تعامل اثربخش با افسرده

و هرگز نگوییم: - اگر کم تر ناله کنی زودتر خوب می شوی. - من فکر می کنم تو خیلی قوی تر از این ها هستی. - تو کِی می خواهی بزرگ شوی، این حس های بچگانه چیست؟ - خیلی از مردم از تو بدتر هستند.
چهارشنبه، 2 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعامل اثربخش با افسرده
تعامل اثربخش با افسرده

 

نویسنده: دکتر آنژلا حمیدیا




 

به فرد افسرده بگوییم:

- دوستت دارم و تو را تنها نمی گذارم.
- در هر حال مراقب تو هستم.
- هر کاری که از دستم بربیاید انجام می دهم تا تو حال بهتری داشته باشی (به شرطی که واقعاً به قول خود عمل کنیم).
- من حس تو را دقیقاً نمی دانم ولی می توانم بفهمم که بسیار رنج می کشی.

و هرگز نگوییم:

- اگر کم تر ناله کنی زودتر خوب می شوی.
- من فکر می کنم تو خیلی قوی تر از این ها هستی.
- تو کِی می خواهی بزرگ شوی، این حس های بچگانه چیست؟
- خیلی از مردم از تو بدتر هستند.
- مشکلی نداری، فقط احتیاج به توجه داری.
- اگر فقط اراده کنی، هر کاری که بخواهی می توانی انجام دهی، تو بی اراده شده ای.
- اگر این گونه فکر کنی دچار خشم خدا می شوی.
- زندگی این است، عزیز من چاره ای نداریم.
- زندگی من هم شاد نیست، اما تو فقط به فکر خودت هستی.
- این قدر ما را عذاب نده.
- ما یک بار هم چهره ی شاد از تو ندیدیم.

چگونه با فرد افسرده هم دلی کنیم؟

الف) از بیمار خود انتقاد نکینم و او را نصحیت نکنیم.
ب) برنامه های تفریحی و سرگرم کننده تدارک ببینیم.
ج) رفتارهای فرد افسرده را فقط به بیماری او ربط ندهیم.
د) پرخاشگری های فرد افسرده را درک کنیم و سبب تشدید آن ها نشویم.
هـ) به او در نظم دادن به برنامه ی روزمره ی زندگی اش کمک کنیم.
و) همیشه متذکر شویم که در هر حال او را دوست داریم و آماده ی کمک کردن به او هستیم.

الف) از بیمار خود انتقاد نکنیم و او را نصحیت نکنیم.

در بسیاری از موارد برای کمک به فرد افسرده به او می گوییم: «تو خودت مقصری»، «چرا به خودت کمک نمی کنی؟»، «این همه سستی و تنبلی؟»، «خودت خسته نمی شی؟»، «این چه برخوردی بود با پدرت کردی؟»، «تازگی از لحاظ ارتباطی و عاطفی افت کردی» و....
جملاتی این چنین، اعتماد به نفس فرد افسرده را که در اثر بیماری کم شده است، کم تر می کند و احساس بی ارزشی و پوچی بیش تَری در او شکل می گیرد و حس بی کفایتی هر چه بیش تر به انزوای او دامن می زند. بسیاری از مطالعات نشان داده است که انتقاد کردن یا جنگیدن با بیمار و تنبیه یا بی توجهی به او با افزایش میزان عود افسردگی و تشدید آن همراه است.
علاوه بر آن برخی انواع افسردگی که با پرخاشگری همراه است، فرد افسرده را تحریک پذیرتر و نسبت به خانواده بی اعتمادتر می کند. پس سعی کنیم تکیه گاه خوبی برای بیمارمان باشیم و به یاد داشته باشیم که او بیش از همیشه نیاز به حمایت و احترام دارد. پس رفتارهای منفی او را حتی الإمکان نادیده بگیریم و به رفتارهای مثبت او توجه نشان دهیم. فراموش نکنیم که حتی تُن صدای مهربان و ملایم ما در حین صحبت کردن با فرد افسرده اهمیت دارد. حمایت و مهربانی همه جانبه ی ما به میزان زیادی اضطراب و احساس گناه او را، حتی وقتی بیماری خود را انکار می کند، کم می کند.
در صورتی که از او خواسته ای داریم یا می خواهیم موضوعی را گوشزد کنیم با صدای ملایم، روشن و واضح، به دور از جزئیات و بدون متهم کردن یا غرغر کردن با او در میان بگذاریم. مثلاً به جای «چه قدر صبح دیر بیدار میشی، کمی به خودت بیا، ورزش کن و تحرک داشته باش» بگوییم: «برای این که صبح ها زودتر بیدار شی، چه کمکی از دست من برمیاد؟ اینطوری می تونیم با هم ورزش کنیم».
با افکار منفی یا بدبینی های فرد افسرده نجنگیم و سعی نکنیم حقیقت یا خوش بینی را به او تحمیل کنیم. نصیحت کردن، او را تحریک پذیرتر می کند. فقط با سکوت یا تکان دادن سر به صحبتش گوش دهیم و بگوییم: «شاید درست بگی، نمی دونم»، «شما این طور فکر می کنی، من جور دیگه ای فکر می کنم». یا مثلاً در پاسخ «من به هیچ دردی نمی خورم، هیچ کدام از شما واقعاً منو دوست ندارید، مجبورید تحملم کنید» بگوییم: «احساس بدیه و خیلی عذاب می کشی، واقعاً دوست دارم کمکت کنم که احساس بهتری پیدا کنی» یا «از من چه کمکی برمیاد تا از این حس آزاردهنده خلاصی پیدا کنی؟» و نگوییم: «تو زندگی خوبی داری و ما همه تو را دوست داریم، این احساسات منفی، ناشکری است».
البته باید آمادگی شنیدن پاسخی تند را داشته باشیم یا این که او ممکن است ما را سرچشمه ی همه ی مشکلات بداند. در این صورت سکوت یا گفتن این که او را در هر حال دوست داریم و حتماً کمکش می کنیم یا موکول کردن صحبت به وقتی دیگر که او تحریک پذیر یا ناراحت نیست بهترین راه است. درضمن اگر قول کمک به او دادیم حتماً به آن عمل کنیم. در غیر این صورت بدبینی و انزوای او بیش تر می شود و به ما بی اعتماد می شود.

ب) برنامه های تفریحی و سرگرم کننده تدارک ببینیم.

هرگز او را مجبور به شرکت در برنامه ها نکنیم بلکه به طور غیرمستقیم او را سرگرم و مشغول نگه داریم. مثلاً به جای «باید امروز به پارک برویم تا روحیه ات عوض شود» بگوییم: «من می خواهم در پارک قدم بزنم، تو هم می آیی؟»
به جای «نمی خواهی تو این باغچه گل کاری کنی، مشغولت می کند» بگوییم: «این باغچه اگر گل کاری بشه، خیلی زیبا می شه، منم حاضرم کمک کنم».
درضمن همیشه آمادگی رد پیشنهادمان را داشته باشیم و چنان چه او مخالفت کرد یا در آخرین دقایق منصرف شد، خشمگین یا دلسرد نشویم و او را هر بار در جریان برنامه ها قرار دهیم، چون خلق افسرده قابل پیش بینی نیست، شاید این بار پیشنهادمان را پذیرفت.

ج) رفتارهای فرد افسرده را فقط به بیماری او ربط ندهیم.

هیچ وقت تمام رفتارها یا دلخوری ها و احیاناً پرخاشگری های او را به بیماریش ربط ندهیم یا هیچ گاه با مشاهده ی بی حوصلگی یا تحریک پذیری او نپرسیم: «داروهات رو خوردی؟»، «فکر کنم داروهات رو قطع کردی» زیرا ممکن است اطرافیان با رفتار نامناسب خود او را نگران کرده باشند و با این قضاوت نابجا که ناراحتی تو به دلیل بیماری است، او از ما دورتر و دورتر شود و در واکنش به این قضایا هرچه بیش تر بیماری خود را انکار کند و از مصرف دارو سر باز زند.
بهتر است وقتی او را نگران و دلخور دیدیم، قبل از قضاوت کردن علّتش را بپرسیم یا به عبارت دیگر بدون سؤال کردن از او، علّت ناراحتیش را حدس نزنیم.

د) پرخاشگری های فرد افسرده را درک کنیم و سبب تشدید آن ها نشویم.

وقتی بیمار بهانه جویی می کند به جای دفاع از خودمان یا متهم کردن او به این که «تو اخیراً بی حوصله شده ای»، «بهانه جویی هات منو خسته کرده» با ملایمت و نرمی بپرسیم: «من چه کار کنم تا تو کم تر ناراحت بشی؟» یا «پیشنهادت چیه؟»، «من قصد ناراحت کردن تو را نداشتم». اگر خواسته یا پیشنهاد او غیرمنطقی است، موکول کردن صحبت به وقتی که هر دو آرام تر هستیم، غائله را ختم می کند.
گاه پرخاشگری و خشونت، به خصوص در بیماران افسرده ی دوقطبی رخ می دهد که در این صورت:

- سعی کنیم آرامشمان را حفظ کنیم و به آهستگی و با ملایمت و روشنی صحبت کنیم.
- فرد عصبانی را با لمس کردن، صدای بلند، متهم کردن، نیشخند و استهزا یا تحقیر، تحریک نکنیم و اگر از قبل برای کنترل عصبانیت او قراری میانمان بود به آن عمل کنیم.
- سعی نکنیم غیرمنطقی بودن حرکت یا برخوردی را در همان لحظه به او ثابت کنیم. اگر حق با اوست، تقصیر را به گردن بگیریم.
- اگر خشم او خیلی شدید است، در پی حفظ خود از آسیب باشیم، بعضی خشم ها قابل کنترل نیست.
وقتی در آرامش هستیم:
- از احساس خود در موقع عصبانیت او صحبت کنیم و نیز احساس او را بپرسیم.
- از او بپرسیم وقتی عصبانی است، ما چه کنیم تا او آرام شود.
- از او بپرسیم چگونه می تواند خشم خود را بدون اعمال خشونت نسبت به سایرین تخلیه کند.
راه هایی که می توانیم به او پیشنهاد کنیم عبارتند از:
الف. تخلیه ی خشم از طریق ورزش مداوم.
ب. تخلیه ی خشم هنگام عصبانیت با ضربه زدن به وسایل بدون خطر مانند بالش یا کیسه بوکس یا فریاد زدن در مکانی جدا از دیگران.
ج. ترک مکانی که در آن جا خشمگین شده است.
- اگر عصبانیت های او اخیراً بیش تر و غیرمنطقی تر شده است موضوع را با او و روان پزشک وی در میان بگذاریم.
- گاه ما عادت کرده ایم تا وقتی که فرد صدای خود را بالا نبرد و عصبانی نشود به خواسته ی او توجهی نکنیم یا این که وقتی او عصبانی شد، همه ی خواسته هایش را بدون در نظر گرفتن محدودیت و عواقب آن برآورده می کنیم، در این صورت طبیعی است که به تدریج الگوی خشم و عصبانیت در او تشدید شود.

پس با نشان دادن واکنش صحیح به عصبانیت و صحبت کردن قاطعانه و روشن با او، فرد افسرده می فهمد که خشم او در زمینه ی بیماری اشکالی ندارد و قابل درمان و پیگیری است ولی او مجاز نیست از آن سوءاستفاده کند.

هـ) به او در نظم دادن به برنامه ی روزمره ی زندگی اش کمک کنیم.

بی نظمی در ساعات خواب و بیداری، غذا خوردن و... سبب تشدید حس کسالت و خمودگی می شود، از طرفی ممکن است برای برنامه های سایر افراد خانواده مزاحمت هایی ایجاد کند. در این باره می توانیم قوانین محدود و ظریفی در خانه وضع کنیم ولی در عین حال او را به دلیل بی نظمی از برنامه های خانواده طرد نکنیم.
برخی افراد افسرده به نظافت و ظاهر آراسته بی توجه می شوند، بیمار را تشویق کنیم به ظاهر خود برسد.

و) همیشه متذکر شویم که در هر حال او را دوست داریم و آماده ی کمک کردن به او هستیم.

- در مخالفت با حس او سخنرانی و نصیحت نکنیم و مشکل او را با ظاهرسازی کوچک جلوه ندهیم.
مثلاً در پاسخ «زندگی من ارزش ادامه دادن رو نداره» نگوییم: «ای بابا، چرا این حرف رو می زنی، تو که مشکلی نداری» یا «خیلی ها بدتر از تو هستند ولی شاد زندگی می کنند» بلکه بگوییم: «متأسفم. احساس بدی داری. فکر می کنی من چه کاری می تونم بکنم که حس بهتری داشته باشی».
- در حدّ معقول پرخاشگری ها و بهانه جویی هایش را تحمل کنیم و مهربان باشیم.
- از مقاومت های او در برابر برنامه هایمان دلگیر نشویم و او را طرد نکنیم.
- عشق سخت گیر و منتقدانه به او نداشته باشیم. حتی اگر تمام اشتباهات منجر به افسردگی او را می دانیم نباید موارد را به او گوشزد کنیم. این ها نظرات ماست و این که فکر کنیم او هم باید درست مثل ما حس و عمل کند تا سالم باشد، صحیح نیست و منجر به دلزدگی او می شود.
- در آغوش گرفتن او به آرامی و بدون فشار بهتر حس دوستانه ی ما را منتقل می کند، به شرطی که با ضربه زدن به پشتش و گفتن جملات نصیحت وار یا امری در گوشش، او را کلافه تر نکنیم. هم چنین پس از این که از ما جدا شد، نگاه خود را به دور یا پایین ندوزیم که حس غم انگیزی را به او منتقل کند بلکه با لبخند به او نگاه کنیم.
- لیست کردن برخی کارهای باقی مانده و انجام دادن آن ها (مثل شستن لباس های کثیف و مرتب کردن اتاق) در کنار او و با کمک خودش به ایجاد هم دلی و صمیمیت کمک می کند، منتها مراقب باشیم حس ترحم یا غرور یا مؤاخذه به او منتقل نشود، البته گاه به سبب افکار منفی ممکن است او حس هم دلانه ی شما را با واکنش بد و جدال پاسخ دهد.
مثلاً: «من این قدرها هم که فکر می کنی آدم کثیفی نیستم.»، «حمام رفتن من به تو هیچ ربطی نداره و...». باید صبور باشیم.
- ورزش سبک، پیاده روی، گوش کردن به موسیقی یا انجام دادن فعالیت های مورد علاقه ی او به حس دوستی ما دامن می زند.

در عین حال به خاطر داشته باشیم افسردگی، فرد را بهانه جو، منفی بین، متوقع و نیازمند محبت می کند. حال چنان چه فقط موقع ناله ها و گلایه ها، دلخوری ها و غرغرکردن هایش به او گوش دهیم و تمام اشتباهات او را نادیده بگیریم، به تدریج و ناخودآگاه الگوی افسردگی در بیمار تشدید و ماندگار می شود. پس یاد بگیریم به جا، به موقع و صحیح ابراز محبت کنیم. در ضمن حتماً متوجه مواقعی که حتی ذره ای شادتر و سرحال تر است باشیم و در این مواقع محبت و توجه خود را به او کم تر نکنیم.

برای این که بحث ما به مجادله و خشونت کشیده نشود چه باید کرد؟

نکاتی که در بحث سالم (به خصوص با افراد افسرده) رعایت آن ها الزامی است از این قرارند:

- به طور کلّی از مشاجره و مجادله دوری کنیم.
- به صحبت های او خوب گوش دهیم تا دقیقاً بفهمیم شکایتش از چیست یا اگر نقطه نظری غیر از نظرات ما دارد، آن را بشناسیم. به عبارت دیگر در بحث حالت تدافعی نداشته باشیم و هنگام صحبت او درصدد پیداکردن پاسخ نباشیم. از نگاه کردن به او طفره نرویم و چشم در چشم با او گفت وگو کنیم.
- در صحبت های خود از کلمات همیشه، هرگز و... استفاده نکنیم و از تازه کردن بحث ها و تعارضات قبلی بپرهیزیم. مثال: «تو هیچ وقت نخواستی منو درک کنی، این از برخورد امروزت، اونم از برخورد هفته ی پیش توی کارخانه».
- اگر نظر فرد مقابل، مخالف و متفاوت با نظر ما بود آن را تهاجم علیه خود در نظر نگیریم. نظرات در بحث به دو دسته ی درست و غلط تقسیم نمی شوند، حتی با نظرات مخالف هم می توان به نتیجه ی مطلوب رسید.
- قضاوت نکنیم، سعی کنیم از افکار و احساسات فرد افسرده مطلع شویم نه این که ذهن خوانی کنیم؛ گفتن جملاتی مثل: «تو پسر منی، مثل کف دستم می شناسمت»، فکرخوانی و حدس زدن در اکثر اوقات در جهت منفی است.
- بحث را فقط با انتقاد و سرزنش طرف مقابل پیش نبریم، اشتباهات خود را هم بپذیریم. در غیر این صورت طرف مقابل از گوش کردن و ادامه ی بحث سازنده طفره می رود.
- سعی نکنیم در بحث برنده شویم، در این صورت ارتباط از بین می رود. بحث باید به سمت تفاهم و توافق دوجانبه همراه با در نظر گرفتن نیازهای دو طرف پیش برود و نباید به دنبال پیروزی یک طرف باشیم.
- حرکت یا رفتار منفی طرف مقابل را به شخصیت او نسبت ندهیم، به فرد احترام بگذاریم حتی اگر رفتارهایش را قبول نداریم. مثلاً اگر گفت: «دوست دارم بیش تر به من توجه شود»، نگوییم: «تو آدم متوقعی هستی».
- هیچ گاه با متهم کردن طرف مقابل بحث را شروع نکنیم، در این صورت او هم تدافعی عمل می کند و از ابتدا بحث به مشاجره کشیده می شود. به جای «رفتارت خیلی ناپسند بود»، بگوییم: «من از رفتارت ناراحت شدم».
- برای بحث باید زمان، مکان و شرایط طرفین مناسب باشد. چنان چه در حالت عصبانیت، در زمان خستگی یا گرسنگی و تشنگی، در مکان نامناسبی که طرفین احساس آرامش ندارند مثلاً محل رفت و آمد دیگران یا جایی که مجبوریم ایستاده و با عجله صحبت کنیم یا محیط پر سروصدا، خیلی گرم یا سرد و پراسترس بحث را شروع کنیم، به احتمال زیاد به مجادله و خشونت منتهی می شود.
- به خاطر داشته باشیم حل و فصل مسائل هرچند مهم، اگر کمی به تعویق بیفتد بهتر از این است که در شرایط نامناسب و باعجله به آن بپردازیم.

چگونه به درمان فرد افسرده کمک کنیم؟

1- مهم ترین قدم در درمان افسردگی، در درجه ی اول مراجعه به پزشک و در مرحله ی بعد کسب اطلاعات در زمینه ی بیماری، عوارض آن بر خانواده و علایم پیشرفت آن است. هرچه درباره ی افسردگی بیش تر بدانیم می توانیم کمک بیش تری به فرد افسرده بکنیم.
2- به خاطر بسپاریم ما درمان گر یا پزشک او نیستیم و از طرفی بسیاری از مواقع با وجود مراجعات مکرر به روان پزشک، مصرف داروها و حمایت خانوادگی، بیماری فرد افسرده عود می کند و این موضوع نباید سبب دلسردی ما شود.
3- از آن جایی که این مسئولیت نیاز به صرف انرژی زیاد دارد، در بسیاری موارد به خصوص زمانی که بیماری عود می کند، افراد خانواده از حمایت بیمار و مراقبت او خسته می شوند و این به احساس تنهایی، طرد شدن، بی ارزشی و سربار بودن و حتی بدبینی او نسبت به خانواده دامن می زند.
پس به خاطر داشته باشیم، هیچ گاه نباید خودمان و نیازهای روحیمان را فراموش کنیم. با کمک سایر دوستان یا گذراندن وقت های استراحت در بین مراقبت ها، مسافرت کردن و دور شدن از فرد افسرده، انرژی خود را ذخیره کنیم.
4- ما با فرد افسرده زندگی کرده ایم و او را بهتر می شناسیم، پس بهترین کسی هستیم که می تواند پیشرفت یا بهبودی او را ارزیابی کند و به پزشک او منتقل کند.
5- با احترام و متانت از او مراقبت کنیم و اگر با ما زندگی نمی کند، مرتب به وسیله ی نامه، تلفن، نامه ی الکترونیکی و... با او در تماس باشیم.
6- از انگ بیماری روانی در خانواده نترسیم و با خانواده های دیگر که بیمار افسرده دارند در تماس باشیم، اطلاعات را با آن ها رد و بدل کنیم و در مواردی که لازم است از سایر دوستان و افراد خانواده کمک بگیریم.
7- علایم هشداردهنده ی عود را بشناسیم چون تشخیص زودرس می تواند از وقوع عواقب اجتماعی و شغلی و خدشه دار شدن روابط فامیلی بکاهد.
8- چنان چه نیاز است چگونگی مصرف دارو و یا ویزیت های روان پزشک را به بیمار یادآوری کنیم، حتماً از قبل برای نحوه ی یادآوری با بیمارمان تبادل نظر کرده باشیم در این صورت همکاری او بیش تر می شود.
9- به خاطر داشته باشیم حمایت ما نباید با شروع درمان دارویی پایان گیرد بلکه تا آخرین لحظات باید جلسات مشاوره با روان پزشک و برنامه های حمایتی ادامه یابد.
10- مراقب علایم خودکشی باشیم و از پرسیدن درباره ی آن از بیمار خود نترسیم، با پرسش ما او به خودکشی تشویق یا ترغیب نمی شود.
11- به خاطر داشته باشیم، اثر هیچ یک از داروهای ضدافسردگی، سریع و ناگهانی آغاز نمی شود. برای شروع اثر داروی ضدافسردگی حداقل باید یکی دو هفته حوصله کرد. معمولاً ابتدا خواب و اشتها بهتر می شود و بعد به تدریج بدخلقی هم درمان می شود. پس اگر بیمار برای بهتر شدن بی تابی کرد و تقاضای قطع یا تعویض دارو یا تغییر پزشک را داشت، پزشک او را در جریان بگذاریم.
12- همه ی داروها دارای عوارض و فوایدی است، از عوارض داروهای ضدافسرگی نترسیم. افسردگی چنان چه درمان نشود، عوارضی با ابعاد گسترده تر دارد. از طرفی با شروع دارو هرگونه حالت غیرطبیعی یا بدحالی بیمار را به داروها نسبت ندهیم و آن ها را قطع نکنیم بلکه هرچه سریع تر به پزشک معالج او خبر دهیم. داروهای ضدافسردگی جدید اکثراً داروهای کم عارضه ای هستند.
13- دوره ی درمان افسردگی را به طور کامل بگذرانیم. در بسیاری موارد با بهبودی بیمار بعد از یکی دو ماه اطرافیان به بیمار پیشنهاد می کنند: «تو که دیگه خوب شدی، چرا داروی اضافی بخوری»، درصورتی که قطع زودرس دارو احتمال عود افسردگی را بیش تر می کند. دوره ی درمان عادی افسردگی، 6 الی 9ماه است، در بعضی موارد با نظر پزشک این مدّت کم تر یا بیش تر می شود. درباره ی افسردگی دوقطبی مدّت درمان طولانی تر است.

منبع مقاله: حمیدیا، آنژلا؛ (1388)، نکاتی درباره ی افسردگی و بیماری دوقطبی(راهنمای خانواده و بیمار افسرده و دوقطبی)، تهران: نشر قطره، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط