در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست *** در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند *** عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش *** زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است *** کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب *** کاندرین طغرانشان حسبهً لله نیست
هرکه خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو *** کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود *** خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست *** ورنه تشری تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده ی پیر خراباتم که لطفش دایم است *** ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است *** عاشق دُردی کش اندر بند مال و جاه نیست
1. زاهد ظاهر پرست و ریاکار از عشق و حالات معنوی ما آگاهی ندارد؛ به همین سبب آنچه را درباره ی ما می گوید، جای هیچ گله و شکایتی نیست و از نظر ما فاقد اهمیت است؛ از حرف های او نمی رنجم.
2. ای دل! بدان که در طریقت عشق، هرچه برای عاشق پیش آید، عین خیر و صلاح اوست؛ زیرا در راه مستقیم حق هر که قدم بگذارد، گمراه نمی گردد. صراط مستقیم، راه عشق و عرفان است.
3. ما هم مانند شطرنجبازی که نمی تواند بازی بعدی را پیش بینی کند و مهره های بزرگ و مهم را حرکت نمی دهد، مهره ی پیاده را حرکت می دهیم؛ ما عاشقان و رندان، ادعای درک اسرار هستی را نداریم و خود را کاشف اسرار نمی دانیم.
4. راز این آسمان افراشته که در عین ساده و بی نقش بودن، در شب پر از نقش و نگار است، چیست؟ مسلماً هیچ دانایی در جهان یافت نمی شود که پرده از اسرار آن بردارد و از آن آگاه شود.
5. ای خدا! این چه استغنا و بی نیازی از مخلوقات است و این چه حکمت و دانش مسلطی است که با وجود این همه درد و رنج پنهانی که هست، مجال و فرصت آه و ناله نیست؟ عاشق این همه زخم نهان در سینه دارد، اما گله نمی کند و فریاد رسی نمی جوید؛ چرا؟ چون هرچه پیش آید خیر اوست.
6. چرا کار دنیا به مراد ما رندان و عاشقان نیست؟ آن که کارها را می گرداند، گویی حساب دقیق را نمی داند و فرمان های او هم نشانی از توجه به پروردگار ندارد.
7. هر کس که می خواهد بیاید و هرچه می خواهد بگوید؛ در این درگاه، تکبّر و ناز و پرده دار و دربان نیست.
8. ورود به عالم رندان عاشق (بر در میخانه رفتن)راستی و یک رنگی می خواهد که زاهدان ظاهرپرست آن را ندارد.
9. اگر عیبی به نظر می رسد، همه از قامت نامتناسب ماست، وگرنه خلعتی که به ما بخشیده ای، به اندام هر کس موزون و هماهنگ است؛ فیض و بخشش الهی برای همه یکسان است و آنچه را که مقرر و مقدر کرده، مناسب و عین خیر و صلاح است، ولی فهم و درک ما کم نیست.
10. من مرید پیر خراباتم -که به نظرم انسان کامل است -لطف و نیکی او همیشگی است و همیشه با رندان و عاشقان بر سر مهر است؛ نه چون شیخ و زاهد ریاکار که دوستی اش به احوال و منافعش بستگی دارد و لطف و عنایتش دائمی نیست.
11. اگر حافظ بر بالای مجلس قرار نمی گیرد و بر مقام و منصبی تکیه نمی زند، از بلند همتی و بلند نظری اوست؛ زیرا او عاشق دُردی کش و شیفته ای است که هرگز به مال و مقام دنیای توجهی ندارد.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول