انگلیسی ها در هند (1)

در این زمان، پرتغالی ها اهمیت دریایی و تجاری خود را از دست داده و رقابت اصلی بر سر تفوق دریایی شرق میان هلند و انگلستان در جریان است. معهذا، توجه هلندی ها بیشتر به تجارت خاوردور و جزایر اندونزی معطوف بود هر
يکشنبه، 10 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انگلیسی ها در هند (1)
انگلیسی ها در هند(1)

 

نویسنده: عبدالله شهبازی




 

استقرار در بمبئی

دوران اورنگ زیب دوران افول پرتغالی ها در شرق است و آغاز اقتدار دریایی و تجاری انگلیسی ها.
در این زمان، پرتغالی ها اهمیت دریایی و تجاری خود را از دست داده و رقابت اصلی بر سر تفوق دریایی شرق میان هلند و انگلستان در جریان است. معهذا، توجه هلندی ها بیشتر به تجارت خاوردور و جزایر اندونزی معطوف بود هر چند مراکز تجاری آنها در هند نیز کار خود را پیش می برد. مراکز کوچک تجاری دانمارکی ها و فرانسوی ها در سواحل هند نیز اهمیت جدی نداشت. بنابراین، انگلیسی ها نیروی تجاری- سیاسی اروپایی عمده این دوران در شبه قاره هند به شمار می رفتند.(1)
اورنگ زیب در آغاز نسبت به انگلیسی ها رویه ای خصمانه نداشت، بلکه به عکس از تجارت آنان حمایت می کرد. برای نمونه، در سال 1660میلادی که نواب سورت مشکلاتی بر سر راه فعالیت کمپانی هند شرقی در این بندر فراهم ساخت، کمپانی هیئتی را به دربار اورنگ زیب گسیل داشت. اورنگ زیب نه تنها موانع فعالیت کمپانی را مرتفع ساخت، بلکه تسهیلاتی برای تجارت آنها قایل شد؛ زمینی برای احداث دفتر کمپانی در سورت به آنان اعطا کرد و به حکمران گجرات دستور داد که کالاهای انگلیسی ها بدون عوارض گمرکی وارد شود.(2)
کمپانی هند شرقی انگلیس در شانزده سال نخست فعالیتش در هند(1612-1627) سالیانه 800 هزار روپیه کالای هندی صادر می کرد که در سال 1681 این رقم تنها در ایالت بنگال به 1/84 میلیون روپیه، برابر با 150 هزار پوند استرلینگ رسید.(3) به نوشته لوید، در نیمه دوم سده هفدهم" منسوجات بنگال" برای تجارت کمپانی هند شرقی "حیاتی"بود و چهل درصد صادرات کمپانی به انگلستان را دربرمی گرفت. صادرات بنگال از طریق انگلیس در سراسر اروپا توزیع می شد.(4)
در این دوران رابطه تجاری شرق و غرب درست به عکس رابطه ای بود که در سده نوزدهم شکل گرفت. به همین دلیل در سال 1685 در پارلمان انگلیس به شدت به تجارت کمپانی هند شرقی اعتراض شد. گفته می شد. که این کالاها" همه تجملاتی است:شکلات، چای، قهوه. کالاهای هند شرقی موردنیاز این مردم نیست؛ همه بیهوده است!"(5) تجارت کمپانی بر صادرات پنج دسته کالا از شرق استوار بود: ادویه از خاوردور، ابریشم از ایران، تنباکو و نیل و منسوجات پنبه ای از هند. این کالاها همه به بازارهای اروپا نمی رفت و بخش مهمی از تجارت کمپانی بر مبادله کالا میان کشورهای مختلف شرقی استوار بود؛ بخشی از منسوجات هندی را به بازارهای ایران و خاوردور می برد و ابریشم ایران و منسوجات ابریشمی چین را به انگلیس انتقال می داد(6). در واقع، کمپانی صادرکننده و دلال کالاهای کشورهای شرقی و توزیع کننده آن در بازارهای مشرق زمین و اروپا بود. بر پایه همین ارتباطات تجاری بود که از همان دوران و به تدریج شبکه ای گسترده از عوامل و دلالان محلی در پیرامون کمپانی گرد آمدند و در دوران افول شرق به پایگاه سیاسی آن بدل شدند.
مهم ترین واردات کمپانی به هند طلا، نقره، مس، سرب و پارچه های پشمی گرانقیمت بافت انگلیس، اسب از خراسان و خلیج فارس، ادویه از خاوردور، تنباکوی مرغوب از آمریکا، کالاهای شیشه ای و شراب و سایر اجناس تجملی از اروپا و برده از حبشه بود. ولی، صرفنظر از فلزات قیمتی، مجموع این واردات بسیاراندک بود.(7)
مورخان دوران پنجاه ساله اورنگ زیب را به دو دوره تقسیم می کنند: در دوره نخست توجه او به ایالات شمالی(فلات هندوستان) متمرکز بود و در دوره دوم به جنوب معطوف شد و مرکز اصلی حکومت وی در شبه جزیره دکن قرار گرفت.(8)
در دورانی که توجه دولت مرکزی هند به سرزمین های شمالی شبه قاره معطوف بود، انگلیسی ها تحکیم پایگاه های خود را در سواحل و بنادر هند آغاز کردند. مهم ترین تحولی که در این زمان به سود آنان رخ داد استقرار در بمبئی و تبدیل آن به نخستین حکومت ماوراء بحار کمپانی هند شرقی بود.
پس از اخراج پرتغالی ها از هرمز، انگلیسی ها کوشیدند تا برای خود مستملکاتی در سواحل غربی هند فراهم کنند. دست اندازی بر سورت و سایر سرزمین های متعلق به دولت مرکزی دهلی، به دلیل اقتدار آن، نه تنها امکان نداشت بلکه در آن شرایط فاجعه آفرین بود؛ مناسب ترین نقطه جزیره بمبئی بود که از سال 1530م. در تصرف پرتغالی ها قرار داشت و از موقعیت استراتژیک مناسب برخوردار بود. تلاش نظامی برای اشغال بمبئی، که از سال 1626 آغاز شد، به نتیجه نرسید. سرانجام، در نیمه سده هفدهم مستعمرات پرتغال در خاوردور با تهاجم گسترده هلندی ها از یکسو و اخراج پرتغالی ها به وسیله مسلمانان از سوی دیگر مواجه شد. پدرو دوم(1648-1706) شاه پرتغال، از خاندان دوک های منطقه براگانزا در شمال شرقی پرتغال، برای اخراج اسپانیایی ها از کشور خود و نیز مقابله با تهاجم گسترده هلندی ها به مستملکات پرتغال در خاوردور و برزیل دست استمداد به سوی دربار انگلیس دراز کرد. به عنوان نماد این اتحاد، در 23 ژوئن سال 1661 خواهر او، کاترین براگانزایی(9)، به همسری چارلز دوم، پادشاه انگلیس، درآمد. بنادر بمبئی و تانگیر(10)، در شمال مراکش و معادل 330 هزار پوند استرلینگ(حدود چهارمیلیون روپیه) شکر و طلا و ماهون جهیزیه این شاهزاده خانم پرتغالی بود. در مقابل، انگلستان متعهد شد که نیروی نظامی کافی برای اخراج اسپانیایی ها از خاک پرتغال در اختیار پدرو قرار دهد و از مستعمرات پرتغال صیانت کند. این اتحاد، که به استقلال پرتغال در سال 1668 انجامید، سرآغازی است بر اقتدار خاندان براگانزا. آنان تا سال 1910 بر پرتغال و مستملکات آن، به ویژه برزیل، حکومت کردند و به ویژه پس از کشف معادن طلا(1693) و الماس(دهه 1720) در برزیل اهمیت سیاسی و اقتصادی یافتند.(11)
در این زمان، نایب السلطنه پرتغال در گوا، آنتونیو کاسترو(12) تلاش فراوان کرد تا مانع واگذاری بمبئی به انگلستان شود و حتی به پدرو دوم نوشت:" از همان روزی که انگلیسی ها در بمبئی مستقر شوند هند از دست رفته است."(13) تلاش های کاسترو بی نتیجه بود. چارلز دوم بمبئی را در ازای ده پوند در سال به اجاره کمپانی هند شرقی واگذار کرد.(14) و سرانجام، در سال 1668، همفری کوک(15) انگلیسی بمبئی را از پرتغالی ها تحویل گرفت. اکنون کمپانی هند شرقی یک "شرکت تجاری"صِرف نبود؛ یک قدرت سیاسی بود که مستعمره تحت فرمان خود را در تصرف داشت.
نخستین حکمران کمپانی در بمبئی، جرالد اونگیر است(16). درباره تبار و خاندان این مرد، که "بنیانگذار واقعی بمبئی"خوانده می شود، اطلاعی در دست نیست. جیمز داگلاس بر اساس تشابه نام او به "انگرس"(17) فرانسه حدس می زند که شاید نیاکان او در جریان ستیزهای مذهبی از این منطقه به انگلستان گریخته باشند. اونگیر از کارگزاران کمپانی در بندر سورت بود و با مرگ سِر جرج اوکسیندن(18) (14 ژوئیه 1669) رئیس دفتر کمپانی در سورت و حکمران بمبئی شد. وی در سال 1675 بطور کامل در بمبئی ساکن شد و در ژوئن 1677 در آنجا درگذشت.(19) بدینسان، در واقع پایه های قدرت سیاسی انگلیس در غرب هند در سال های 1669-1677 میلادی به وسیله اونگیر پی ریخته شد. در سال 1687، کمپانی مرکز فعالیت خود را از سورت به بمبئی انتقال داد و از آن پس این بندر به مرکز اصلی تکاپوی سیاسی، نظامی و اقتصادی انگلیسی ها در غرب هند بدل شد.(20) بمبئی در سده هیجدهم گسترش یافت و در سده نوزدهم، چه از نظر جمعیت و چه از نظر جایگاه و اهمیت سیاسی و نظامی، دومین شهر امپراتوری بریتانیا، پس از لندن به شمار می رفت.
کمپانی هند شرقی انگلیس پس از استقرار در بمبئی مراکز تکاپوی خود در سواحل شبه قاره هند را به دو حوزه مدیریت(21) بمبئی و مَدرَس تقسیم کرد. در آن زمان، مدرس نیز، چون بمبئی، در قلمرو دولت مرکزی هند قرار نداشت و، چنانکه گفتیم، از سال 1640 انگلیسی ها با احداث "قلعه سن جرج" آن را به کانون اصلی نظامی خود در منطقه بدل ساخته بودند."فاکتوری" بندر حقلی به عنوان تابعی از حوزه مدرس تعیین شد.(22)
مورخین تاریخ استقرار کمپانی هند شرقی در هند را به دو دوره تقسیم می کنند:
تا سال 1681 میلادی کمپانی، در تداوم سیاست سِر توماس رو، مایل به پرهیز از جنگ با قدرت های محلی است تا هزینه کمتری را صرف امور نظامی کند. از این سال چرخشی آشکار در سیاست کمپانی مشاهده می شود؛ و به تعبیر دیوید در تاریخ بمبئی، از این زمان "کمپانی دیگر نمی خواهد یک قدرت تجاری صِرف باشد"(23). نقطه عطف این چرخش جنگ سال های 1688-1690 کمپانی با دولت اورنگ زیب است؛ نخستین تجربه ناکام توسعه طلبی نظامی انگلیسی ها در شرق!

نخستین جنگ بریتانیا در شرق

مقارن با دورانی که انگلیسی ها سخت در تکاپوی استقرار سیاسی و نظامی در بمبئی بودند، در شرق هند تحولاتی مغایر با خواست آنان جریان داشت:
چنانکه گفتیم، این منطقه از زمان استقرار پرتغالی ها در بندر حقلی(1537م.) به کنام ماجراجویان اروپایی و همدستان بومی آنها و یکی از کانون های پرآشوب راهزنی دریایی و تجارت برده بدل شد. به رغم اخراج اروپاییان از منطقه و مجازات شدید آنها (1632)، دو دهه بعد "تجار فرنگی" در بندر حقلی اجازه استقرار یافتند. با پایان سلطنت شاه جهان(1658)، بار دیگر، دزدی دریایی و تجارت برده در منطقه اوج گرفت و سواحل و بنادر بنگال را در آشوب فرو برد.(24) سرانجام در سال 1664، اورنگ زیب برای استقرار نظم و آرامش در منطقه، سردار لایق و دایی خود، شایسته خان، را به حکومت بنگال منصوب کرد.
شایسته خان، ملقب به "خان جهان"، نوه میرزا غیاث الدین تهرانی(اعتمادالدوله) و پسر میرزا ابوالحسن آصف خان(یمین الدوله)، رجال نامدار و دانشمند هند، و برادر ممتاز محل، مادر اورنگ زیب است. او در سال های 1664-1677 و 1680-1688، جمعاً به مدت 23 سال، حکومت بنگال را به دست داشت و در سال 1106ق/ 1694م. در سن 90 سالگی در آگرا درگذشت. سِر جادونات سرکار، شایسته خان را به دلیل "اعتدال، عدالت و مردم داری اش" می ستاید و می نویسد حکومت او سبب افزایش ثروت و سعادت مردم بنگال شد و در دوران او داکا، مرکز حکومتش، با احداث ساختمان های زیبا آراسته شد.(25)
شایسته خان،" با توانی شگرف"، ظرف یک سال ناوگانی نیرومند مرکب از 300 کشتی بزرگ و کوچک فراهم آورد و با اشغال مراکز دزدان دریایی در خلیج بنگال در منطقه آرامش برقرار ساخت.(26) تاریخ هند آکسفورد نیز اذعان دارد که وی در آغاز حکومتش منطقه را از وجود"دزدان دریایی پرتغالی"پاک کرد.(27)
امنیت و آرامش و رفاهی که شایسته خان برای شرق هند به ارمغان آورد مطبوع هر بازرگانی است و در واقع نییز در پرتو حکومت شایسته خان، "دوران جدیدی" در تجارت انگلیسی ها گشوده شد.(28) سیل کالاهای شرقی به بازارهای اروپا روانه شد و، چنانکه دیدیم، در اوایل دهه 1680، حجم واردات کمپانی به بنادر انگلیس به اوج خود در سده هفدهم میلادی رسید. اگر انگلیسی ها بازرگانانی عادی بودند، و تجارت شان به اقلام متعارف و رسمی تجاری چون ابریشم و ادویه و منسوجات پنبه ای وابسته بود، قطعاً از این آرامش خشنود می شدند. ولی چنین نبود.
در نوامبر سال 1686 میلادی، طبق یک برنامه از پیش طراحی شده، سه انگلیسی در خیابان های حقلی به آشوب و عربده کشی پرداختند و مأموران انتظامی شهر طبعاً آنان را دستگیر و زندانی کردند. جاب چارناک(29)، رئیس دفتر کمپانی در حقلی، ظاهراً در اعتراض به این اقدام، دستور حمله را صادر کرد. انگلیسی ها پس از غارت و به آتش کشیدن شهر، به بندر هجوم بردند و یک کشتی و تعداد زیادی قایق و کرجی را سوزاندند. خبر شورش انگلیسی ها و اشغال حقلی به شایسته خان در داکا رسید. او در رأس نیروهای نظامی خود راهی حقلی شد و کلیه دفاتر تجاری انگلیسی ها را در مسیر خود تعطیل کرد. با رسیدن شایسته خان به نزدیکی حقلی، در 30 دسامبر انگلیسی ها شهر را تخلیه کردند و در دریا مستقر شدند. حدود یک ماه بعد، در فوریه 1687، بار دیگر به سواحل بنگال حمله بردند، انبارهای دولتی و یک قلعه را آتش زدند و با تصرف جزیره ای در خلیج بنگال، آن را به پایگاه عملیات خود بدل ساختند. سپس، یکی از واحدهای انگلیسی به بندر بالاسور(30) حمله برد و پس از غارت شهر آن را آتش زد و اسکله را نابود کرد. در مه 1687، نیروهای شایسته خان به جزیره محل استقرار انگلیسی ها حمله بردند. و سرانجام، در 21 ژوئن، انگلیسی ها کلیه تجهیزات و مهمات خود را رها کرده و راه گریز در پیش گرفتند.(31)
برخورد شایسته خان به انگلیسی ها بلندنظرانه بود. او، که در طی دوران زندگی سیاسی خود"تجار"اروپایی را شناخته و به آشوبگری های آنان عادت داشت، ‌و از سوی دیگر دلالان "فرنگی" را یکی از نیازهای تجارت خارجی هند می دید، به این شورش به سان یک آشوب عادی نگریست. تنبیه فوق را کافی دانست، حساب متمردین را از کمپانی جدا کرد و در پایان اوت 1687 به انگلیسی ها اجازه داد بار دیگر در بندر حقلی مستقر شوند و تجارتی متعارف را از سر گیرند. ولی ماجرا به این سادگی نبود.
در واقع، شورش حقلی در پی دستور سال 1686، سِر جوسیا چایلد،(32) رئیس هیئت مدیره کمپانی در لندن، صورت گرفت.(33) او به سِر جان چایلد(34)، رئیس کل مستملکات و دفاتر کمپانی در هند، فرمان داد که از به رسمیت شناختن حکومت مرکزی دهلی استنکاف کند و تهاجم را آغاز نماید.
آغاز این جنگ رسمی مستلزم تخلیه دفتر سورت بود. لذا، سِر جوسیا چایلد دستور داد مرکز کمپانی در سورت، که آن را "بهشت احمق ها"خوانده بود، تخلیه شود و در بمبئی مستقر گردد که"دور از دسترس" دولت دهلی است.(35) در این زمان سورت شهری بزرگ و آباد بود با جمعیتی قریب به پانصد هزار نفر و بمبئی برهوتی که تنها سکنه آن را کولیان ماهیگیر، انگلیسی ها و دلالان محلی شان تشکیل می دادند. یک سده بعد جمعیت بمبئی به 33 هزار نفر رسید.
در 5 مه 1687، همزمان با آغاز تهاجم نیروهای شایسته خان به محل استقرار انگلیسی ها در خلیج بنگال، سِر جان چایلد در نمایشی آشوبگرانه و تحریک آمیز از "فاکتوری"کمپانی در سورت خارج شد و راهی بمبئی گردید. همزمان با خروج چایلد، نیروهای نظامی سورت با خونسردی دفتر کمپانی را به محاصره خود درآوردند.
در این زمان دو سال از آغاز حکمرانی محمد بیگ کارطلب خان، ملقب به شجاعت خان، بر ایالت گجرات می گذشت.
شجاعت خان از حکمرانان توانای اورنگ زیب بود. کار خود را از مناصب کوچک در دستگاه دولت هند آغاز کرد و سرانجام به سال 1097ق/ 1685م. "صوبه دار" گجرات شد و تا زمان مرگ(صفر 1113ق/ ژوئیه 1701م.) در این سمت بود. کمیساریات در تاریخ گجرات او را حکمرانی "قابل" و "بزرگ"توصیف می کند و دوران 16 ساله حکومتش را "واپسین دوران آرامش و ثبات اداری" در این ایالت مهم غرب هند می خواند. کمیساریات می نویسد شجاعت خان "نظم و قانون" را "با دست های توانایش"اعمال می کرد و "در میان تمامی طبقات اتباعش بسیار محبوب"بود؛ تا بدانجا که پنجاه سال پس از مرگش زنان هندوی گجرات در آوازهای خود از سعادت دوران او یاد می کردند.(36) صاحب مرآت احمدی می نویسد: تا این زمان(1179ق.) "نظامت و بند و بست و امنیت و رونقی که در ایام حکومت او روی نمود"تکرار نشده؛"چنانچه در السنه و افواه خواص و عوام مشهور است و هندو زنان در سرود می سرایند و بُعد خوشی آن ایام می نمایند."(37)
توطئه اشغال حقلی با نتیجه ای مفتضح به پایان رسید، ولی انگلیسی ها به درس های آن توجه نکردند. آنان شکست خود را ناشی از تدارک ناکافی نیروها و تجهیزات نظامی انگاشتند و تهاجمی گسترده تر را آغاز نمودند.
پس از ماجرای حقلی، سِر جوسیا چایلد ناوگانی مفصل را به فرماندهی کاپیتان ویلیام هیث(38) راهی هند کرد و به سِر جان چایلد دستور داد به جبران "خساراتی که دولت هند بر تجارت کمپانی وارد کرده"، کلیه کشتی های هندی مستقر در دریا را تصرف کند. هرچند سِرجان چایلد توان اجرای این فرمان را نداشت، ولی می توانست با راهزنی های دریایی منطقه را ناامن کند. در اکتبر 1688، او با ناوگان خود به آب های بندر سورت رفت و خواستار دریافت غرامت شد. در پاسخ، به دستور شجاعت خان، بلافاصله کلیه انگلیسی های مستقر در شهر و" دلالان هندی" آنها دستگیر و زندانی شدند و دفتر کمپانی مهر و موم شد. چایلد با تصرف کشتی های هندی مستقر در دریا به بمبئی بازگشت و در پاسخ به این اقدام زندانیان انگلیسی به مدت 16 ماه(از دسامبر 1688 تا آوریل 1690) به زنجیر کشیده شدند.(39) غارت کشتی های محلی و "دزدی دریایی"تنها اقدامی بود که انگلیسی ها توان آن را داشتند.(40)
همزمان با تحرکات سِر جان چایلد در سواحل غربی هند، کاپیتان هیث در رأس ناوگان خود راهی بنگال شد. هدف او تصرف بندر چیتاگنگ(41) و تبدیل آن به پایگاه انگلیسی ها در شرق هند بود. او در مسیر خود بندر بالاسور را به توپ بست و اقدامات ارعاب آمیزی علیه مردم شهر انجام داد. معهذا، سرانجام "شورای جنگی" انگلیسی ها، مستقر در "قلعه سن جرج"(مدرس)، حمله به چیتاگنگ را "دیوانگی"ارزیابی کرد و هیث از تصمیم خود منصرف شد. در فوریه 1689، کلیه انگلیسی هایی که به حقلی بازگشته بودند بنگال را تخلیه کرده و در مدرس مستقر شدند.
گزارش اقدامات آشوبگرانه انگلیسی ها به اورنگ زیب رسید و در اوایل سال 1689 او دستور داد کلیه انگلیسی ها در سراسر هند دستگیر و زندانی شوند و معامله با آنان به طور کامل متوقف شود.(42)
در اوایل فوریه 1689، سادات جنجره(43) به فرماندهی یعقوب خان(44)، که مأموریت پیگرد و سرکوب راهزنان مهاراته را داشت، با 20 هزار نفر نیروی مسلح و ناوگان خود سراسر منطقه بمبئی را تصرف کردند و قلعه بمبئی را، که مرکز استقرار انگلیسی ها بود، به محاصره گرفتند. در 14 فوریه 1689 انگلیسی ها رسماً از دولت اورنگ زیب عذرخواهی کردند. در ژانویه یا فوریه 1690، فرمان تجدید فعالیت آنها صادر شد. بدینسان، نخستین جنگ استعماری انگلیسی ها در مشرق زمین با شکستی سخت به پایان رسید.
گزارش تاریخ نگاری آکسفورد و کمبریج از جنگ سال های 1688 -1690 انگلیس و هند آشفته، متناقض و گمراه کننده است.
تاریخ هند آکسفورد، در توضیح علل این جنگ، آن را به اختلاف میان شایسته خان و کمپانی هند شرقی در بنگال بر سر عوارض و مالیات گمرکی منتسب می کند(45)؛ گویی این اقدام فرایندی طبیعی داشت و نتیجه هیچ طرح و برنامه از پیش سنجیده ای نبود.
از سوی دیگر، مسئولیت این جنگ به سِر جوسیا چایلد، رئیس هیئت مدیره کمپانی در لندن، و سِرجان چایلد، رئیس کمپانی در هند، نسبت داده می شود و این حادثه یک اقدام شخصی جلوه گر می شود نه جنگ توسعه طلبانه دولت انگلیس. بدینسان، اهمیت شکست فوق و تحقیر تاریخی که انگلیسی ها متحمل شدند پوشیده می ماند. این در حالی است که، به عکس، فتح هرمز(1622م.) به نیروی دریایی انگلیس نسبت داده می شود و نقش اصلی دولت ایران و امامقلی خان، حکمران فارس و سردار دلاور شاه عباس، به سان عاملی فرعی و کم اهمیت جلوه گر می شود. تاریخ هند آکسفورد جنگ فوق را "جنگ احمقانه سِر جوسیا چایلد با اورنگ زیب"می خواند(46) و جان کی از اقدامات سِر جوسیا چایلد و سِر جان چایلد با تعبیر" تمایل احمقانه جنگ با دولت هند" یاد می کند(47) و این جنگ را "جنگ چایلد"می نامد.(48)
معهذا، هم در تاریخ هند آکسفورد و هم در سایر منابع دلایل کافی برای ترسیم چهره واقعی این جنگ، به عنوان اقدامی طراحی شده و هدفمند، موجود است.
تاریخ هند آکسفورد کمی بعد می نویسد سِر جوسیا چایلد،" رئیس مقتدر کمپانی هند شرقی"، که در آرزوی" سلطه گسترده و استوار"انگلیس بر هند بود، در سال 1685 موافقت جیمز دوم، پادشاه انگلیس، را برای اعزام 10 الی 12 کشتی جنگی برای اعزام به هند و اشغال بندر چیتاگنگ جلب کرد.(49) بنابراین، جنگ فوق در سال 1685، یعنی حداقل یک سال پیش از شورش نوامبر 1686 انگلیسی ها در حقلی، در لندن طراحی شده و مورد تصویب و حمایت پادشاه انگلیس قرار گرفته بود.
لوید در تاریخ امپراتوری بریتانیا، که یکی از مجلدات تاریخ مختصر جهان معاصر آکسفورد است، دوران حکومت اورنگ زیب را "قله" اقتدار هند می خواند و می افزاید:
به رغم گسترش پیروزمندانه اورنگ زیب به سوی جنوب، برخی از کارگزاران کمپانی گمان بردند که دولت وی چنانکه در ظاهر به نظر می رسد نیرومند نیست. لذا، در سال 1686، برای تأسیس یک دولت جداگانه متعلق به کمپانی، که بتوانند از آنجا تجارت کنند، به او اعلان جنگ کردند.(50)
رام کریشنا ماکرجی، مورخ هندی، از ماجرای جنگ فوق تصویری واقع گرایانه به دست می دهد. او هوشمندانه به پیوند میان تهاجم انگلیسی ها با شورش مهاراته ها و راهزنی های دریایی توجه می کند و پیشینه طرح جنگ با هند را در زمان حیات جرالد اونگیر می یابد. ماکرجی می نویسد: در سال های 1664 و 1670 مهاراته ها به بندر سورت و بنگال حمله بردند و دزدان دریایی منطقه را آشفته کردند. کمپانی از موقعیت بهره جست و به سرعت قدرت نظامی خود را افزایش داد. جرالد اونگیر، که در این زمان رئیس دفتر کمپانی در سورت بود، به هیئت مدیره لندن نوشت:" اکنون زمانه می طلبد که تجارت خود را با شمشیر کشیده پیش برید". در دسامبر 1787 هیئت مدیره کمپانی در دستورالعمل خود به دفتر کمپانی در مدرس از لزوم استقرار یک مستعمره استوار انگلیسی در هند سخن گفت. در تداوم این سیاست، در دسامبر 1688 کمپانی بندر سورت و سایر بنادر تحت حکومت دولت اورنگ زیب را در غرب هند مسدود کرد، کشتی های هندی را تصرف نمود و آنها را برای دستگیری حجاجی که عازم مکه بودند به زور روانه دریای سرخ و خلیج فارس کرد.(51)
در واقع، انگلیسی ها درباره توان نظامی خود دچار توّهم بودند.(52) بی شک، تجربه تسخیر سهل سواحل هند به وسیله پرتغالی ها در سده گذشته و اشغال آسان سرزمین های پهناور قاره آمریکا آنان را فریفت و شورش های مهاراته و سیک این تصور را پدید ساخت که با تهاجم چند کشتی به بنادر هند مستعمره ای مهم به چنگ خواهند آورد. انگلیسی ها به دگرگونی وضع هند در یک سده گذشته و استقرار یک دولت مرکزی نیرومند در این سرزمین توجه نداشتند.
از سوی دیگر، انگلیسی ها درباره اهمیت تجارت خود با هند نیز سخت دچار توّهم بودند و گمان می بردند حیات اقتصادی هند به این تجارت دو سه میلیون روپیه ای وابسته است! سِر جوسیا چایلد می گفت:"اتباع دولت هند نمی توانند جنگ با انگلیس را به مدت دوازده ماه تحمل کنند مگر اینکه به علت نیاز به تجارت ما هزاران نفرشان از گرسنگی بمیرند."(53) معهذا، به نوشته جان کی، تجارت کمپانی با هند برای کارگزاران کمپانی در بنادر هند و برای تولیدکنندگان انگلیسی مهم بود، ولی در آن زمان اهمیتی برای دولت و مردم هند نداشت. به تعبیر برخی مورخین، اورنگ زیب"کمپانی [هند شرقی انگلیس] را تنها در حد یک کَک بر پشت فیل خود حس می کرد"(54).
پیشتر گفتیم که انسداد این تجارت تا چه حد برای انگلستان فاجعه آمیز بود؛ و میزان کل واردات کمپانی به انگلیس را، که به اوج خود در سده هفدهم رسیده بود، به مبالغ حقیر 80 و 30 هزار پوند کاهش داد. دقیقاً به این دلیل است که جنگ فوق اعتراض برخی کانون های سیاسی و اقتصادی انگلیس را برانگیخت تا بدانجا که سِر هنری میدلتون(55) از کارگزاران مستعمراتی انگلیس، پرخاشگرانه گفت:
سِر جوسیا چایلد یا سِر جان چایلد طبق کدام قاعده سیاسی تصور می کنند می توان در یک بخش[ از سرزمین هند] اتباع دولت هند را غارت کرد و به قتل رسانید و در بخش های دیگر کمپانی بتواند به تجارت خود آزادانه ادامه دهد؟ یا آنها چگونه انتظار دارند که دولت هند در این زمینه بی طرف بماند؟(56)
در زمینه چگونگی پایان جنگ نیز تاریخ نگاری آکسفورد و کمبریج تصویری آشفته و مغرضانه به دست می دهد.
تاریخ هند کمبریج می نویسد اورنگ زیب"مجبور شد با انگلیسی ها راه مذاکره در پیش گیرد زیرا آنان قدرت دریایی برتر بودند و او نگران سلامت مراسم سالیانه حج بود"(57). و تاریخ هند آکسفورد مدعی است که ابراهیم خان، حکمران جدید بنگال، در سال 1690 از جاب چارناک، رئیس اخراج شده دفتر کمپانی در حقلی،"دعوت کرد"بار دیگر در بنگال مستقر شود و"دعوت او پذیرفته شد"(58).
این ادعاها کذب محض است.
جنگ با نتایجی ذلت بار برای کمپانی به پایان رسید. در اوایل فوریه 1689، سادات جنجره به جزیره بمبئی حمله بردند، تمامی مواضع و راه های ارتباطی آن را اشغال کردند و سِر جان چایلد و سایر انگلیسی ها و نوکران بومی آنها را در قلعه خود محبوس نمودند. انگلیسی ها، که سقوط بمبئی و از دست رفتن تنها مستعمره خویش در سواحل هند را حتمی دیدند، بلافاصله، در 14 فوریه(59) "از موضعی تحقیرآمیز"(60) تسلیم شدند و رسماً از دولت هند عذرخواهی کردند. ولی اورنگ زیب به سادگی عذرخواهی آنان را نپذیرفت و تنها یک سال بعد، در ژانویه یا فوریه 1690، فرمان تجدید فعالیت آنان صادر شد. اسرای به زنجیر کشیده شده انگلیسی در سورت تنها دو سه ماه بعد از صدور فرمان(در آوریل 1690) آزاد شدند(61) و قشون سید یعقوب تا چهار ماه بعد(22 ژوئن 1690) (62) منطقه بمبئی را در اشغال داشت.
جلب رضایت دولت هند به گذشت از جرایم انگلیسی ها آسان به دست نیامد و کمپانی خاضعانه واسطه هایی را به میدان کشید. مهم ترین نقش را در این میان آبراهام ناوارو ایفا کرد. او یک یهودی پرتغالی از دودمانی سرشناس و مرتبط با دربار پرتغال است که اینک در لندن اقامت داشت و از شرکا یا کارگزاران عالی رتبه کمپانی بود. ناوارو، پس از تسلیم انگلیسی ها، به عنوان سفیر کمپانی راهی هند شد، به دربار اورنگ زیب رفت و سرانجام همو بود که موفق شد ماجرا را فیصله دهد.(63) دولت هند تنها به شرطی حاضر به استقرار مجدد انگلیسی ها در حقلی و سورت و استرداد بمبئی به آنان شد که تمامی اموال و کشتی های غارت شده را به صاحبانشان پس دهند، 150 هزار روپیه خسارت بپردازند، متعهد شوند که در آینده چنین "رفتار شرم آوری" نداشته باشند، و سرانجام سِرجان چایلد از هند اخراج شود. اجرای شرط آخر برای کمپانی مشکلی نداشت زیرا در این زمان چایلد در قلعه بمبئی درگذشته بود.(64)
جیمز گرانت داف می نویسد به سادات جنجره دستور داده شد انگلیسی ها را، به دلیل "دزدی های دریایی برخی از آنان"، از بمبئی بیرون بریزند. آنان جزیره بمبئی را تصرف کردند ولی به قلعه انگلیسی ها حمله نبردند. سرانجام، انگلیسی ها به "فرومایه ترین شکل"تسلیم شدند و سادات پس از قریب به یک سال جزیره را تخلیه کردند.(65) تعبیر لوید جالب است. او می نویسد پس از شکست کمپانی، اورنگ زیب آنها را بخشید همانگونه که برخی از امرای متمرد خود را می بخشید!(66)
به نوشته کتاب رسمی حکومت انگلیسی بمبئی(1893)، که حاوی مکاتبات قدیمی مقامات انگلیسی بمبئی است، از وقایع این دوران و تصمیمات شورای انگلیسی ها در بمبئی سندی به جای نمانده است. مأخذ فوق می افزاید: در 27 فوریه 1690(67)، اورنگ زیب دستور از سرگیری مجدد تجارت انگلیسی ها را صادر کرد. "مواد این فرمان تحقیرآمیز بود. انگلیسی ها گناه خود را پذیرفتند. پوزش خواستند، غرامتی سنگین پرداختند، و متعهد شدند که به مواضع قدیمی خود عقب نشینی کنند و تنها تجاری ساده باشند، و[سِرجان] چایلد را که "منشاء همه فتنه هاست"از کار برکنار کنند.(68) چنین است فرجام "جنگ احمقانه سِر جوسیا چایلد!"
سرجوسیا چایلد، رئیس مقتدر کمپانی هند شرقی، نه سال بعد از پایان جنگ، در سال 1699، درگذشت. ثروت او در زمان مرگ حدود 200 هزار پوند تخمین زده می شود(69). این رقم برای جامعه انگلیس آن زمان ثروتی فوق العاده است و با اعجاب ذکر می شود. مبلغ فوق برابر با حدود 2/5 میلیون روپیه است. پنجاه و هشت سال پیش از مرگ سِر جوسیا چایلد، آصف خان یمین الدوله درگذشت. ثروت او در زمان مرگ 25 میلیون روپیه ذکر شده است.(70) هفده سال پس از سِر جوسیا چایلد، در سال 1716 میلادی ملا عبدالغفار بوهره، ملک التجار سورت، درگذشت که بزرگترین تاجر هند شناخته می شد. ثروت او در زمان مرگ 8/5میلیون روپیه(بیش از 700 هزار پوند استرلینگ) گزارش شده است(71) و تقریباً همزمان با مرگ سِر جوسیا چایلد، محموله حسین همدانی، تاجر ایرانی مقیم سورت، به وسیله دزدان دریایی اروپایی به تاراج رفت (1698). ارزش این محموله 1/5 میلیون روپیه(125 هزار پوند استرلینگ) ثبت شده است.(72)
سِر جان چایلد از سال 1682 رئیس دفتر کمپانی در بندر سورت بود و ریاست کل مستملکات و دفاتر کمپانی در هند، از جمله حکمرانی بمبئی، را نیز به دست داشت. در تاریخ نگاری انگلیس تا مدتها گمان می رفت که وی برادر سِر جوسیا چایلد است(73) تا سرانجام، در سال 1916 فردی به نام استراچی(74) ثابت کرد این دو نه تنها برادر نیستند بلکه هیچ نسبت خویشاوندی ندارند.(75)
سِر جان چایلد فردی آزمند و متجاوز بود و در دوران استقرار در سورت، از عوامل اصلی آشوب در این بندر تجاری به شمار می رفت. او کمی پس از استقرار در سورت با دو انگلیسی دیگر درگیر شد. این دو، جان پتیت(76) و بورشر(77)، از کارگزاران کمپانی در هند بودند و در عین حال به تجارت شخصی، بدون مجوز کمپانی، اشتغال داشتند.(78) پس از انتصاب سِرجان چایلد به ریاست کمپانی در هند، وی کوشید تا از تجارت شخصی آنها حق کمیسیون بگیرد ولی این دو حاضر به تمکین نشدند و از کمپانی کناره گرفتند. چایلد کوشید تا آنها را دستگیر کند، ولی پتیت و بورشر از چنگ او گریختند؛ پتیت یک کشتی خرید و به تجارت با ایران پرداخت. بورشر به دهلی رفت و موفق شد مجوز تجارت شخصی برای خود بگیرد.(79) سِر جان چایلد، در سال 1684 فرماندهی کل نیروی دریایی انگلیس در اقیانوس هند را نیز به دست گرفت.(80) چایلد در گزارشهایش به لندن به شدت درباره آشوب مهاراته ها در غرب هند اغراق می کرد و "کمیته سری" کمپانی و دولت انگلیس را به تهاجم به هند فرامی خواند. او در جریان محاصره قلعه بمبئی درگذشت(1690) و فرجام کار خود را ندید. ثروت سِر جان چایلد در زمان مرگ یکصد هزار پوند تخمین زده می شود.(81)
پس از مرگ سِر جان چایلد، سر جان گایر(82) به مدت 16 سال(1690-1706) فرمانده کل مستملکات و نیروهای انگلیسی در هند بود. در زمان گایر، هاریس(83) حکمران بمبئی بود و انسلی(84) رئیس دفتر کمپانی در سورت(85).
سرانجام، در اواخر سال 1690میلادی فشار بر انگلیسی ها کاهش یافت. در 3 دسامبر 1690 جاب چارناک، عامل شورش حقلی، به بنگال بازگشت و در 24 مایلی جنوب بندر حقلی دفتر کار کمپانی را برپا کرد. در همین مکان است که در سال 1716، پس از درگذشت اورنگ زیب، "قلعه ویلیام"برپا شد که به تدریج به شهر امروزین کلکته بدل گردید. در این دوران، چارناک راه دوستی با ابراهیم خان، حکمران جدید بنگال، را در پیش گرفت.(86) ابراهیم خان در سال های 1689-1697 حکمران بنگال بود. او پیرمردی دانشمند بود، و به تعبیر سِر جادونات سرکار "دوستدار بزرگ کتاب"، که از زیرکی و اقتدار و قدرت تصمیم گیری شایسته خان برخوردار نبود(87). طبعاً این فرصتی مغتنم برای انگلیسی ها بود تا به تدریج بار دیگر جای پای خود را در منطقه استوار کنند و مترصد فرصت های پسین باشند. پس از ابراهیم خان، محمدهادی کارطلب خان حکمرانی بنگال را به دست گرفت. در سال 1701، جعفرخان ملقب به مرشدقلی خان، وزیر(متصدی امور مالی و دیوانی) بنگال شد و پس از درگذشت اورنگ زیب به حکمرانی بنگال رسید. سِر جادونات سرکار حکومت آنان را "دوران سعادت ناگسستنی و طولانی"بنگال توصیف می کند و می نویسد در پرتو نظم مالی جعفرخان، بنگال به "عالی ترین درجه بهروزی خود رسید"(88). در بررسی تاریخ ایالات هند، از گجرات در غرب تا بنگال در شرق، همه جا سخن از شکوفایی و سعادت می یابیم و ستایش از نظم و کاردانی حکمرانان اورنگ زیب. این با تصویر تیره ای که تاریخ نگاری رسمی انگلیس می کوشد از دوران اورنگ زیب به دست دهد تمایزی شگرف دارد.
در تاریخ نگاری رسمی غرب، و در آثار مورخین شرقی متأثر از آن، ادعا می شود که از آغاز تأسیس(1600) تا اشغال بنگال(1757)، کمپانی هند شرقی شرکتی مرکب از تجار صلح جو بود و فاقد مطامع استعماری. پرسیوال اسپیر می نویسد:"انگلیسی ها برای تجارت[ به هند] آمدند و[به اجبار] به سیاست کشیده شدند."(89)
تصویری که دکتر راندل اوانسون، استاد دانشگاه دولتی ویسکانسین آمریکا، از فرایند سلطه بریتانیا بر هند به دست می دهد نمونه ای گویاست از این شیوه نگرش در تاریخ نگاری غرب. اوانسون می نویسد:"هدف اولیه کمپانی تجارت بود نه کشورگشایی و [لذا] در صد سال نخست موجودیتش در امور داخلی [هند] دخالت اندک داشت". معهذا، تحولات هند به اجبار کمپانی را به جایی کشانید که مجبور به استقرار حاکمیت خود بر هند شد: تهاجم رقبای اروپایی و مزاحمت حکام محلی دفاع را ضرور ساخت. افزایش دزدی دریایی، حمله ایران به هند، شورش مهاراته ها، ماجرای "حفره سیاه" و حوادثی از این قبیل سرانجام کمپانی را واداشت تا به زور اسلحه هند را یکپارچه کند. کمپانی" به رغم اکراه آن در اداره کشوری که به وسیله مذهب و زبان و دسیسه های سیاسی چندپاره شده بود، خلاء ناشی از فروپاشی دولت مغول [گورکانی]هند را پر کرد". راندال اوانسون این موفقیت را" هم شانس و هم برنامه ریزی" می داند و می افزاید:"هندی ها بهای بی نظمی خود را با از دست دادن استقلال شان پرداختند"(90).
چنانکه می بینیم، دکتر اوانسون سرانجام به شکلی دوپهلو به نقش"برنامه ریزی" در این فرایند معترف است.
جنگ سال های 1688-1690 انگلیس و هند محکم ترین سندی است که بی پایگی اینگونه تحلیل های یکجانبه و مغرضانه را به اثبات می رساند. رام کریشنا ماکرجی می نویسد در سال 1662 رئیس دفتر کمپانی در سورت به "کمیته سرّی" لندن نوشت:" اکنون زمانه می طلبد که تجارت خود را با شمشیر کشیده پیش برید" و در سال 1687، در آستانه جنگ با دولت هند، هیئت مدیره لندن به رئیس مرکز کمپانی در "قلعه سن جرج"(مدرس) نوشت:" برای ایجاد چنان سیاست داخلی و قدرت نظامی و ایجاد و حفظ منبع درآمد بزرگی که بتواند تأمین کننده آن باشد"، به یک "مستعمره بزرگ، خوش قوام و باثبات انگلیسی در هند"نیاز است.(91)
شکست مدهش و تحقیرآمیز در جنگ با دولت اورنگ زیب به انگلیسی ها آموخت که در قاره آسیا زمانه دگرگون شده و با حضور دولت های مقتدر گورکانی در هند و صفوی در ایران نمی توان همچون قاره آمریکا و جنوب آفریقا و جزایر خاوردور، و به سان دوران یکه تازی پرتغالی ها در سده گذشته، به تسخیر سرزمین های شرق دست زد. استعمار غرب از این شکست درس گرفت و آموخت که بدون متلاشی کردن دولت های مقتدر مشرق زمین ایجاد یک امپراتوری جهانی غارتگرانه غیرممکن است.

پی نوشت ها :

1.Smith,ibid,p.426.
2.Dosabhai Framji Karaka,History of the Parsis,Edingurgh:R.& R.Clark,1884,vol.2,p.10
3.Burn,ibid,pp.307-317
4.Lloyd,ibid,p.35
5.ibid,p.36
6.Burn,ibid,p.317
7.ibid
8.ibid,p.228
9.Catherine of Braganza
10.Tangier
11.Americana,vol.4,p.407;ibid,vol.6,p.19;ibid,vol.21,p.803;ibid,vol.22,pp.442-443
12.Antonio de Mello de Castro
13.Hinnells,ibid,p.5
14.Mukherjee,ibid,p.226
15.Humphrey Cooke
16.General Aungier
17.Angers
18.Sir George Oxinden
19.James Douglas,A Book of Bombay,Bombay:Bombay Gazette Steam Press,1883,pp.81-82
20.Smith,ibid,p.334
21.Presidency
22.Burn,ibid,p.307
23.M.David,History of Bombay;1661-1708,Bombay:University of Bombay,1973,p.443
24.Burn,ibid,p.236
25.ibid,p.311
26.ibid,p.237
27.Smith,ibid,p.405
28.ibid,p.334
29.Job Charnock
30.Balasore
31.Burn,ibid,p.308
32.Sir Josiah Child
33.Keay,ibid,p.143
34.Sir John Child
35.Burn,ibid,p.309
36.Commissariat,ibid,pp.185-186,194-195
37.علی محمدخان، مرآت احمدی[ در تاریخ گجرات]، بمبئی: مطبع فتح الکریم، 1306ق، ج1، ص330.
38.William Heath
39.Burn,ibid
40.Keay,ibid,p.143;James Grant Duff,History of the Mahrattas,Bombay:Times of India Office,1873,p.158.
41.Chittagong
42.Burn,ibid,p.308
43.Janjira
44.نام وی در منابع انگلیسی "یعقوب" و گاه"یاقوت" ذکر شده است.
45.Smith,ibid,p.426
46.ibid,p.334
47.Keay,ibid,p.143
48.ibid,p.154
49.Smith,ibid,pp.426-427
50.Lloyd,ibid,p.34
51.Mukherjee,ibid,p.252
52.Keay,ibid,p.144
53.ibid,p.145.
54.ibid,pp.145-146
55.Sir Henry Middleton
56.ibid,p.143
57.Burn,ibid,p.308
58.Smith,ibid,p.427
59.Materials,ibid,p.103
60.Burn,ibid,p.309
61.ibid
62.Materials,ibid
63.Judaica,vol.12,pp.896-897
64.Burn,ibid,p.309;Keay,ibid,p.146;Mukherjee,ibid,p.252
65.Duff,ibid,p.158
66.Lloyd,ibid,p.35
67.جادونات سرکار زمان این فرمان را 4 ژانویه 1690 ذکر کرده است.
68.Materials,ibid
69.Keay,ibid,p.174
70.Burn,ibid,p.450
71.Commissariat,ibid,p.391
72.Burn,ibid,p.310
73.برای نمونه، در کتاب رسمی حکومت بمبئی(1893) از جان چایلد به عنوان برادر جوسیا چایلد نام برده شده است.(Materials,ibid,p.89)
74.Strachey
75.Smith,ibid,p.427
76.John Petit
77.Bourcher
78.Materials,ibid,pp.91-92.
79.Keay,ibid,pp.143-144,146
80.Materials,ibid,p.92
81.Keay,ibid,p.144
82.Sir John Gayer
83.Harris
84.Annesley
85.Materials,ibid,pp.103,108
86.Burn,ibid,p.308
87.ibid,p.311
88.ibid,p.312
89.Smith,ibid,p.450
نمونه ای از تأثیر این نگاه بر مورخین هندی را در اثر زیر می توان یافت:
R.C.Majumdar,H.C.Raychaudhuri,Kalikinkar Datta,An Advanced History of India,London:Macmillan,1953,pp.638,806
90.Evanson,ibid
91.Mukherjee,ibid,p.42.

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط