقت تاکنون بهاء «در بغداد است و اگر چه او هیچ وقت در» پنهان «از فساد و اضلال سفهاء و... جمال، خالی نبود و گاهی به فتنه و تحریک قتل هم» نظیر سوء قصد به آخوند ملا آقای دربندی (فقیه مشهور) «دست می زند... و چند قتل دیگر که اتفاق افتاد، ولیکن»کار بهاء «این طور که حالا هست بالا نگرفته بود» و مثل اخیر طبق اخباری که می رسد «این قدر...مرید... به دور خود جمع نکرده... و جرأت آن نداشت که اظهار از مافی الضمیر خود کرده» هنگام رفت و آمد و «مکث در خارج منزل خود، آدمهای مسلح از جان گذشته همراه داشته باشد...».
وزیر خارجه ی ایران، هم چنین، ضمن انتقاد از «غفلت و بی احتیاطی»اولیای وقت دولت ایران (تعریض به میرزا آقاخان نوری: صدراعظم آنگلوفیل ناصرالدین شاه و دوست دیرین بهاء) در مقابله با خطر بابیان، می افزاید: «حالت و طبیعت این گروه گمراه در» ایران «و جسارت و اقدام آنها بر امور خطرناک باره به تجربه رسیده»است. روشن است که «اساس این دین»نوظهور و باطل را «بر دو چیز هایل گذاشته اند: یکی دشمنی و خصومت فوق العاده نسبت به دین و دولت اسلامیه، دیگری بی رحمی و قساوت خارق العاده نسبت به آحاد این ملت و گذشتن از جان خودشان برای ظفر یافتن به این مطلوب نجس».(11)
دکتر فریدون آدمیت، ضمن تأکید بر این مطلب که: بابیها در جریان شورشهای مسلحانه ی خود بر ضد دولت مرکزی، «اسیران جنگی را دست و پا می بریدند و به آتش می سوختند»،(12) ویژگی حسینعلی بهاء را (در قیاس با برادر و رقیب مشهور خود: یحیی صبح ازل، رئیس گروه ازلیان) در این می داند که «از روز نخست... ناکسان را به دور خود گرد آورد، و دستگاه میرغضبی و آدمکشی را در برانداختن ازلیان بر پا کرد».(13) سخن آدمیت در مورد آلوده نبودن دست ازل به ترورهای فرقه ای، البته مورد قبول ما نیست و قرائن نشان می دهد که او نیز - هر چند بسیار کمتر از بهاء- دست به ترور برخی از رقیبان و مخالفان گشوده است.(14)
3. روح آنچه که فوقاً در کلام عزیه خانه و وزیر خارجه ایران در عهد ناصری گذشت، توسط مطالب زیر که در خلال منابع معتبر بهائی آمده تأیید می شود:
الف) دکتر حبیب مؤیّد (از نویسندگان و مبلغان یهودی تبارِ بهائی، و از مقربان عباس افندی و شوقی)، در خاطرات خود، به مناسبت ذکر آقا اسدالله کاشی، خادم عباس افندی در عکا، چنین می نویسد: «پوشیده نماند که در بیت مبارک [عباس افندی]، دو اسدالله بودند که یکی را احبا به طور شوخی و مزاج شیر نر خطاب می کردند. او آقا سید اسدالله قمی بود و دیگری آقا اسدالله کاشی که او را شیر ماده می خواندند. خیلی کوتاه قد و خدمتگذار بود، تا آخر عمرش در بیت مبارک خدمت کرد. حضرت عبدالبهاء می فرمودند: این آقا اسدالله را می بینی، با این قدش، در بغداد یک قمه ی بلندی می بست و در خدمت جمال مبارک [حسینعلی بهاء] می رفت و دشمنان امر از او حساب می بردند»!(15)
ب) دکتر مؤید، هم چنین، از عباس افندی نقل می کند که می گوید:
«وقتی که جمال مبارک از سلیمانیه [به بغداد] تشریف آوردند، یک روز توی کوچه تشریف می بردند با مرحوم آقا میرزا محمد قلی [برادر ناتنی بهاء و دستیار وی(16)]، یک شخص کباب فروش آهسته گفت باز بابیها آفتابی شدند. جمال مبارک به میرزا محمد قلی فرمودند بزن توی دهنش. میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش می زد. رفت نزد ایلچی [=کنسول ایران در بغداد] شکایت کرد، ایلچی خود او را حبس کرد، گفت یقین جسارت بزرگی کرده ای که بابیها ترا زده اند...».(17)
دقت شود که، جرم آن شخص کبابی، که به دستور بهاء کتکش زده اند، تنها این بوده که «آهسته» گفته است بابیها باز آمدند، و بهاء (به صرف شنیدن این کلام، و برای چشم زهر گرفته از او و دیگر مسلمانان بغداد) به مریدش دستور داده که «بزن توی دهنش»! مأخذ این روایت هم کاملاً معتبر بوده و نوشته ی یکی از سران بهائیت است که مستقیماً از رهبر بهائیان، عباس افندی، نقل کرده است. این است گواه سینه چاکی حضرات برای صلح و دوستی جهانی! و به قول خودشان: وحدت عالَم انسانی!
با مطالعه ی این گونه حکایات در خود منابع بهائی، می توان به معنای «واقعی» این کلام عباس افندی (که در «لوح عمه» و خطاب به همان عزیز خانم نوشته) پی برد، آن جا که ضمن شرح (به اصطلاح) «سطوت رعب انگیز» بهاء در عراق، خواسته از شرارت او و یارانش در آن سامان پرده بر می دارد: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق را همیشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب و نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه ی شب جرئت مذمت نمی نمود و جسارت بر شناعت نمی کرد، تا آن که کل طوائف و ملل [بر ضد وی] متفق شدند و... از عراق به مدینه ی کبیره [پایتخت عثمانی] هجرت شد».(18)
ج) حاج محمد طاهر مالمیری، از نویسندگان و مبلغان فعال بهائی، و از افراد مورد تأیید رهبران بهائیت (از بهاء تا شوقی) است که خاطرات وی را «لجنه ی ملی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی» (لانگنهاین - آلمان، 149 بدیع/1992م) منتشر کرده است.(19) مالمیری در خاطرات خویش داستان جالبی را از خدمتکار حسینعلی بهاء در بغداد نقل می کند که نشان می دهد بهاء از تصرف در اموال مردم (بدون اذن آن ها) و حیف و میل کردن اموال عمومی، باکی نداشته است.
به نوشته ی مالمیری: زمانی که بهاء در بغداد تبعید بود،
آقا میرزا جعفر [دهجی یزدی، خدمتکار بهاء در بغداد و از همراهان او در سفر به اسلامبول(20)] به خیال اینکه هیکل مبارک[بهاء] در دارالسلام دچار ضیق و تنگی هستند به نظرش رسید برای رفاه جمال مبارک، خدمتی کند و پولی تهیه نماید. عاقبت فکرش به اینجا می رسد که از قندیلهای مسی که در مساجد [یزد] است مقداری به دست آورد و برای این منظور هر شب به مساجد رفته و از غرفه های فوقانی به وسیله ی اسباب مخصوص چندین عدد قندیل مسی که به سقف آویزان بود قطع و به سرعت می برد. کم کم از هر مسجدی که قندل داشت چند عدد به چنگ می آورد تا این که قریب هفتاد من قندیل جمع می کند.
مثلاً یک روز در ایام رمضان لحاف خود را در پارچه ای پیچیده، می آورد در مسجد جامع یزد و مقارن ظهر، هنگامی که عموم مردم در شبستان مسجد به وعظ گوش می دادند، ظرف بسیار بزرگ مسی را که جهت سقاخانه در مدخل مسجد روی چهارپایه قرار داشته و به مناسبت ایام رمضان خالی از آب بوده و توی لحاف خود می پیچد و با کمال زرنگی[!] این بار سنگین را از مدخل دیگر مسجد بیرون برده به منزل می رساند.
به مرور ایام، این ظروف مسی را به اردکان برده، در خانه ی مرحوم استاد کاظم آهنگر آنها را قطعه قطعه کرده به فروش می رساند و مبلغ هفتاد تومان پول نقد به دست می آورد و این مبلغ را در کمربند چرمی پنهان کرده، پیاده عازم بغداد می شود و آنجا به حضور مبارک مشرف، پول مزبور را تقدیم می کند. جمال مبارک، پول را قبول می فرمایند و خیلی مورد عنایت واقع می شود. بعد به امر مبارک، به اتفاق میرزا آقا جان خادم الله[کاتب (به اصطلاح) «وحی»بهاء!] به لب شط بغداد رفته پول مزبور را کلاً به وسط شط می ریزند.
مشارالیه مدتی در بغداد درب بیت مبارک خدمت می کرد و در وقت حرکت به اسلامبول، در زمره ی مهاجرین و ملتزمین رکاب مبارک در می آید.(21)
موضوع ریختن پولها به شط بغداد - اگر حقیقت داشته و به منظور کاستن از «واکنش عاطفی منفی» خواننده نسبت به دزدی مرید بهاء از اموال عمومی مسلمانان آن هم در مساجد، ساخته نشده باشد - به هر روی نشان از حیف و میل اموال ملت مسلمان توسط پیشوای بهائیت دارد. ضمن اینکه، سارق محترم! «خیلی مورد عنایت» بهاء واقع شد و اصل عملش، با ارتقاء به مقام خدمتگذاری «بیت مبارک» و التزام در «رکاب مبارک»، تأیید شده است!
د) در همین زمینه باید به کشتار متعدد بهائیان از رقبا و مخالفان بابی خویش (عمدتاً پیروان یحیی صبح ازل: ازلیها) اشاره کرد که توسط اطرافیان و نزدیکان خاص بهاء صورت گرفته است. یکی از پژوهشگران که تحقیقات مبسوطی را درباره ی عملیات تروریستی بهائیان سامان داده، می نویسد: «در واقع، از نخستین روزهای فعالیت فرقه بهائی مجموعه ای از قتلها آغاز شد که اسرار برخی از آن ها تاکنون روشن نشده و در برخی موارد نقش بهائیان در آن کاملاً به اثبات رسیده است. این قتلها را به پنج گروه می توان تقسیم کرد: اول، قتلهای سیاسی؛ دوم، قتل برخی شخصیت های مسلمان که تداوم حیات ایشان برای بهائیت مضر بود؛ سوم، قتل بابیان مخالف دستگاه میرزا حسینعلی نوری (به طور عمده ازلیها)؛ چهارم، قتل بهائیان که از برخی اسرار مطلع بودند یا به دلایلی تداوم حیات ایشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخص سران فرقه بهائی».(22)
حسینعلی بهاء و اتباع وی متهمند که برای پیشبرد اهداف مادی و فرقه ای خویش، بارها به ترور رقبا و مخالفان خود (مخصوصاً بابیهایی که تسلیم ادعاهای بهاء نشده و مانع پیشرفت مقاصد وی بودند) اقدام کرده اند. سخن عزیه خانم (خواهر بهاء، و عمه ی عباس افندی) درباره ی عملیات تروریستی حسینعلی بهاء قبلاً گذشت. جز او، نویسندگان دیگر نیز نظیر میرزا مهدی خان زعیم الدوله تبریزی(23)، ادوارد براون انگلیسی(24)، میرزا آقاخان کرمانی(25)، احمد کسروی(26)، اسماعیل رائین(27)، دکتر عبدالحسین نوایی(28)، دکتر فریدون آدمیت(29)، سید محمدباقر نجفی، عبدالحسین آیتی(30)، میرزا حسن نیکو(31)، فضل صبحی(32)، عبدالله شهبازی(33)، و...، به اقدامات بهاء و اتباع وی در جهت ترور مخالفانِ بابی و ازلیِ خود تصریح کرده اند.
ذیلاً به نقل اظهارات برخی از افراد فوق می پردازیم:
1. ادوارد براون، مستشرق و ایران شناس مشهور انگلیسی، نیز در مقدمه ی خود بر کتاب نقطه الکاف، با اشاره به نزاع شدید بهاء و صبح ازل در ادرنه (در پی طرح ادعای «من یظهره اللهی» از سوی بهاء) و انشعاب بابیه به دو گروه ازلی و بهائی، به سیاهه ای بلند از اقدامات تروریستی بهائیان علیه رقبا و مخالفان بابی خویش (از گروه پیروان یحیی صبح ازل) اشاره می کند:
دولت عثمانی چون مجدداً آثار هیجان و انقلاب در ایشان مشاهده نمود و دانست که انقسامی در مذهب ایشان پدید آمده و اسباب جنگ و نزاع و فتنه و فساد بین فریقین نیک فراهم شده فی الفور بدون آنکه به خود زحمت تحقیق حق و باطل این امر را دهد در ماه ربیع الاول یا ربیع الثانی سنه ی 1285جمیع بابیه را از ادرنه کوچ داده، بهاءالله و اتباعش را به عکا، و صبح ازل و اتباعش را به جزیره ی قبرس که آن وقت هنوز در تحت حکومت عثمانی بود فرستاد و قرار داد که چهار نفر از اتباع بهاءالله (مشکین قلم خراسانی، میرزا علی سیاح، محمد باقر اصفهانی، عبدالغفار) همراه ازلیان به قبرس روند و چهار نفر از ازلیان (حاجی سید محمد اصفهانی از فضلای بابیه و از اصحاب باب، آقا جان بیک کاشانی، میرزا رضا قلی تفرشی، برادرش میرزا نصرالله تفرشی) همراه بهائیان به عکا. و غرض از این تدبیر آن بود که این چند نفر مخالف، جاسوس حکومت عثمانی باشند، به این معنی که زوار ایرانی یا غیر ایرانی که به قصد ملاقات ازل یا بهاءالله به قبرس یا عکا می آیند، ایشان حکومت عثمانی را از ورود و از وضع حرکات و سکنات و طرز خیالات آنها مستحضر سازند.
قبل از حرکت حضرات از ادرنه، میرزا نصرالله تفرشی در خود ادرنه مسموم شد، و سه نفر ازلی دیگر کمی بعد از ورود به عکا جمیعاً یک شب به دست بهائیان کشته شدند، و اینکه ازلیان قتل ایشان را به امر بهاءالله می دانند به ثوبت نپیوسته است. حکومت عثمانی، قاتلین را دستگیر نموده در حبس افکند و پس از مدتی به شفاعت و ضمانت عباس افندی، مستخلص شدند.
به غیر از این چهار نفر ازلی، جمعی دیگر از قدماء و فضلای بابیه که در وفاداری نسبت به صبح ازل ثابت قدم مانده و بعضی از ایشان از رفقای شخصی باب و حتی بعضی هم از حروف حی بودند، یک یک از میان برداشته شدند. از جمله ی ایشان، آقا سید علی عرب از حروف حی در تبریز کشته شد و ملا رجبعلی [قهیر]... در کربلا و آقا محمد علی اصفهانی برادر [شخص] مذکور در بغداد و حاجی میرزا احمد کاشانی برادر حاجی میرزا جانی کاشانی مصنّف نقطه الکاف در بغداد، و حاجی میرزا محمد رضا و حاجی ابراهیم و حاجی جعفر تاجر و حسینعلی و آقا ابوالقاسم کاشانی و میرزا بزرگ کرمانشاهی و غیرهم در مواضع مختلفه.(34)
2. اشاره به اقدامات تروریستی بهائیان را، در کلام عبدالحسین آیتی (مبلغ مستبصر بهائی) نیز مشاهده می کنیم. آیتی در کشف الحیل، ضمن بحثی درباره ی حسن صباح و جانشینان او، و اقدام آن ها به ترور و کشتار مخالفان خویش، بین این گروه با بهاء و عبدالبهاء از حیث روش ها کاملاً مشابهت می بیند و سیاهه ای از ترور بابیان در بغداد و عکا و مناطق دیگر که به بهاء و اتباع او نسبت داده می شود، اشاره می کند. طبق لیستی که آیتی نشان می دهد افراد زیر در نزاع های فرقه ای بین بهاء و بابیان مخالف وی به قتل رسیده اند:
الف) در کربلا: قتل ملارجبعلی قهیر - برادر زن باب و از بابیان متنفذ و قدیمی، که در برابر بهاء تمکین نمی کرد - به دست نصیر بغدادی، معروف به حاج عباس، تروریست مشهور بهائی.
ب) در بغداد: 1. ضرب و جرح شدید میرزا علی پسر حاج محمد تقی تبریزی به دست آقا علی پدر عبدالصمد و حاج عباس یاد شده در بازار بغداد، که به مرگ میرزا علی انجامید. 2. غرق شدن محمد ابراهیم نام در شط، که بهائیان و ازلیان، غرق کردن وی را به یکدیگر نسبت می دهند. 3. قتل میرزا اسدالله دیان، کاتب بیان و دیگر الواح باب، که ایضاً ازلیان و بهائیان، قتل وی را به همدیگر نسبت می دهند. 4. قتل سید اسماعیل ذبیح زواره ای در بیرون بغداد، که آیتی آن را کار بهاء می داند.
ج) در عکا: 1. ترور پنج تن از ازلیهای مقیم عکا به اسامی محمودخان و رفیقش، آقا جان کج کلاه، سید محمد اصفهانی و میرزا رضا قلی(35)، که به دست بهائیان و در دو نوبت انجام گرفت. 2. قتل نبیل زرندی (که پس از مرگ بهاء ادعاهایی داشت) به فرمان عباس افندی. 3. حاج رمضان، پیرمرد.
د) در جدّه ی عربستان: فردی به نام یحیی، که براون هم یادداشتی در باب قتل وی دارد.
آیتی، که سالها با عنوان «آواره» بین بهائیان تبلیغ می کرده و با صنوف مختلف آنان در ایران و خارج از کشور، از نزدیک تماس و معاشرت داشته است، داستان برخی از این ترورها را از زبان برخی از خود بهائیان ذی نقش در ترور (نظیر محمد علی سلمانی) شنیده و نقل می کند.(36) او شخص بهاء را دخیل در این ترورها می شمارد و معتقد است که عباس افندی (فرزند و جانشین بهاء) نیز شیوه ی پدر را ادامه داد: «عباس افندی این رویه را دائماً تعقیب داشت؛ یعنی مخالف علنی خود را که در بساط محرم و مجرم شده و اسرار را شناخته و به کشف آن پرداخته بود می کوشید برای افناء و اعدامش».(37)
3. میرزا آقاخان کرمانی از کسانی است که در کتاب مشهور خود: هشت بهشت، درباره ی آدمکشیهای سران فرقه ی بهائی به تفصیل سخن گفته است.(38) کرمانی، با اشاره به میرزا اسدالله دَیّان (کاتب بیان و سایر مکتوبات علی محمد باب، و از بابیان قدیمی و متنفذ)، می نویسد: حسینعلی بهاء، دَیّان را «مخلّ خود یافت، میرزا محمد مازندرانی پیش خدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت».(39) هم چنین می نویسد: بهاء در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، میرزا نصرالله تفرشی را با سَم کشت و «در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد» حاجی سید محمد اصفهانی و آقاجان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی (برادر میرزا نصرالله) را «در خانه ی نزدیک قشله(40) که منزل داشتند شهید کردند و قاتلین اینان عبدالکریم شمرو و حسین آبکش و محمد جواد قزینی»بودند.(41)
به نوشته ی مؤلفان هشت بهشت: در ایران نیز، اتباع بهاء از ترور ازلیهای متنفذ دریغ نداشتند:
آقا عبدالاحد و آقا محمد علی اصفهانی و حاجی آقا تبریزی و پسر حاجی فتاح، هر یک را به طوری جداگانه در صدد قتل برآمدند و بعضی فرار کردند. از آن جمله، خیاط باشی و حاجی ابراهیم خان را در خانه ی گندم فروشی کشتند و جسم آنان را با آهک در زیر خاک گذارده روی آنها با گچ سکو بستند...
این قتلها حتی شامل طلبکاران میرزا حسینعلی نوری (بهاء) نیز می شد:
و هم چنین حاجی جعفر را، که مبلغ هزار و دویست لیره از میرزا [حسینعلی بهاء] طلبکار بود و به مطالبه ی پول خود در عکا قدری تندی نمود و دزدیهای حضرات را حس کرده، میرزا آقاجان کچل قزوینی را تشویق کردند که آن پیرمرد را شبانه کشته، از طبقه ی فوقانی کاروان سرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده...
هم چنین هر یک از اصحاب اقدمین(42)، که از فضاحت و شناعت کارهای میرزا مطلع بودند و فریب او را نخوردند، فرستاد در هر نقطه شهید نمودند. مثلاً جناب آقای سید علی عرب را، که از حروف حیّ نخستین بود، در تبریز، میرزا مصطفی نراقی و شیخ خراسانی شهید کردند. و میرزا بزرگ کرمانشاهی را، که از اجله ی سادات بود، و جناب آقا رجبعلی قهیر را، که او نیز از حروف و ادله بود، ناصر عرب در کربلا به درجه شهادت رسیدند و برادرش آقا علی محمد را در بغداد عبدالکریم شمر کشت.
[بهاء] هر یک از اصحاب خودش را نیز که از فسق و فجور و باطن کار وی خبردار شدند در عکا یا نقطه دیگر تمام کردند، مانند حاجی آقا تبریزی. حتی آقا محمد علی اصفهانی را، که در اسلامبول تجارت می نمود و مدتی فریب او را خورده بود،... میرزا ابوالقاسم دزد بختیاری را مخصوص از عکا مأمور نمود که برود در اسلامبول، آن جرثوم غفلت را... قصد نماید...(43)
مؤلفان هشت بهشت، هم چنین معتقدند که پس از فوت حسینعلی بهاء (2 ذیقعده ی 1303ق) رسم آدم کشی توسط فرزند و جانشین وی (عباس افندی) نیز ادامه یافت. اولین قربانی نیز میرزا محمد نبیل زرندی، مورخ معروف بهائی، بود که خیال داشت خود را جانشین بهاء خواند. «پسران خدا [حسینعلی بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده، آن لنگ بیچاره را خفه کرده، بردند به دریا انداختند».(44)
در میان ترورهای بهائیان از رقبای خویش، مهم تر از همه، ترور ازلیهای مقیم عکا در ذی قعده ی 1288ق است.
اعتراف بهائیان به ترور مخالفان خویش
جالب است بدانیم به نقش بهائیان در برخی از این ترورها، نظیر قتل حاجی میرزا احمد کاشانی برادر حاجی میرزا جانی کاشانی مشهور (در عراق)، سوء قصد به سید علی عرب (در تبریز) و نیز ترور سید محمد اصفهانی و یاران ازلی وی (در عکا)، خود منابع بهائی نیز تصرح و اعتراف دارند.حسن موقر بالیوزی (از سران و مورخان مشور بهائی) در تاریخ خود، به فردی از همدستان ازل موسوم به حاجی میرزا احمد کاشانی اشاره می کند که در راه بازگشت از ادرنه به بغداد «به دست عربی که گفته می شود بهائی بوده است به قتل رسید».(45) وی نام قاتل را (در جای دیگر از کتاب خویش) نصیر بغدادی مشهور به حاج عباس ذکر می کند.(46)
موقر، همچنین، به نقش بهائیان در ترور سید علی عرب (که به علت مخالفت به بهاء، توسط مریدان وی در شعبان 1283/دسامبر 1866 در تبریز به قتل رسید) اعتراف دارد:
... سید علی عرب که در تبریز می زیست...، طرفداران میرزا یحیی - ازلیها - معتقد بودند که این شخص به دست شیخ احمد خراسانی به قتل رسیده است. یاداشت نماینده ی قنسول انگلیس در تبریز نیز ادّعای آن ها را تأیید می کند. به علاوه، میرزا حیدر علی اسکویی هم در "تاریخچه ی امر بهائی در استان آذربایجان" که تألیف نموده ولی هنوز به چاپ نرسیده و محمد حسین میلانی نیز ضمیمه ای بر آن نوشته است، این مطلب را تأیید می نماید.
بنا بر نوشته آنان در این تاریخچه، در ایامی که حضرت بهاءالله هنوز در ادرنه تشریف داشتند، شیخ احمد خراسانی، میرزا مصطفی نراقی و درویشی به نام علی نقی که به قصد تشرف به حضور بهاءالله عازم خاک عثمانی بودند در سر راه خود وارد تبریز شدند. در آن جا یک شب تصادفاً سید علی عرب را ملاقات کردند. در حین صحبت سید علی بنای بدزبانی و توهین نسبت به حضرت بهاءالله را گذارد. این حالت چنان آن سه زائر را برانگیخت که زمام صبر و اختیار از کفشان خارج شده و شال کمر او را به دور گردنش افکنده چنان پیچیدند که منجر به خفگی و مرگ وی گردید.
روز بعد که جسد سیّد علی پیدا شد آن سه نفر را توقیف کردند و بعداً هر سه را در ملاء عام گردن زدند (گزارش قنسول روس در تبریز حاکی از آن است که این سه تن در ماه دسامبر 1866 [شعبان 1283] توقیف شده و در ماه ژانویه ی بعد از آن اعدام شدند). طبق گزارش قنسول انگلیس، شیخ احمد خراسانی اتهام وارد بر خود را رد ننمود و قبول کرد که سید علی به دست او کشته شده است...(47)
نقش کارگزاران نزدیک بهاء در قتل ازلیهای عکا نیز از مواردی است که نویسندگان مهم بهائی (هم چون اشراق خاوری و موقر بالیوزی) بدان اعتراف دارند(48) و به زودی پیرامون آن سخن خواهیم گفت.
پینوشتها:
1. در این زمینه، به تفصیل در بخش پیوند بهائیت با استعمار تزاری، قسمت مربوط به روابط دیرین و دیرپای حسینعلی بهاء با روسیه در منبع این مقاله بحث شده است.
2. ر.ک: قرن بدیع، شوقی افندی، 106/2. شوقی با ذکر مطلب فوق می نویسد: «این نفوس که خود را از پیروان حضرت باب می پنداشتند... به درجه ای در اعمال رذیله و افعال مُنکَره ی شنیعه غوط ور گشتند...» (همان، ص107).
3. امروز.
4. انگشتان دست راست (از نگارش آن) به لرزه می افتد.
5. مائده آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 138/7 برای مشکلاتی که حضور بابیان در عراق به وجود آورده بود و شکایت علمای کربلا و نجف از آن ها، هم چنین، ر.ک: مقدمه ی ادوارد براون بر کتاب نقطه الکاف، ص«ما».
6. پست و ناخوشایند.
7. رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 70/1.
8. همان، 71/1، به نقل از رساله ی اقتدارات، نوشته ی بهاء، ص21 و8. در مورد اقدامات آشوبگرانه و تروریستی بابیان (از جمله خود بهاء و اتباع وی) در عراق، در مأخذ زیر نیز بحث شده است: باب کیست و سخن او چیست؟، نورالدین چهاردهی، صص 206-207؛ تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی)، بهرام افراسیابی، صص386-389 و 392؛ کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، 1/صص35-36.
9. اشاره به اینکه بهاء خود را مصداق رجعت حضرت امام حسین علیه السلام در آخرالزمان می شمرد.
10. تنبیه النائمین، صص 15-16. تأیید و تفصیل کلام عزّیه را می توان در کتاب هشت بهشت، اثر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، دید مؤلفان هشت بهشت، ضمن انتقاد شدید از فعالیت ها و تمهیدات حسینعلی بهاء برای از میان بردن رقبیان خود (هشت بهشت، ص304به بعد)، فعالیت او و اتباعش را بر دو پایه ی: «دروغ و داستان سرایی» و «قتل مخالفان» استوار می دانند (همان، 308) و با تعریض به ادعای خدایی بهاء، او را میرزا خدا نام نهاده و می نویسند: «شگفت تر از همه چیز این که آقا میرزا خدا بعد از این همه ظلمهای فاحش و نابکاریهای بین و خیانتهای آشکار و دزدیهای برملا و سَفک دماء[ریختن خونها] و قتل نفوس و غصب حقوق و نقض عهود، خود را حسین مظلوم... می خواند»! (همان309).
11. برای نامه ی یاد شده ر.ک: بهائیان سید محمد باقر نجفی، ص644؛ تاریخ جامع بهائیت (نو ماسونی)، بهرام افراسیابی، ص388، و آثار دیگر.
12. امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، ص448.
13. همان، ص457.
14. برای «روایت بهائی» در این زمینه، ر.ک: عهد اعلی...، ص482.
15. خاطرات حبیب، 385/1.
16. در میان برادران بهاء، دو تن به وی وفادار و با وی همکار بودند: میرزا موسی ملقب به کلیم و میرزا محمد قلی (برادر نائینی بهاء). ر.ک:قرن بدیع، ترجمه ی نصرالله مودت، 55/2-56.
17. خاطرات حبیب، 266/1. قرائن تاریخی نشان می دهد که نمایندگان دولت ایران در بغداد، تا اوایل سال 1275ق که میرزا آقاخان نوری (صدراعظم انگلوفیل ناصرالدین شاه، و دوست دیرین و خانوادگی بهاء) زمام حکومت ایران را در چنگ داشت، با بهاء و بابیان همراه او، مماشات و احیاناً از آن ها حمایت می کردند. تفصیل بحث در مقاله ی مربوط به مناسبات میرزا آقاخان نوری و حسینعلی بهاء (از مجموعه این منبع) آمده است.
18. مکاتیب عبدالبهاء، 177/2.
19. حبیب طاهر زاده (پسر حاج محمد طاهر مالمیری)، با اشاره به عمر طولانی مالمیری (حدود 1269ق-1332ش) و دیدارش در فلسطین با رهبران بهائیت، و دریافت «بیش از پنجاه لوح و توقیع» از جانب آنها، می افزاید: محمد طاهر «قریب هشتاد سال ایام حیات را در یزد و قراء اطراف و نیریز و قصبات فارس و کاشان و مازندران به تبلیغ»بهائیت و تعلیم و تربیت جوانان و تألیف کتب» و... «صرف نمودند». به نوشته ی همو: عباس افندی در یکی از الواح به وی می نویسد: «ای ثابت نابت، از ملاء علی اعلی ندای احسنت احسنت بلند است و دل ها خوشنود و خرسند. زیرا ثبوتی بنمودی که اهل ملکوت تحسین نمودند... طوبی له ثم بشری...». ر.ک:خاطرات مالمیری، مقدمه ی حبیب طاهرزاده، صص13-14.
20. خاطرات مالمیری، ص85.
21. همان، صص87-88، این جناب میرزا جعفر بعدها نیز در قتل فیج ازلیهای مقیم عکا (ذی قعده ی 1288ق) شرکت داشت و به همین علت مدتی زندانی کشید.
22. جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، سال 7، پاییز 1382، ص33. پژوهشگر یاد شده در مأخذ پیش گفته (صص32-46) تحت عنوان «بهائی گری و تروریسم»، به طور مستند از یکایک این ترورهای پنجگانه سخن می گوید که طالبین می توانند شرح آن را مستقیماً از مقاله ی بهائیت فصل: «تروریسم؛ مشخصه ی بهائیان»، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص105 به بعد.
23. مفتاح باب الابواب، ترجمه ی حسن فرید گلپایگانی، صص228-229.
24. نقطه الکاف، مقدمه ی براون، صص «مب»- «مج».
25. هشت بهشت، صص 283، 302-303، 306و 308-310.
26. ر.ک: بهائی گری، ص 52 به بعد.
27. انشعاب در بهائیت، ص81 و 84-85.
28. فتنه ی باب، اعتضادالسلطنه، بخش مقالات و توضیحات دکتر نایی، ص215 و نیز ر.ک: صص 220-221، نقل (جانبدارانه ی) اظهارات خواهر بزرگ بهاء، عزیه خانم، درباره ی اقدامات تروریستی حسینعلی بهاء، تحت عنوان «استخدام چاقوکش برای کشتن پیروان ازل».
29. امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، ص 457.
30. کشف الحیل، 35/1 و 131 و 112/3-126.
31. فلسفه ی نیکو، 91/3به بعد.
32. خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، با مقدمه ی سید هادی خسرو شاهی، صص187-188.
33. جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران، همان، صص32-46.
34. ر.ک: نقطه الکاف، صص «مب»- «مج». و نیز: تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، محمود محمود، 148/5-150.
35. وی برادر زن صبح ازل بود (بهاءالله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص406).
36. در مورد روایت آیتی را اقدام بهاء و عباس افندی به ترور بابیهای مخالف خویش (و احیاناً بهائیهای شاک نسبت به آن دو یا متمرد از دستورات آنها) ر.ک: کشف الحیل، 35/1 و 131 و 112/3-126، تحت عنوان «آدم کشی بهائیان عکا».
37. کشف الحیل، ج3، ص119.
38. کرمانی کتاب هشت بهشت را با کمک شیخ احمد روحی کرمانی (که هر دو دامادهای صبح ازل بودند) نوشته است.
39. هشت بهشت، صص 283 و 302-303.
40. قلعه ی نظامی.
41. هشت بهشت، ص306.
42. قدمای بابیه.
43. همان، صص 308-309.
44. همان، ص310.
45. بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه ی مینو ثابت، ص 297 و نیز ر.ک: همان، صص 208 و 409.
46. همان، ص409.
47. همان، صص 305-306.
48. ر.ک: رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 453/1-457؛ بهاءالله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص410.
/ج