مترجم: خشایار دیهیمی
دفاع لوتر از عادل شدن با ایمان به تنهایی پیامدهای رادیکالی برای نظرش درباره اقتدار در درون کلیسا و رابطه ی میان نهادهای زمینی و نهاد های روحانی داشت. طبق اعتقاد سنتی مسیحی، کلیسا میانجی میان انسان و خداست. در این اعتقاد، که نگاه مثبت تری از نگاه لوتر به طبیعت بشری دارد، رستگاری از طریق آیینهای مقدسی به دست می آید که مدیریتش بر عهده ی روحانیون است. بنابراین، روحانی نقشی اساسی در رستگاری دارد. این خط استدالی ساختار سلسله مراتبیِ اقتدار کلیسا را توجیه می کند، که چنانکه دیدیم در نهایت منجر به اقتدار پاپ می شود که قدرتش عملاً مطلق و تامّ و تمام است.
عادل شدن با ایمان این نگاه را سست و تضعیف می کند. اگر رستگاری موکول به رابطه ی شخص با خداست و ربطی به کارهای خیر و طاعات ندارد، پس آشکارا نقش کلیسا تقلیل پیدا می کند. کلیسا دیگر میانجی میان خدا و انسان نیست، بلکه صرفاً جماعت و باهماد مؤمنان است که همگی در برابر خداوند یکسانند. لوتر به تمایز میان روحانی و غیرروحانی حمله می برد.
رستگاری یا لعنت هر مسیحی بستگی به رحمت خداوند دارد. اگر همه ی مسیحیان برابرند، پس روحانیون نمی توانند برتر از غیر روحانیون باشند. در واقع، لوتر معتقد است که همه مسیحیان روحانی هستند: «واقعیت این است که یک بارغسل تعمید گرفتن همه ی ما را بدون استثنا متبرک و همه ی ما را روحانی می کند» (ARC. p. 408):
پاپها، اسقفها، کشیشها، راهبها، و راهبه ها را طبقه ی دینی خواندن، ولی امیران، اربابان، صنعتگران، و کارگران کشاورزی را طبقه ی دنیوی خواندن، تمهید شریرانه ای است که بخی ابن الوقتها دیده اند... زیرا همه ی مسیحیان به واقع و حقیقتاً به طبقه دینی تعلق دارند، و تفاوتی میان آنان نیست مگر اینکه به کارهای متفاوتی اشتغال دارند... این شامل حال همه ی ما می شود، زیر ما یک غسل تعمید، یک انجیل، یک ایمان بیشتر نداریم، و همه مان به یکسان مسیحی هستیم. (ARC. p. 407)
تفاوت میان روحانیون وغیر روحانیون درکار و وظیفه شان است. چون همه مان همان غسل تعمید را گرفته ایم، همان کتاب مقدس را خوانده ایم، پس همه مان در چشم خداوند برابریم: که مرتبه و مقام روحانی دارند، همه واقعاً کشیش، اسقف، و پاپ هستند» (ARC. p. 409)
اگر همه ی مسیحیان دربرابر خداوند یکسانند، پس روحانیون فقط از برخی جنبه های خاص و محدود برترند. کار آنان تعلیم کتاب مقدس است. سلسله مراتب در کلیسا فقط تفاوت در کارها و وظایف است. آنهایی که در کلیسا اقتدار بیشتری نسبت به دیگران دارند این اقتدار را از مسیحیان همتراز خودشان دریافت کرده اند و نه از خدا: «مقام و مرتبه ی یک روحانی در میان مسیحیان صرفاً مقام و مرتبه یک صاحب منصب است» (ARC. p. 409). دستگاه پاپی مدّعی حق انحصاری تفسیر کتاب مقدس است. چون خوانندگان مختلف کتاب مدس تفسیرهای مختلفی دارند، تفسیر کلیسا، و نهایتاً تفسیر پاپ، بنا به ادّعای اینان، رسمیّت و اعتبار دارد. امّا لوتر می گوید، اگر همه ی مسیحیان در برابر خداوند روحانی و کشیش هستند، پس هر کدامشان حق دارد کتاب مقدس را برای خودش تفسیرکند (ARC. p. 414). لذا، لوتر کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد، و بدین ترتیب نقش مهمی دراشاعه ی اندیشه های دینی ایفا کرد. لوتر می گوید، نه تنها انحصار تفسیر در دست پاپ هیچ پشتوانه ای درکتاب مقدس ندارد، بلکه پیامدهای خطرناکی هم دارد. زیرا اگر پاپ اشتباه کند چه؟ پاپها درگذشته مرتکب اشتباهات زیادی شده اند.
این می تواند با متمرکز کردن کلیسا به طور کامل در یک نفر، کلیسا را به خطر بیندازد (ARC. p. 414).
لوتر در طول زندگی خودش پایبندی اش به تفسیر فردی کتاب مقدس را نشان داد. او زورآزمایی اش با کلیسا را با انتقاد از آمرزش گناهان شروع کرد. آمرزش گناهان بدین معنا بود که افراد را راهنمایی می کردند که با پرداخت پول به کلیسا گناهانشان را بخرند و از آن گناهان معاف شوند، و حتی دردهای دوران برزخ را با این پرداخت پول برای خودشان و دیگران تخفیف دهند. در آن زمان، بسیاری از مسیحیان پیرو این ایمان ساده بودند که رحمت خدا را در نهایت می توان با خرید ثمره های کارهای بزرگ خیر عیسی و قدیسان گذشته خرید. قدیسان بسیار مورد احترام بودند و کار تقریباً به پرستش بت گونه ی این به اصطلاح یادگارهای عیسی و قدیسان کشیده بود. رولند بینتون توصیفی تکان دهنده از مجموعه یادگارهایی دارد که فردریک خردمند، حاکم ساکسونی لوتر، گرد آورده بود:
در کانون این مجموعه یک خار اصیل از خارهای تاج مسیح قرار داشت که گواهی داده می شد این خار در ابروی نجات دهنده فرورفته بوده است. فردریک بدین ترتیب مجموعه اش را از این گنجینه ی موروثی درست کرد که طبق فهرست لوکاس کراناخ در 1509 بالغ بر 5005 قطعه می شد که آمرزش گناهان مربوط به این قطعات بالغ بر 1443 سال کاهش عذاب برزخ می شد.
این مجموعه شامل این چیزها می شد: یک دندان قدیس هیرونوموس، چهار دندان قدیس خروستوموس، شش دندان قدیس برنارد، و چهار دندان قدیس آوگوستینوس؛ چهار تار موی مریم مقدس، سه تکّه از شنل او، چهار تکه از شکم بند او، و هفت تکه از پوشش صورت او که قطراتی از خون مسیح برآن پاشیده بود. یادگارهای خود مسیح شامل این چیزها می شد: یک قطعه از قنداق، سیزده قطعه از سبد او، یک پر کاه، یک قطعه طلا از طلاهایی که مردمان خردمند آورده بودند و سه تکّه صمغ، یک تار موی ریش مسیح، یکی از میخهایی که به دست او کوبیده بودند، یک تکه از نانی که در شام آخر خورده شده بود، یک قطعه سنگی که عیسی برای صعود به آسمان بر روی آن ایستاده بود، یک شاخه از بوته آتش گرفته موسی. تا 1520 این مجموعه بالغ 19013 استخوان مقدس داشت. آنهایی که در روز معین شده به دیدن این یادگارها می رفتند و مبلغ مقرّر را می پرداختند می توانستند از پاپ آمرزش گناهان برای تخفیف در برزخ را برای خوشان یا دیگران بخرند که بالغ بر 202 / 902 /1 سال و 270 روز می شد. (Bainton. p. 53)
لوتر معتقد بود کتاب مقدس اجازه ی چنین کارهایی را نداده است و این کار برخلاف ایمان واقعی است. امّا مشکل در اینجا این بود که پاپ با اقتدارش از این کارها حمایت می کرد. بنیان الاهیاتی این آمرزش گناهان در فتوای «اونیگنیتوس» بود که پاپ کلمنس ششم در 1343 صادر کرده بود. بنابراین جزو قانون شریعت شده بود. بنابراین حتی تردید درآمرزش گناهان نوعی زورآزمایی با اقتدار پاپ و قانون کلیسا بود.
پیامدهای رادیکال انتقاد لوتر از آمرزش گناهان وقتی روشن شد که از او خواستند اعلامیه هایش را پس بگیرد و اقتدار پاپ و کلیسا را بپذیرد. لوتر در برابر فرمانهای کلیسا، چه از سوی پاپ بود چه ازسوی شورا، به مرجعیّت کتاب مقدس متوسل شد.
موضع او آشکارا پشتوانه ای قوی داشت. پاپها و شوراها در گذشته همدیگر را نقض کرده بودند. در چشم لوتر، هیچ تردیدی وجود نداشت که حَکَم نهایی ایمان کتاب مقدس بود، آن هم بنا به تفسیر افراد.
تأکید می کنم که شوراها بعضاً اشتباه کرده اند و باز می توانند اشتباه کنند... یک آدم ساده ی غیرروحانی که مجهّز به کتاب مقدس است باید برتر از هر پاپ یا هر شورایی باشد که مجهّز به کتاب مقدس نیست... به خاطر کتاب مقدس ما باید پاپها و شوراها را رد کنیم. (1)
امّا لوتر با یک مشکل بدیهی روبرو شد. افراد ممکن است تفسیرهای مختلفی از کتاب مقدس داشته باشند، و بنابراین تفسیر کدامیک را باید پذیرفت و بدان معتقد شد؟ پیشتر دیدیم که لوتر معتقد بود معنای کتاب مقدس برای هر کسی که از خدا الهام گرفته باشد روشن است. امّا چگونه می توان فهمید که کسی از خدا الهام گرفته است؟ مخالفان لوتر تفاسیری را عرضه می کردند که پاپها و شوراها در طول صدها سال ساخته و پرداخته و پالوده کرده بودند. لوتر در برابر این بنای عظیم تاریخ و دانش، فقط وجدان خودش را قرار داد. در مجادله ای در لایپزیگ در ژوئیه 1519، جایی که لوتر سخنانی را بر زبان آورد که در فوق نقل کردیم، معارض او، یوهان اِک (اینگلوشتانی)، پیامد های این نظر لوتر را برشمرد. موضع لوتر متضمّن این بود که «هرشخصی برای تفسیر خودش از کتاب مقدس وزن و اعتبار بیشتری از تفسیرهای پاپها و شوراها، و دکترهای دانشگاهها قائل باشد.» (2)
در پیشگاه شورای ورمس در 1521، یک یوهان اِک دیگر (تریری) سخت به مواضع لوتر حمله برد:
مارتین، چطور می توانی فرض کنی که تو تنها کسی هستی که معنای کتاب مقدس را می فهمی؟ آیا تو داوری ات را فراتر از داوری همه آن بیشمار مردان مشهور قرارمی دهی و مدعی هستی که بیش از همه آنان می دانی؟ (3)
لوتر در پاسخ اظهارات جاودانه ای درباره اعتماد به وجدان خویش عرضه کرد:
مگر آنکه به حکم کتاب مقدس و عقل سلیم محکوم شوم - من مرجعیت پاپها و شوراهارا نمی پذیرم، چون آنها همدیگر را نقض کرده اند - وجدان من اسیر کلام خداوند است. من نمی توانم ازهیچ چیز استغفار کنم و استغفار هم نخواهم کرد، چون عمل علیه وجدان خویش نه درست است نه ایمن. خدا کمکم کند آمین. (4)
در نخستین نسخه ی چاپی صورت جلسه، کلماتی دیگر به این اظهارات اضافه شده است: «من اینجا ایستاده ام، و نمی توانم جور دیگری باشم» (Bainton. p. 144). چه لوتر این کلمات را هم گفته باشده نگفته باشد موضع او روشن است.مخزن اصلی ایمان واقعی وحدان خود فرد است.در برابر وجدان اقتدار پاپها و شوراها هیچ نیرویی ندارد مگر آنکه پشتوانه اش عقل سلیم و کتاب مقدس می باشد.
پیامدهای این نظر لوتر به نحوی رادیکال شوراگرایانه است. درک و برداشت لوتر از اقتدار در کلیسا «از پایین» است. چون او توانایی تفسیر کتاب مقدس را در اختیار افراد می داند و نه سلسله مراتب سنّتی، پس در واقع می گوید که اقتدار متعلق به اعضای کلیساست ،نه پاپ. لوتر، پس از حمله به متمایز کردن غیرروحانیون از روحانیون، می گوید اقتدار قطعاً متعلق به غیرروحانیون است.
نظریه پردازان شوراگرا کلیسا را یک شرکت سهامی می دانند. لذا، آنها معتقد به گزاره های زیر هستند:
1. قدرت در اعضای کلیساست و نه در سلسله مراتب سنّتی.
2. صاحب منصبان کلیسا قدرتشان را از اعضا می گیرند.
3. صاحب منصبان کلیسا در مقام نمایندگی قراردارند. آنها این اختیار را ندارند که هر کاری می خواهند بکنند بلکه باید نماینده ی منافع اعضا باشند.
4. صاحب منصبانی را که وظیفه شان را بدرستی انجام نمی دهند، اعضا می توانند تأدیب کنند.
در ایام پیشین، مسیحیان اسقفها و کشیشان را از میان اعضای خودشان بر می گزیدند، و اینان را پس از آن اسقفهای دیگر تأیید می کردند، بی آنکه این تشریفات و کبکبه و دبدبه ی فعلی وجود داشته باشد.
پس، اسقف به نیابت از جماعت یا باهماد عمل می کند: «وقتی که اسقفی تبرک می کند، صرفاً به نیابت از کلّ جماعت چنین می کند، یعنی همه ی کسانی که همان اقتدار و مرجعیت را دارند. آنها می توانند یکی از اعضایشان را برگزینند و به او دستور دهند که از این اقتدار و مرجعیت به نیابت از آنان استفاده کند» (ARC. p. 408). همین مطلب در مورد پاپ هم صدق می کند. همین مطلب در مورد پاپ هم صدق می کند. حامیان دستگاه پاپی می توانستند اعتراض کنند که پطرس رسول در واقع مثل بقیه ی مسیحیان نبوده است. عیسی کلیدهای ملکوت آسمان را به او داده بود. اما طبق نظر لوتر، پطرس، به هنگام دریافت کلیدها، به نیابت از کلیسا در کل، عمل می کرد. قدرت کلیدها به کلّ جماعت یا باهماد مسیحی اعطا شده بود. (ARC. p. 143)
پس نتیجه می گیریم که روحانیان باید در جهت منافع جماعت یا باهماد مسیحیان عمل کنند. حامیان پاپ مدعی هستند که اقتدار و مرجعیت پاپ را نمی توان مورد اعتراض قرار داد. اما لوتر معتقد است که این سخنی یاوه است: «هیچ کس در عالم مسیحیت اقتدار دست زدن به اعمال شریرانه را ندارد، یا نمی تواند دیگران را از مقاومت در برابر شر منع کند. کلیسا هیچ اقتداری جز ارتقای خیر بزرگتر و بیشتر ندارد» (ARC. p. 416). شگرفترین ادعای لوتر در درخواستی از طبقه ی حاکم در ملیّت آلمانی این است که یک شورا باید فراخوانده شود تا به مشکلات کلیسا رسیدگی کند. طبق نظر پاپ و حامیانش، فقط پاپ می تواند شورایی را فرا بخواند. امّا لوتر به این ادعا معترض است. اگر شورا برای مصلحت و خیر کلیسا ضروری است، پس شورایی باید فراخوانده شود (ARC. pp. 415 - 6). اقتدار شورا فراتر از اقتدار پاپ است و باید سوءرفتارهای دستگاه پاپی را اصلاح کند. «وقتی نیاز اقتضا می کند، و پاپ رفتاری آسیب رسان برای رفاه و آسایش مسیحیان دارد، بگذار هر کسی که عضو حقیقی جماعت یا باهماد مسیحی در کلّ است، هر چه زودتر دست به کار شود تا یک شورای واقعاً آزاد را تشکیل دهد» (ARC. pp. 415 - 6). لوتر در
درخواستش از طبقه حاکم آلمانی فهرستی از «بیست و نه پیشنهاد برای اصلاح وضع عالم مسیحی» را می گنجاند که بیشترشان مستقیماً با اقتدار و مرجعیت کلیسا و دستگاه پاپی در تعارض هستند. او به سوءاستفاده های مالی حمله می کند و میگوید سوگندهایی که اسقفها باید در برابر پاپ یاد کنند باید ملغا شود. لوتر در ضمن می گوید هیچ کس نباید پای پاپ را ببوسد ،و پاپ باید از امور زمینی خودش را کنار بکشد، و ادعای هرگونه اقتداری بر امپراتور را تکذیب کند.
ماهیت رادیکال شوراگرایی لوتر را می توان در آنچه در درخواست اصلاحاتش هدف حمله قرار داده است مشاهده کرد. چون همه ی مسیحیان به یکسان از عضویت کلیسا بهره مندند، لوتر درخواستش را خطاب به طبقات حاکم دنیوی نوشته است. آنها حاکمان جماعت یا باهماد هستند و بنابراین باید دراقدام به نجات جماعت یا باهماد مسیحی پیشقدم باشد. روشن است که روحانیون خودشان اقدام به اصلاح خودشان نمی کنند. پاپ اعلام می کند که فقط او می تواند شورایی را فرا بخواند، و هیچ علاقه ای به فراخواندن این شورا ندارد. (باید یاد آور شویم که در نتیجه حمله ی لوتر به کلیسا، سلسله ای از شوراها در ترنت، درفاصله ی 1545 تا 1563، تشکیل شد که به سوءاستفاده های مختلف پرداخت. بنابراین «اصلاح دینی» الهام بخش «ضد - اصلاح دینی » [اصلاحات کاتولیکی] شد). بدیلی که لوتر عرضه می کرد اقدام اشراف و نجبا برای نجات کلیسا بود. حاکمان دنیوی را خداوند در مناصبشان گمارده است؛ آنها بیهوده حامل شمشیر اقتدار سیاسی نیستند. بنابراین، آنها باید از قدرتشان برای نبرد با شرور کلیسا استفاده کنند، همچنانکه از این قدرت در جاهای دیگر استفاده می کنند. آنها باید دستشان باز باشد که مجازات کنند:
چون خداوند به مقامات دنیوی دستور داده است که شریران را مجازات کنند و از مطیعان از قانون حمایت به عمل آورند، پس ما باید دست آنها را باز بگذاریم که کارشان را بی هیچ مانعی در همه ی کشورهای مسیحی به انجام برسانند، بی آنکه استثنایی برای هیچ کس قائل شوند، اعّم از پاپ، اسقفها، کشیشان محلی، راهبها، راهبه ها، یا هر کس دیگر. (ARC. p. 410 )
لوتر بخش بزرگی از شکوه و جلالی که کلیسا را احاطه کرده بود به مقامات دنیوی پیوند می دهد: «بدنه ی اجتماعی عالم مسیحیت حکومت را هم به عنوان یکی از کارکردهای تشکیل دهنده ی آن در برمی گیرد. حکومت مقام و مرتبه ای روحانی دارد، اگرچه وظایفی که انجام می دهد وظایفی دنیوی است.» چون قدرت سیاسی مسئول همه ی اعضایی باهمتد است، چه روحانی، چه غیرروحانی، قدرت حاکمان شامل حال شاغلان در کلیسا هم می شود» (ARC. p. 411). اگر رفاه و آسایش عالم مسیحی در خطرباشد، حاکمان باید به شرور فاحش حمله ورشوند. لوتر پایش را از صرف این ادعا فراتر می گذارد که صاحب منصبان کلیسا تابع اعضا هستند. چون کلیسا همه ی اعضای باهماد را در بر می گیرد، و باهماد تحت قدرت حکومت است، روحانیون هم تحت قدرت طبقه حاکم هستند. به تعبیر دیگر، کلیسا تابع دولت است.
ما در بخش بعدی تعالیم سیاسی لوتر را مورد بحث قرار خواهیم داد. جای توجّه دارد که شوارگرایی او به دولت بسط پیدا نمی کند. مارسیلیوس از حاکمیت مردمی چه در کلیسا و چه در دولت دفاع می کرد، حال آنکه لوتر حامی اقتدار پادشاهی بی مهار است (اگر چه با قید و شرطهایی که بعداً خواهیم دید). پشتیبانی او از اقتدار سیاسی او را به رد و طرد همه ی ادعاهای کلیسا برای داشتن اقتداری در امور زمینی رهنمون می شود. اگرچه پاپ، به عنوان فرهیخته ترین مسیحی، نقشی در کلیسا دارد، امّا در قلمرو سیاسی هیچ جایگاهی ندارد. بنابراین، امور دنیوی را نباید به روم ارجاع داد. قضاوت در دادگاههای کلیسایی «فقط باید مربوط به موضوعات ایمانی و اخلاقیات باشد؛ حال آنکه موضوعات مربوط به پول، دارایی، زندگی، و شرافت را باید به قضات دنیوی واگذار کرد» (ARC. p. 435). اگرچه پاپ در مراسم تاجگذاری امپراتور جایگاهی بحق دارد، امّا هیچ اقتداری بر امپراتور ندارد، «مگر در وظایف روحانی اش، مثل موعظه و اعلام آمرزش و بخشایش.» در تمام دیگر جنبه ها، پاپ زیر دست امپراتور است، چنانکه در دستور کتاب مقدس در رساله به رومیان، باب 13، آمده است، که هر فردی باید تابع قدرتهای بالاتر باشد
(ARC. p. 439) بر همین وجه پاپ باید از ادعاهای سرزمینی اش درایتالیا دست بردارد. (ARC. pp. 440 - 41)
یک بار دیگر تجربه خود لوتر گواه تعالیمش است. وقتی که کلیسا او را تهدید کرد که به بدعتگذاری و ارتداد محکومش می کند، او به حاکمان زمینی متوسل شد. اگر آموزه های او غلط هستند، او دلش می خواهد دقیقاً نشان بدهند چرا و چگونه، نه اینکه صرفاً بر پایه ی اقتدارشان محکومش کنند. بنابراین، او دلش می خواست تعالیمش مورد بحث و جدل قرار بگیرد. در 1520، به امپراتور شارل پنجم نوشت:
سه سال آزگار است که بیهوده دنبال صلح و آرامش بوده ام. حالا دیگر فقط یک راه پیش پایم هست. من به قیصر متوسل می شوم. هیچ دلم نمی خواهد اگر معلوم شد من خدانشناس یا مرتد هستم ازمن دفاع شود. من فقط یک خواهش دارم، که نه حقیقت و نه خطا ناشنیده و رد نشده محکوم نشود (5).
سرانجام، فردریک خردمند شارل را قانع کرد که به سخنان لوتر گوش فرا دهد، اتفاقی که در همان دیت ورمس، که ذکرش رفت، افتاد. کلیسا خشمگینانه به این اندیشه واکنش نشان داد که قضاوت در مسائل مربوط به بدعت و ارتداد به مقامات دنیوی ارجاع داده شود:
به سخنان کسی که پاپ، کاردینالها، و سرکشیشان محکومش کرده اند فقط باید در زندان گوش داد. غیرروحانیون، از جمله امپراتوردر موقعیتی نیستند که در پرونده ی مطروحه تجدید نظرکنند. تنها قاضی صاحب صلاحیت پاپ است. چگونه می توان کلیسا را کشتی پطرس خواند اگر پطرص سکاندارنباشد؟ (6)
علی رغم مخالفت کلیسا به سخنان لوتر گوش فرا داده شد. اگرچه قضات دنیوی هم علیه او رأی دادند و او به عنوان بدعتگذار و مرتد محکوم شد، امّا این واقعیت که دعوای لوتر در چنین محکمه ای مطرح شد اهمیت بسیار زیادی داشت. در محاکمه ی فردی که قبلاً کلیسا به ارتداد محکومش کرده بود، دیت آلمانی تلویحاً خودش را بالاتر از کلیسا قرار داد، حتی در مسائل ایمانی. علاوه بر این، پس از آنکه کلیسا و دولت، هر دو، لوتر را محکوم کردند، فردریک از او حمایت و پنهانش کرد. بدون اغماض و همراهی مقامات دنیوی، لوتر هم به همان سرنوشت هر مرتد و بدعتگذار دیگری گرفتار می آمد.
پاورقی ها
1.luther ,quoted in Bainton ,here I Stand p. 90
2.Eck (of Ingolstadt), quoted in Bainton here I Stand p. 90.
3.Eck (of Trier), quoted in Bainton, Here I Stand p. 144.
4.Luther, quoted in Bainton, Here I Stand, p. 117.
.5.Jerome Aleander,quoted in Bainton, Here I Stand, p. 134.
6.J.N. Figgis, Political Thought From Gerson to Grotius:1414-1625(1916; rpt .New York, 1960), p. 93.
کلوسکو، جورج، (1390)، تاریخ فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم