ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

از فراق تو خون گریستم؛ آن قدر اشک ریختم که مردمک چشمانم غرق در خون شده است؛ ببین که حال دو چشم من و یا حال مردمی که در شوق دیدارت می سوزند، چگونه است؟
پنجشنبه، 22 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
 ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است *** ببین که در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت *** ز جام غم می لعلی که می خورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو *** اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است *** شکنج طُرّه لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سر دلجوی است *** سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی *** که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز *** کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم *** به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بی خودی طلب یار می کند حافظ *** چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
تفسیر عرفانی

1. از فراق تو خون گریستم؛ آن قدر اشک ریختم که مردمک چشمانم غرق در خون شده است؛ ببین که حال دو چشم من و یا حال مردمی که در شوق دیدارت می سوزند، چگونه است؟
2. باده ی سرخ رنگی که به یاد لبت و چشم خمار آلودت از جام غم می نوشم، گویی خون دلی بیش نیست؛ من در فراقت همیشه غصّه می خورم.
3. اگر چهره ی مانند خورشید تو از سر کوی آشکار شود، بخت و اقبالم فرخنده و مبارک می شود؛ اما می دانم که دیگر تو نمی آیی.
4. فرهاد فقط از لب شیرین حکایت می کند و هرگز آن لب را نخواهد بوسید و مجنون، دل در خم گیسوی لیلی دارد و می داند که به وصال او نمی رسد.
5. به این دل غمگین محبتی کن و با من سخن بگو، زیرا که قدت مانند سرو زیباست و سخنت لطیف و گوش نواز است.
6. ای ساقی! جام شراب را به گردش درآور و راحتی و آسایش را به من هدیه کن؛ زیرا از چرخش روزگار، جز غم و رنج خاطر چیزی نصیبم نشد.
7. از زمانی که فرزند عزیزم از مقابل دیدگانم رفته، سیل اشک از دو چشمم روان است و کنار دامنم همچون رود جیحون شده است.
8. چگونه این دل غمزده را شاد کنم؟ نمی توانم؛ زیرا این کار در توان من نیست و از اختیار من بیرون است.
9. حافظ نباید انتظار همدری از کسی را داشته باشد؛ این کار مثل این است که فقیر درمانده ای در پی گنج قارون باشد.
*مرحوم دکتر معین، این غزل را مرثیه ای در سوگ فرزند خواجه می داند.
(حافظ شیرین سخن، ص 141)

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط