از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون
دیدگاه های زبانی علامه و معناشناسی اوصاف الاهی
الف.تأویل کلامی
تأویل این الفاظ این گونه است که معانی این الفاظ را به معانی ای تأویل می برند که قابل کاربرد برای خدا باشد. علامه معتقد است اگر اسمی از محدودیت و نقص پیراسته شود، برای خدا قابل استفاده است. به همین دلیل، اسمای الاهی توفیقی نیست و هر اسمی که دارای نقص و محدودیت نباشد، برای خدا قابل کاربرد است.(2) این بحث از مباحث کلامی است و در مورد اوصافی از خدا کاربرد دارد که معنای ظاهری آنها برای خدا محدودیت و نقص به وجود می آورند؛ مانند: صفات سمیع، بصیر، قریب، یدالله، استواءالله و ...، که این صفات با توجه به آیه ی «لیس کمثله شیء»(شوری:11) به گونه ای توجیه و تأویل می شوند که دربردارنده ی نقص و محدودیت نباشند.
به طور خلاصه، بیان علامه در این باره چنین است:
1.عقل نظری در تشخیص خود و داوری خود در مورد معارف مرتبط با خدا درست عمل می کند. البته علامه ادعا نمی کند که عقل توانایی درک کنه ذات و صفات خدا را دارد.
2.خدا متصف به اوصاف اجسام و ممکنات نمی شود؛ زیرا این اوصاف مستلزم نقص و امکان است که خدا از این اوصاف مبراست. همین مطلب ملاک اتصاف خدا به اوصاف است. اگر صفتی دارای نقص و محدودیت باشد، به خدا اطلاق نمی شود.
3.اگر ظاهر آیه ای صفاتی به خدا نسبت دهد که با متعالی بودن خدا سازگار نباشد، باید با آیات محکم متناسب با تعالی خدا معنا شود.(3)
ب.اشتراک معنوی و تشکیک وجودی ملاصدرا
1.اشتراک معنوی در مفهوم وجود، علم، قدرت و حیات وجود دارد و آنها به معنایی واحد بر خالق و مخلوق حمل می شوند.
2.مبنای دوم «نظریه تشکیک» است که براساس آن، اختلافات بین خالق و مخلوق در وجود، علم، قدرت و حیات، از نظر شدت و ضعف و تقدم و تأخر است؛ اختلافی که در آن ما به الامتیاز عین مابه الاشتراک است؛ یعنی حمل این مفاهیم بر خدا و انسان یکسان است؛ خدا وجود دارد و انسان نیز وجود دارد؛ ولی همین وجود از نظر مصداق، در خدا شدید و در انسان ضعیف است. اما از نظر مفهومی، هم به وجود محدود وجود می گویند و هم به وجود بی نهایت. علم، قدرت و حیات نیز همین گونه هستند.
ملاصدرا نظریه ی اشتراک معنوی در مفهوم وجود را نزدیک به بدیهی اولی می داند و تأکید می کند که اشتراک موجودات در مفهوم وجود، امری قراردادی نیست و یک نوع اشتراک و وحدت در مقام واقع را می رساند. بنابراین، این اتحاد صرفاً اتحاد در اسم و لفظ نیست؛ بلکه از یک نوع اتحاد و سنخیت واقعی بین موجودات سرچشمه می گیرد؛ یعنی همگی به طور حقیقی دارای وجود هستند.(4) علامه که پیرو مکتب ملاصدرا است، همین نظر را دارد.(5)
اصل دیگری که ملاصدرا ارائه کرده است و در فهم اوصاف الاهی به ما کمک می کند، اصل «تشکیک در وجود» است. در مکتب حکمت متعالیه و براساس اصالت وجود در عالم واقع، هیچ امر اصیلی غیر از وجود واقعیت ندارد، ولی می بینیم که موجودات واقعی در عالم خارج متکثر هستند؛ پرسش این است که منشأ این فراوانی و تکثر چیست؟
ملاصدرا بر این باور است همان گونه که تمامی موجودات در وجود اشتراک دارند، اختلافات نیز به خود وجود برمی گردد. براین اساس، وجود حقیقتی واحد دارای مراتب است که در رأس سلسله ی وجود، واجب الوجود قرار دارد که حمل وجود بر آن، به نحو ضروری و ازلی است و بر بقیه ی مراتب وجود که دارای مرتبه ای از وجود هستند نیز قابل حمل است.(6) علامه نیز همین نظریه را پذیرفته و آن را تبیین می کند. ایشان در این باره نور و مراتب تشکیکی آن را مثال می زند و تشکیک در وجود را توضیح می دهد.(7)
اگر به این دو مبنا توجه داشته باشیم و مقام مفهوم و مصداق را از یکدیگر تفکیک کنیم، در می یابیم که مفهوم وجود به همان معنایی که بر واجب الوجود صدق می کند، به همان معنا بر ممکن الوجود نیز صادق است. البته صدق این مفهوم بر مصادیق متنوع به نحو تشکیکی است، نه متواطی و یکسان. سایر مفاهیم کمالی مانند علم، قدرت، حیات و...نیز از این قبیل هستند و کاربرد مفهومی این واژه ها بر خدا و مخلوقات یکسان است؛ هرچند از لحاظ مصداقی متفاوت اند.
ج.نظریه غائیت
علامه درباره ی وضع، نظریه ی صاحب کفایه را که اختصاص است می پذیرد و بر این باور است که بین لفظ و معنا نسبتی ثابت وجود دارد، ولی این نسبت خارجی نیست؛ بلکه اعتباری است؛ زیرا اگر خارجی باشد، باید هیچ اختلافی در آن نباشد؛ درصورتی که می بینیم در آن اختلاف وجود دارد و از قومی به قوم دیگر فرق می کند.(9) دیدگاه علامه درباره ی وضع این است که بشر واضع لغات است نه خدا، و وضع تعیّنی است نه تعیینی؛ لغات نیز از امور اعتباری و قراردادی است که بشر در زندگی به آنها نیازمند است.(10)
علامه در مورد نظریه ی معنا به نظریه مصداقی قائل است (11) و این نظریه را همانند دیگر متفکران و عالمان شیعی پیش از خود، از پیشوایان دینی خود اقتباس کرده است. روایاتی وجود دارند که از آنها مصداقی بودن معنا به دست می آید.(12) از این روایات، چنین برداشت می شود که الفاظ قالب هستند و معانی، ارواح آن الفاظ هستند که در آن قالب ها دمیده شده اند. بنابراین، برای بیان مفاهیم ذهنی، انسان کلام و الفاظ را ایجاد کرده است که این موجود دارای جسمی می باشد که آن لفظ است و روحی دارد که آن معناست و معانی، امری خارجی هستند؛ همان گونه که جسم و روح انسانی اموری خارجی هستند.
اما آنچه در اینجا قصد بیان آن را داریم، یعنی نظریه ی کارکردگرایی علامه، مربوط به حوزه ی کاربرد، و نوعی ملاک تشخیص صدق است. علامه در حوزه ی کاربرد به نظریه ی غایی معتقد است. ایشان می گوید الفاظ برای غایاتی وضع شده اند که اگر آن غایات در مصادیق موجود باشند، استعمال الفاظ در آن مصادیق صادق است.
این نظریه، از این اصل عرفانی سرچشمه گرفته است که برای مراتب طولی معنای الفاظ، روح واحد وجود دارد و روح معنا برای تمام مصادیق به نحو حقیقی صادق است.(13) اگر به کلمات عارفان توجه شود، مطالب آنان از ملاصدرا گرفته تا فیض کاشانی و علامه طباطبایی یکسان است و حتی مثال ها نیز به یک سیاق بیان شده است. برای مثال، هر سه دانشمند، مثال ترازو را مطرح کرده اند.(14)
تبیین نظریه غائیت
کیفیت کاربرد
نظریه ی غائیت و اوصاف الاهی
بنابراین، براساس قاعده ی غائیت و کارکردگرایی اسما و اوصافی که در قرآن و روایات برای خدا برشمرده اند، را می توان به همان معنایی که برای انسان استفاده می شوند، تلقی کرد؛ هر چند از نظر مصداق، خدا و انسان اصلاً قابل مقایسه نیستند.
پی نوشت ها :
1.سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 9 و 10 و ج 2، ص 104 و ج 8، ص 347 و 348.
2.همان.
3.محمد جواد عنایتی راد، «زبان شناسی دین در نگاه المیزان»، پژوهش های قرآنی، شماره 9 و 10، ص 49.
4.صدرالدین محمد شیرازی، الاسفار الاربعه، ج 1، ص 36.
5.سید محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمه، ص 10 و 11/سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمه، ص 9 و 10.
6.صدرالدین محمد شیرازی، الاسفار الاربعه، ج 1، ص 65.
7.سید محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمه، ص 14ــ17/سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمه، ص 17ــ20.
8.حبیب الله بابایی، اصول و مبانی «تأویل» در فهم و تفسیر قرآن، پایان نامه موجود در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 52.
9.سید محمد حسین طباطبایی، حاشیه الکفایه دو جلد در یک مجلد، ص 16.
10.همو، تعلیقه بر بحارالانوار، ج 3، ص 82.
11.ر.ک: حسین نقوی، زبان الاهیات از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون، پیشین، ص 128ــ131.
12.عبدالواحد بن محمد آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، روایات 4019،4018، 4022، 4024، 4029، 4030، 4032، 4080.
13.یدالله یزدان پناه، جزوه درسی رمز و راز تأویل عرفانی از دیدگاه اهل معرفت، موجود در مرکز پژوهشی دائره المعارف عقلی اسلامی مؤسسه امام خمینی، ص 29ــ40.
14.ر.ک: به فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 29 و ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ص 91.
15.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 7، ص 162.
16.بقره: 189.
17.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 323 تا 325.
18.همان، ج 1، ص 12 و 13.