سخنرانی علامه مصباح یزدی در همایش ملی سبک زندگی اسلامی
اسلام یا ناسیونالیسم؟
اما پرسش این است که آیا این روش، استفاده از ارزشهای اسلامی برای ایجاد یک سبک زندگی مطلوب است یا اسلامی بودنش لازمهی دیگری دارد؟ پس از آن، این پرسش مطرح است که اگر دو راه در پیشرو داشته باشیم، یکی با استفاده از انگیزهها، تعصبات، غرور ملی و حس ناسیونالیسم و دیگری روشهایی که دین و اسلام ارائه میدهد، کدامیک ترجیح دارد؟ چهبسا شما بگویید از راه معارف اسلامی، ارزشهای اسلامی و اعتقاد به خدا، قیامت و ترویج آنها استفاده شود و دیگری بگوید از موضوعهایی که بیشتر مردم درک میکنند، استفاده شود؛ زیرا این روش تجربه شده است و در کشورهای دیگر نیز همین کار را میکنند. در اینجا یک مسئلهی جدی مطرح است که الان در مسائل روزمرهی اجتماعی و سیاسی خودمان نیز کاربرد دارد و آن اینکه، ترویج گرایشهای ناسیونالیستی و ملیگرایی که میتواند منشأ بسیاری از خوبیها برای کشور باشد و موجب میشود انسان تسلط دیگران را نپذیرد و برای خود شخصیت و هویت ملی و اجتماعی قائل شود، در کنار معارف اسلامی، بهمنزلهی ابزاری برای رفع این مشکلات، چه نسبتی با آنها دارد؟ آیا این دو ابزار مساوی و هم عرضاند؟ آیا کارآیی یکی بیش از دیگری است؟ ارزش و اهمیت آنها مساوی است یا با هم فرق دارند؟ کدامیک ارزش بیشتری دارد؟ این مسئله به این بازمیگردد که بینشمان نسبت به اسلام و معارف اسلامی چگونه باشد و در نهایت اینکه، نگاهمان به هستی و جایگاه انسان در این عالم و فرجام او ـ هم فرجام فردی و هم اجتماعی ـ چگونه است. یک نوع نگرش این است که فقط به زندگی مادی دنیوی و منافع آن توجه کنیم؛ البته لازم نیست خدا و آخرت هم نفی شوند؛ برای نمونه، بعد از انقلاب کارهای عمرانی زیادی در کشور انجام شده، و سطح زندگی مردم ارتقا یافته است یا کارخانجات زیادی تأسیس شده یا پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک زیاد داشتهایم. اینها نتایج انقلاب، از همین منظر مادی است. در این نگرش، با اینکه ما انسانهای مادیگرا و ماتریالیست نیستیم؛ بلکه خدا و قیامت را قبول داریم؛ اما این اعتقادات در متن زندگی ما خیلی مؤثر نیست؛ بلکه جنبهی حاشیهای دارد. چنین تصور میشود که باید مملکت ما آباد، و صنعتمان پیشرفته باشد و بتوانیم ماهواره هم بسازیم؛ و در ضمن، اسلام هم خیلی خوب است؛ نماز هم بخوانید، سینه هم بزنید، عزاداری هم بکنید؛ خیلی هم خوب است؛ اما ما میخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم! یک نگرش دیگر اسلام را اصل میداند. این دو نگرش است؛ آیا این دو نگرش در عرض هم قرار دارند یا مساویند یا ضد هم هستند؟ ما این دو را در طول هم میدانیم؛ یعنی اصالت با اسلام است. مسائل مادی و انگیزههای مادی، هرچند خودش اصالت نداشته باشد، میتواند ابزاری برای پیشرفت اسلام باشد؛ اما توجه داشته باشیم که هدف اصلی آن است. برای مثال، سیدالشهداء علیهالسلام در روز عاشورا به دشمنان خود فرمود اگر اسلام ندارید، مسلمان نیستید، آخرت را قبول ندارید، فَکونوا أحْرارًا فی دُنْیاکُم، [بحار الأنوار، ج45، ص51] لااقل آزادمرد باشید؛ یعنی آزادگی را که یک ارزش انسانی است، رعایت کنید. استفاده کردن از این ارزش، بدین معنا نیست که یا باید خدا را انتخاب کرد یا آزادگی را؛ بلکه آزادگی در خدمت به اسلام و در راه پیشرفت به سوی اهداف اسلامی است؛ یعنی یک ابزار است. گاهی نیز ممکن است از آن سوءاستفاده شود. صدام نیز به سپاه خود میگفت عراقی باشید، برای کشورتان کار کنید و با ایرانیها بجنگید تا کشورتان آباد شود؛ الاهواز از ماست و شما بروید آنجا را بگیرید و چاههای نفت را تصاحب کنید. او نیز همین حس ناسیونالیستی را تبلیغ میکرد. پس ناسیونالیسم اصالت ندارد؛ ولی میتواند در شرایطی خاص، برای هدف عالیتر ابزار قرار بگیرد؛ ولی نباید فراموش کنیم که هدف آن است؛ اینها وسیله است، و وسیله در حدی که برای آن هدف مفید باشد، مطلوب است. اگر از حد خودش تجاوز کند، چهبسا اثر منفی داشته باشد. پس اینکه ایرانیگری را بهجای اسلام قرار دهیم، پذیرفتنی نیست؛ اما میتوانیم از ایرانی بودن بهمنزلهی یک ابزار استفاده کنیم؛ زیرا ما ایرانیها اسلام را پذیرفتیم؛ اسلامی که باعث سعادت دنیا و آخرت است. این برای ایرانیها یک افتخار بوده است که بیش و پیش از دیگران، این دین و حقیقت را پذیرفتند. ما نیز باید همین سبک را ادامه دهیم و آن را در خودمان تقویت کنیم. در این صورت، استفاده از ناسیونالیسم میتواند بهمثابهی وسیلهای برای تحقق هدف عالیتر مقبول باشد؛ کما اینکه امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرمود اگر ایمان ندارید، عروبت را رعایت کنید. عِرق عربی بودن با بخل و تنگنظری منافات دارد. عربها مهماندوست هستند و تعصب دارند. شما از عربیت استفاده کنید و لااقل نگذارید دشمن بر ناموستان مسلط بشود. عرب حاضر نمیشود ناموسش در اختیار دشمن قرار گیرد. هدف این است که ناموس در پناه اسلام و ارزشهای اسلامی حفظ شود؛ اما استفاده از عروبت برای حفظ ناموس قابل قبول است؛ اما اینکه به جای اسلام و ارزشهای اسلامی، فقط بر اساس اقتضای عروبت عمل کنید، نه معقول، و نه مورد تصدیق و عمل بزرگان دین است؛ بلکه در مواردی که در این جهت قرار نمیگیرد، مذمت، و با آن هم مبارزه شده است: الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ ألا یَعْلَمُواْ حُدُودَ ما أنْزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِه. [سوره توبه، آیه97] البته «الاعراب» به معنای عربها نیست؛ یعنی اعراب بیابانی و دور از فرهنگ. بههرحال، در سبک زندگی اسلامی، باید معیار ارزشیابی ما باورها و ارزشهای اسلامی باشد.ضرورت شناخت سبک زندگی اسلامی
وقتی گفته میشود در جامعه طلاق زیاد شده است، عدهای میگویند این موضوع اشکالی ندارد؛ زیرا برخی مردم تنوع همسر را دوست دارند؛ همجنسبازی در کشورهای غربی شایع شده است و حتی یکی از شعارهایی که نامزدهای ریاست جمهوری برای جلب آرای همجنسبازان از آن استفاده میکنند، طرفداری از همجنسبازی است. این مسئله چه عیبی دارد؟ یک روزی مردم خوششان نمیآمد و حالا خوششان میآید! چه کسی گفته همجنسبازی بد است؟ معیار ارزشیابیمان چیست؟ بر چه اساسی بگوییم سبک زندگی فعلی ما مطلوب است یا نیست؟ باید برای تشخیص این موضوع معیاری داشته باشیم. نخست باید بدانیم معیار سبک زندگی اسلامی چیست؛ سپس آنچه را که مخالف این سبک زندگی است، اصلاح کنیم. اگر سبک زندگی اسلامی را بهدرستی نشناسیم، چگونه میتوانیم بگوییم این سبک زندگی مطلوب یا نامطلوب است؟ نهایت آن این است که بر اساس فرهنگ عام جهانی نظرخواهی کنند و هر چه را اکثریت مردم گفتند، بدان عمل کنند. امروزه بسیاری از مسائل وجود دارد ـ مانند همجنسبازی ـ که ما نام آنها را هم با شرمندگی بیان میکنیم؛ اما در بسیاری از کشورهای دنیا، مراکزی برای ترویج این فرهنگ وجود دارد. بنده با یکی از مسئولین فعلی کشور، برای سخنرانی در واشنگتن دعوت شده بودیم. در یکی از ایالتهای امریکا، نبش خیابانی در کنار یک میدان بزرگ، ساختمان بزرگی با یک تابلوی کتابخانه وجود داشت. به همراه خود گفتم خوب است اینجا بایستیم و از کتابهای این کتابخانهی مهم استفاده کنیم. ایشان گفت: نه، نه؛ اینجا پیاده نشوید! پرسیدم چرا؟ گفت چند لحظه صبر کنید به شما میگویم. یک مقداری که جلوتر رفتیم، چند نفر با شورت و آرایش کرده در حال رفتن به آن مرکز بودند. گفت اینها مرد هستند و اینجا محل همجنسبازان است؛ اینها کتابخانه، فلسفه، فیلم و نشریات خاص مربوط به خود دارند و بهطور علنی افتخار میکنند و به دولت هم میگویند و بر آنها منت نیز میگذارند که ازدواج میکنیم. ازدواج مرد با مرد هزینهای برای دولت ندارد؛ اما افرادی که با غیرهمجنس ازدواج میکنند و بچهدار میشوند، مخارج زیادی دارند که دولت باید آنها را تأمین کند. به همین دلیل، منت هم سر دولت دارند که زندگیشان کمهزینه است. اینها فلسفهای مربوط به قرون قبل از میلاد دارند و با استفاده از تجارب علمی، و حتی زیستشناسی و روانشناسی به نتایجی رسیدهاند که انسانها دو نوع گرایش دارند؛ برای مثال، برخی افراد به طور ذاتی به همجنس گرایش دارند. چه کسی گفته این بد است! پس باید مقیاسی برای سنجش سبک زندگی اسلامی داشته باشیم. نخست باید سبک زندگی اسلامی را درست بشناسیم و این مقدور نیست، مگر اینکه باورها و ارزشهای اسلامی درست شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد. آیا واقعا ما هم باید دنیا زده باشیم یا نه؟ آیا باید در طول 24 ساعت، دقایقی را هم برای دین، آخرت و خدا در نظر بگیریم یا نه؟ حتی گاهی کار به جایی میرسد که از منظر برخی، ارزشهای اسلامی تاریخمند است؛ یعنی آموزههای اسلامی برای 1400 سال پیش مفید بوده است و امروز تاریخ مصرفش گذشته است؛ امروز ارزشهای دیگری باید در جامعه اجرا شود؛ ارزشهایی که دنیا میپسندد! یعنی ملاک این است که دنیا چه میپسندد.مراحل تحقق سبک زندگی اسلامی
بههرحال، تحقق سبک زندگی اسلامی مراحلی دارد. نخست باید سبک زندگی فعلیمان را مشخص کنیم. بعد سبک زندگی اسلامی را بشناسیم. در ادامه این دو را با هم مقایسه، موارد افتراق را مشخص، و برای رفع این افتراقها تلاش کنیم. بخشی از این کار مربوط به مسائل معرفتی و شناختی است؛ اول، اثبات اینکه این رفتارها موافق با اسلام یا ضداسلام است. باید این مطلب را به مردم باوراند که برخی کارهایشان با اسلام موافق نیست. دوم اینکه، وقتی این رفتارها موافق اسلام نیست، باید آنها را تغییر داد. باید بگوییم ارزشهای اسلامی مطلق و دائمی است، نه تاریخمند و مربوط به زمانی خاص؛ بلکه باید همیشه این ارزشها رعایت شود. این دو مسئله به شناخت مربوط میشود. مسئلهی سوم، پیدا کردن راهی برای تغییر این سبک است. چه برنامههایی باید تهیه کرد تا بتوان این سبک و رفتار را تغییر داد. تغییر در رفتار، همیشه معلول شناخت نیست. خودمان بارها مسائلی را تجربه کردهایم؛ یعنی میدانیم برخی کارها بد است و برای آن دلیل هم میآوریم؛ اما آنها را انجام میدهیم. برای نمونه، کسی که در اداره کمکاری میکند، آیا نمیداند کمکاری عمل بدی است؟ کسی دیر میآید، زود میرود، فرد دیگری برای او ساعت کاری ثبت میکند، به بهانههای مختلف سر کار نمیرود، در اداره وقتی پشت میز نشسته مشغول انجام دادن امور شخصی خود است، آیا این فرد نمیداند کار بدی انجام میدهد؟ آیا اگر خود این فرد به ادارهی دیگری برود و با کارمندی مواجه شود که اینگونه رفتار میکند، خوشش میآید؟! به تعبیر دیگر، آیا کسی هست که نداند، دزدی بد است؟ آیا افرادی نیستند که از بیتالمال، حقوق دیگران، وقت و موقعیتشان میدزدند؟ پس تنها شناخت کافی نیست؛ باید بررسی کرد که چه عواملی با هم جمع میشوند تا رفتاری شکل گیرد و در جامعه رواج پیدا کند. یکی از این عوامل، مسائل معرفتی و شناختی است؛ اما مسائل دیگر آن، به برنامهریزی عملی جامع نیاز دارد. اگر فقط به یک بخش آن ـ برای مثال گرانی نان ـ بپردازیم، این مسئله حل نخواهد شد. این موضوع در بخشی از سلسله مسائل مختلف اقتصادی، که عوامل شناختی و گرایشی هم در آن مؤثر است، مطرح میشود. در این زمینه، برخی مسائل مدیریتی نیز باید اعمال شود. بعضی از امور نیز باید با قوهی قهریه اعمال شود، متخلفان نیز باید مجازات شوند؛ مجازات نیز باید در ملاء عام باشد تا بازدارنده باشد: وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ [سوره نور، آیه2] مجازات و اعدام کردن در زندان فایدهای ندارد؛ باید در حضور مردم باشد تا بازدارنده باشد و البته همهی اینها باید تابع دستورهای اسلام باشد. از سوی دیگر، بین مسائلی که اصل حرمت و حلیت یا وجوب و حرمت چیزی را بیان میکنند با مسائلی که روشهای اجرایی را تعلیم میدهند، تفاوت وجود دارد. در مقام عمل نیز مدیران باید برای اجرای ارزشها در جامعه از این روشها استفاده کنند.