مراقب روحتان باشید

سیسرون، در اشاره ای مشهور در مجادلات توسکولومی، می گوید که سقراط ( تاریخی) « نخستین کسی بود که فلسفه را از آسمان به زمین آورد و در شهرهای انسان ها جای داد» ( v,10) . منظور سیسرون این است که پیش از سقراط،
چهارشنبه، 16 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مراقب روحتان باشید
مراقب روحتان باشید

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

سیسرون، در اشاره ای مشهور در مجادلات توسکولومی، می گوید که سقراط ( تاریخی) « نخستین کسی بود که فلسفه را از آسمان به زمین آورد و در شهرهای انسان ها جای داد» ( v,10) . منظور سیسرون این است که پیش از سقراط، فیلسوفان فقط به پژوهش در جهان طبیعی می پرداختند، حال آنکه سقراط پژوهش را به امور انسانی کشاند. از آنچه درباره پیشینیان سقراط خصوصاً سوفسطاییان، گفتیم معلوم می شود که سیسرون مبالغه کرده است. اما در این معنا که سقراط پیشگام پژوهش در احوال انسانی بوده است حقیقتی نهفته است. این نکته صادق است و حقیقت دارد، حتی با اینکه سوفسطاییان در این پژوهش مقدم بر او بوده اند و غالباً هم سقراط با این سوفسطاییان در اذهان عمومی خلط می شود.
فعالیت سقراط، چون غالباً مخاطبانش را وا می داشت به نقّادی و ردّ اصول اخلاقی شان بپردازند، با فعالیت سوفسطاییان شباهت هایی داشت. سقراط افراد را وا می داشت به تفکر درباره دیدگاه های اخلاقی شان بپردازند و به آنها نشان می داد آنچه را که گمان می برند می دانند، نمی دانند. سقراط معتقد بود وقتی به افراد نشان داده می شود که نمی توانند شرح درستی از ارزش هایشان بدهند، حتماً به جستجوی دلایل بهتر و معتبرتری خواهند پرداخت. اما نتیجه عملی غالباً چیزی بکلی متفاوت بود. مخاطب صاف و صادق، وقتی می دید دیدگاه های اخلاقی اش در برابر تدقیق تاب نمی آورند، به این نتیجه ( غیرموجه) می رسید که باورهای اخلاقی عُرفی کاملاً بی بنیاد هستند، یا حتی به وادی نسبی گرایی اخلاقی افراطی در می غلتید و نتیجه می گرفت که اصلاً حقیقتی اخلاقی وجود ندارد. چون بدین ترتیب سقراط ارزش های سنتی را تضعیف می کرد، می توان گفت جوانان را به فساد و تباهی کشاند.
سقراط در دفاعیه، خصومت عمومی با خودش را به این امر نسبت می دهد که او را با سوفسطاییان اشتباه می گیرند. او به نمایشنامه ابرهای آریستوفانس و تصویری که در این نمایشنامه از او پرداخته شده است که او را یک دانشمند خیالباف و اوهام پرداز و معلم استدلالات فریبنده می نمایاند ارجاع می دهد ( Ap,18d) . سقراط با تأکید می گوید که سوفسطایی نیست. می گوید نه تعلیمی می دهد، نه پولی می گیرد، و نه معلم است ( 19a-24a 33a-b,Ap,) . اما این تفاوت ها، گرچه فاقد اهمیت نیستند، نسبت به تفاوت اصلی سقراط با سوفسطاییان در درجه دوم اهمیت قرار دارند. علی رغم نادان نمایی های سقراط، تفاوت اصلی او با سوفسطاییان این است که تعالیم اخلاقی ایجابی دارد. سوفسطاییان، حتی اگر مستقیماً نسبی گرایی اخلاقی را ترویج و تعلیم نمی کردند، نتیجه واقعی و عملی تعالیمشان همین بود.سوفسطاییان وقتی معتقدان به ارزش های سنتی را به تأمل در مسائل اخلاقی می کشاندند، این معتقدان دیگر نمی توانستند دیدگاه های سنتی را بی چون و چرا بپذیرند. و چون مهمترین سوفسطاییان نسبی گرایان اخلاقی بودند، این نتیجه گیری برایشان مطلوب بود. اما سقراط با آنکه در دل مخاطبانش نسبت به ارزش هایشان تردید می افکند، هرگز آن ها را در خلا اخلاقی رها نمی کرد. او از مخاطبانش می خواست از تردید فراتر بروند و عمری را صرف تلاش برای رسیدن به دانش و شناخت اخلاقی کنند. اعتقاد سقراط به وضعی ورای تردید بود که او را آشکارا از پروتاگوراس و گورگیاس متمایز می کرد.
به دلیل شیوه نامتعارف سقراط در فعالیت فلسفی اش، نمی توان از تعالیم اخلاقی او یقین حاصل کرد. احتمالاً سقراط یک نظام فلسفی ساخته و پرداخته نداشت. اما دیدگاه های اخلاقی معینی که او در محاورات، و خصوصاً در دفاعیه، بیان می کند که گزارش مستقیمی از زندگی و فعالیت هایش است، به ما امکان می دهد که چیزی که از این دیدگاه ها دستگیرمان شود.
تردیدی نیست که دل مشغولی اصلی در فلسفه سقراط این سوال بنیادین است که چگونه باید زندگی کنیم. چنانکه دیدیم، اصول اخلاقی برای او مسئله ای جدی بود و لذا معتقد بود داشتن اصول اخلاقی درست بیشترین اهمیت را دارد. او چون نمی دانست بهترین اعتقادات اخلاقی کدام هستند، زندگی اش را وقف تلاشی بی پایان برای یافتن اعتقادات اخلاقی درست کرد. در گورگیاس، خطاب به پولوس، یکی از شاگردان گورگیاس می گوید: « موضوعی که در آن گفتگو می کنیم مسئله کوچکی نیست بلکه نکته ای است که دانستن آن بسیار زیبا و ندانستن آن بسیار زشت است: مسئله ای که می خواهیم روشن کنیم این است که کدام کس نیکبخت است و کدامین تیره روز» ( Grg,472c) . سپس، در بحث با کالیکس می گوید: « موضوع بحث ما برای هر آدمی مهمتر از هر موضوع است، زیرا سخن در این است که آدمی باید چگونه زندگی کند» ( 500c Grg) . همین سخن در مورد تقریباً همه محاورات صادق است، اگرچه ظاهر موضوعات با هم فرق دارد، اما موضوع واقعی سقراط همواره ماهیت فضیلت و چگونه زیستن است.
اگر ساده تر بگوییم، مسئله اخلاقی بنیادین در نظر سقراط این است که آدم باید چگونه آدمی باشد. پیشتر گفتم که « آرته» ، لفظ یونانی برای « فضیلت» ، به معنای کمال هم هست. سقراط، وقتی به جستجوی ماهیت فضیلت برمی آید، عملاً نگاهش معطوف ماهیّت کمال انسانی است. در نظر او جای چون و چرا وجود نداشت که وقتی فهمیدیم « آرته» چیست باید در زندگی بکوشیم که به آن دست پیدا کنیم.
سقراط این اندیشه را با این لفظ بیان می کند که هر فردی باید « مراقب روح خودش» باشد. اگرچه این نکته به نظر خوانندگان امروزی نه بدیع می آید و نه برانگیزاننده، اما اگر در بستر تاریخی دوران و جامعه سقراط به آن نگاه کنیم، متوجه می شویم که این حکمی انقلابی بوده است. محققان بر سر این مطلب توافق دارند که سقراط ( چه سقراط تاریخی، چه سقراط افلاطونی) مفهوم « روح» را ابداع کرد و یکی از دلایل اهمیت سقراط در تاریخ فلسفه همین است.
واژه یونانی « پسوخه» ، که ما آن رابه « روح» ( یا « نفس» یا « جان» ) ترجمه می کنیم، صدها سال پیش از سقراط هم رواج داشته است. وقتی می گوییم سقراط مفهوم « روح» را ابداع کرد، منظورمان این نیست که این واژه را جعل کرد، بلکه منظورمان این است که او معنای تازه ای به این واژه بخشید. نزد نویسندگان و متفکران پیش از سقراط، « پسوخه» معنایی بکلی دور از « روح» یا « نفس» داشت. مثلاً، نزد هومر، « پسوخه» نیرویی است که جانداران را جان می بخشد. « پسوخه» وجه فارق میان جانداران و بیجانان است. برای همین، در ایلیاد، وقتی جنگجویی جنگجویی دیگر را می کشد، پسوخه قربانی از بدنش به پرواز در می آید و به جهان زیرزمین ( هادس) می رود. (1) اما این تمامی معنی پسوخه نزد هومر است؛ این پسوخه آن صفاتی را که ما مورد بحث قرار خواهیم داد ندارد. متفکران بعدی جنبه های متفاوت دیگری را بر پسوخه افزوده اند، اما زمان سقراط شماری از مهمترین ویژگی های پسوخه در یک مفهوم واحد جای داده نشدند. در نظر سقراط « پسوخه» واجد ویژگی های زیر است:

(1) پسوخه مهمترین بخش شخص و مقدم بر جسم اوست؛
(2) شخص با پوسخه است که می اندیشد، و بنابراین جایگاه قوای عقلانی است؛
(3) پسوخه جایگاه قوای اخلاقی هم هست، یعنی منبع و منشا رفتار درست و نادرست؛
(4) پسوخه « خویشتن» است، همانی که شخص بدان خودش را « من» می داند.

در نگاه سقراط به پسوخه، جنبه های دیگری هم وجود دارد. اما اگر توجّهمان را محدود به همین چهار جنبه بکنیم، می توانیم دریابیم که این آموزه تا چه حد انقلابی بوه است.
در آلکیبیادس اوّل، که ممکن است نوشته افلاطون باشد، هرچند اصالت آن مورد تردید است، سقراط می گوید که روحْ خود آدمی و تن ابزار اوست ( 129b-130c) . هر شخصی در راه بردن زندگی خویش از تنش استفاده می کند تا به اهدافش برسد، همان گونه که نجّار از چکش، میخ، و ارّه استفاده می کند. این نظر چنان دور از تصویر رایج آن روزگار در یونان بود که، به گفته یکی از محققان، این حکم سقراط که « مراب روحتان باشید» برای یونانیان آن روزگار طنینی شبیه این حکم برای ما امروزیان داشت که « مراقب ارواح و اشباحتان باشید» . (2)
نگاه سقراط به روح، گسستی جدید از دیدگاه اخلاقی سنّتی بود. چنان که دیدیم، بنا به عقل متعارف، زندگی موفق یعنی دستیابی به چیزهای ملموسی نظیر ثروت، قدرت، شهرت، و لذت، یعنی « موفقیت های این جهانی» . همچنین گفتیم که چگونه ارزش های این جهانی و احترام به قانون عدالت از طریق این باور که خدایان عادلان را پاداش می دهند و ناعادلان را مجازات می کنند به هم پیوند می خورند. اما در اینجا مشکلی پیش می آید، زیرا این پیوند همیشه هم
درجهان برقرار نیست: اقویا غالباً قاهرند و ضعفا را در چنگ خویش دارند. شبح تراسوماخوس همواره بر بالای سر اخلاق سنتی در پرواز بود. اگر معلوم می شد که عدالت به صرفه نیست، به چه دلیلی می بایست کسی طبق عدالت رفتار کند و به آن پایبند بماند؟ یا آنکه عدالت مختصّ احمقان و ضعیفان بود، و بیعدالتی راهی مطمئنتر برای دستیابی به آنچه شخص می خواست؟
آموزه « روح» سقراط آموزه ای برای پاسخ دادن به شبهات تراسوماخوس بود. نظر سقراط فقط از این جهت اهمیت نداشت که ارزش های انقلابی را مطرح می کرد، بلکه مهمتر از آن یک نظریه فلسفی در این زمینه بود. همانطور که در فصل قبل گفتیم، مردم به این دلیل به ارزش های سنتی پایبند می مانند که همیشه این ارزش ها برقرار بوده اند، در نتیجه وقتی شبهاتی مطرح می شد از پاسخ گفتن بدان ها عاجز می ماندند.
اما سقراط بی تردید به ضررت طرح سؤال معتقد بود. طرح سؤال برای زندگی واقعاً انسانی لازم بود تا مردم بتوانند به ارزش هایشان فکر کنند و سبک و شیوه زندگی شان را انتخاب کنند، اما علاوه بر آن جستجوی اخلاقی آگاهانه برای جواب دادن به شبهاتی در مودر ارزش های سنتی هم ضرورت داشت. اگر مردم پی می بردند که ارزش هایشان به این دلیل درست نیست که همیشه چنین بوده ی خدایان پشتیبان این ارزش ها هستند، آنگاه به دنبال دلایل دیگری برای درستی ارزش هایشان می گشتند. تدقیق نقادانه گامی ضروری در راه رسیدن به دفاعی تازه از ارزش های سنتی بود.
اما خطاست اگر فکر کنیم که سقراط مدافع بی چون و چرای ارزش های سنّتی بود. اگرچه او به برخی از ارزش های سنتی باور داشت، برخی دیگر آن ها را نقد و رد می کرد. و آن ارزش هایی که سقراط نقد رد می کرد ارزش های پیش پا افتاده ای نبودند. سقراط عدالت را در کانون ارزش هایش جای می داد. اما دلیل هایی که به نفع عدالت می آورد متفاوت از دلیل های اخلاقی سنتی بودند. عادل بودن در نظر سقراط برای آرامش روح انسان و سرکردن زندگی ارزشمند ضروری است. سقراط در مواری می گوید که عدالت شرط لازم و کافی برای نیکبختی است، و حتی پا را از این هم فراتر می گذارد و می گوید: « به انسان نیک و عادل نه در زندگی صدمه ای می رسد و نه در مرگ» ( 41c-d.Ap) . اگرچه سقراط پیامدهای این نظر را به تمامی دنبال نمی کند و نمی کوشد آن را با دیگر عقیده های اخلاقی اش سازگار کند، تردیدی نمی توان داشت که تاکید اصلی او در اخلاق بر عدالت است. علاوه بر این، در دیدگاه سقراطی، عدالت هدفی است در خود. او نمی گوید باید عادل بود چون با عدالت می توان به موفقیت های این جهانی رسید، زیرا از نظر او موفقیت این جهانی ضامن نیکبختی واقعی نیست. نیروی « ارزیابی دوباره ارزش ها» در فعالیت سقراط را کالیکلس در گورگیاس شناسایی و بیان می کند:
سقراط، مزاح می کنی با این سخن ها را به جد می گویی؟ اگربه جد می گویی و این سخن هادرست است، پس زندگی ما باژگونه است و همه آن می کنیم که نباید کرد. ( Grg.481c) .
سقراط، با تأکیدی که بر مراقبت از روح می کند نظر بدیلی درباره موفقیت در زندگی را تثبیت می کند. نیک بختی ربطی به امور این جهانی ندارد. البته سقراط تردیدی روا نمی دارد که بهره مندی از نعمات این جهانی مهم است. او منکر این نعمات و حظّ برخورداری از آن ها نیست، چنان که متفکران بعد از او کردند ( رجوع کنید به فصل ششم) . البته خود سقراط زندگی ساده و بی پیرایه و عاری از تجمّلی داشت که نشانه بی اعتنایی او به نعمات این جهانی بود. اما، اگرچه نعمات این جهانی بی ارزش نیستند، در مقایسه با ارزش های روحانی رنگ می بازند. سقراط معتقد بود مردم باید اولویت هایشان را تغییر دهند:
خدمتی که از من برمی آید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند و آشکار سازم که فضیلت از ثروت نمی زاید، بلکه ثروت و همه نعمت های بشری، اعم از شخصی و اجتماعی، از فضیلت به دست می آید ( Ap.30a-b) .
سقراط یک بازنگری اساسی در دلبستگی های انسانی را پیش نهاد و خواستار گذر از ارزش های این جهانی به ارش های روحانی شد. چون روح جایگاه قوای عقلانی است، مراقبت از روح شامل رفتن به دنبال دانش و حقیقت هم می شود، خصوصاً در مسائل اخلاقی. نظر سقراط درباره زندگی سنجیده این است که زندگی سنجیده زندگی ای است که هر کسی برای خودش انتخاب می کند؛ مردم باید درباره اصول اخلاقی پرسشگر باشند و اصولی را انتخاب کنند که پس از پرسشگری به نظرشان بهترین می آیند. علاوه بر این، مراقبت از روح خود شامل مراقبت برای عدالت هم می شود. سقراط بی تردید عدالت را برای آرامش روح ضروری می دانست. عدالت برای روح همان مقامی را دارد که سلامت برای تن. همان گونه که زیستن با تن بیمار ارزشی ندارد، زندگی آلوده به بی عدالتی هم ارزش زیستن ندارد ( crito 47d-48a) . دقیقاً روشن نیست که سقراط این دو جنبه مراقبت از روح را چگونه با هم آشتی می داد. احتمالاً او معتقد بود که اگر افراد دست به تامل در مسایل اخلاقی بزنند، حتماً به اهمیت عدالت پی می برند و لذا بر همین اساس هم زندگی شان را راه می برند. اما فارع از جزئیات نظر سقراط، تردیدی در این اعتقاد او نیست که این ها ارزش هایی هستند که زندگی را باید وفق آن ها سامان داد و راه برد.

پی نوشت ها :

1. برای بحث بیشتر در این زمینه رجوع کنید به:
J.Burnet,The Socratic Doctrine of the Soul,Proceedings of (the British Academy,7( 1915-16.
2. J.Burnet,"The Socratic Doctrine of of the Soul," p.256.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.