نیازهای انسان
برخی نظریه پردازان علوم اجتماعی، ویژگی زیست اجتماعی انسان را معلول نیازهای متنوع بشر دانسته اند؛ زیرا نیازهای او با توجه به استعدادهای نهفته در وجودش، با معاشرت، تبادل افکار و ایجاد روابط نیکو با همنوعان در جامعه سالم تأمین می شود. در واقع آنان جامعه را متشکل از تعداد افرادی می دانند که برای ارضای نیازهایشان با هم روابط اجتماعی دارند و منظور آنان از روابط اجتماعی نیز، کمک متقابل انسان ها به یک دیگر برای ارضای نیازهاست. بدین ترتیب هدف انسان ها، تأمین نیازها و ابزار آن روابط اجتماعی است.بنابراین زندگی اجتماعی و ایجاد پیوند میان افراد، برای آن است که نیازهای مادی و معنوی فرد، در جامعه بهتر تأمین گردد.
برخی از نیازهای انسان تنها در جامعه و بعضی دیگر، در زندگی فردی به صورت ناقص قابل بر آورده شدن است و در جامعه به طور کامل بر آورده خواهد شد.
در روان شناسی برای تقسیم بندی نیازهای انسان، نظریه های گوناگونی ارائه شده است، (1) اما درنگاه اول می توان نیاز افراد به یکدیگر را در دو بخش عمده تقسیم نمود:
1. نیاز انسان به دیگران در اصل هستی و پیدایش خویش، مانند نیاز فرزند به پدر ومادر. این نیاز را می توان به عنوان پایه ای برای تنظیم روابط اجتماعی و ملاکی برای تعیین ارزش آنها در نظر گرفت.
2. نیاز انسان به دیگران دردوران زندگی خویش؛ این نوع نیاز به دو دسته تقسیم می گردد:
الف) نیازهایی که فرد، به طور مستقیم به فرد دیگر دارد. مانند نیاز بیمار به پزشک.
ب) نیازهایی که فرد، به طور غیر مستقیم و با کمک و مشارکت دیگران ـ گر چه با چندین واسطه ـ آنها را بر طرف می کند. مانند نیاز فرد به نیروهای متخصص، فنی و طراح که ایده آنان در صنعت مورد بهره برداری قرار می گیرد و محصول نهایی آن نیاز فرد را بر طرف می سازد.
عوامل همبستگی
عواملی که موجب همبستگی در زندگی اجتماعی انسان می شود را می توان در سه گروه عمده ذیل قرار دارد:1. عوامل طبیعی
منظور از عوامل طبیعی در همبستگی زندگی اجتماعی انسانها، غریزه جنسی است که باعث نزدیک شدن دو فرد و درنتیجه تشکیل خانواده می گردد. این عامل، طبیعی ترین عامل گرد هم آیی بشر است؛ زیرا یک فرد سالم و طبیعی به خوبی درک می کند درحالی که تنها باشد زندگی انسانی و اجتماعی وی کامل نگردیده است و نیازمند است که نخست یک اجتماع کوچک به نام خانواده تشکیل دهد و آن گاه به کمک و همکاری همسر و فرزندان، به سمت تشکیل اجتماع حرکت نماید. به عبارت دیگر، اجتماعات کوچک (خانواده) با گسترش تدریجی، جامعه ها را تشکیل می دهند.البته باید پذیرفت که میل جنسی فقط عامل مستقیم در تشکیل خانواده است. اما از آنجا که خانواده ها نیز هسته های اولیه جامعه را به وجود می آورند، این عامل را با واسطه می توان در تشکیل جامعه بزرگ مؤثر دانست.
2. عوامل عاطفی
در وجود انسان ها نیاز به محبت و روابط عاطفی وجود دارد که سبب برقراری و حفظ رابطه ی محبت آمیز دو جانبه با دیگری می شود.به نظر «شوتز» این نیاز با تعادل روابط انسانی ارضا می گردد و با اظهار محبت به دیگران و مورد محبت واقع شدن از سوی دیگران، تأمین می گردد.
در جامعه شناسی نیز، از تشکیل گروه نخستین(2) سخن به میان می آید که انگیزه های عاطفی آن بیش از اهداف سودجویانه، عامل اصلی تشکیل آن گروه می باشد. روابط اعضای خانواده، خویشاوندان و همسایگان نمونه ای از این گروه نخستین می باشد. طبیعی است که عاطفه در میان اعضای این گروه از هم گسستگی اجتماع ایشان را پیش گیری می کند.
البته می توان دامنه عواطف را گسترده تر در نظر گرفت و آن را به دو دسته تقسیم نمود:
1. عواطفی که تابع عوامل طبیعی است. مانند عواطف خانوادگی میان دو همسر و فرزندانشان.
2. عواطفی که تابع عوامل طبیعی نیستند. بلکه پس از شکل گیری اجتماع میان افراد به وجود آمده، می توانند در بقای جامعه و تحکیم روابط اجتماعی تأثیر داشته باشند. وقتی شخصی احساس کند که انسان های دیگر، خدماتی را به نفع او انجام می دهند و نیازهای وی را در زندگی اجتماعی بر طرف می سازند، عواطف و محبت وی نسبت به آنان برانگیخته می شود.
می توان گفت: عواطف در تشکیل زندگی اجتماعی و تحقق جامعه نقش ایجادی ندارد ولی درتقویت واستحکام روابط اجتماعی و تداوم آن نقش مؤثری دارد.
همزبانی خویشی و پیوندی است... مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترکی هم زبان ... ای بسا دو ترک چون بیگانگان.
پس زبان محرمی خود دیگر است ... همدلی از هم زبانی بهتر است.(3)
از دیدگاه اسلام باید به دو نکته توجه داشت:
1. عواطف اجتماعی واقعی همان الفت و محبتی است که میان مؤمنان به وجود می آید و آنان را از افراد خانواده به یکدیگر نزدیک تر می سازد. امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «دوستی و محبت [به دیگران، نوعی] خویشاوندی اکتسابی است».(4)
یکی از یاران امام کاظم(ع) می گوید بر حضرت وارد شدم، در حالی که نزد ایشان یکی دیگر از یاران بود. به آن فرد لبخندی زدم. حضرت فرمود: آیا او را دوست داری؟ گفتم: بله، و او را فقط به خاطر شما دوست می دارم. حضرت فرمود: او برادر توست. واقعاً برادر مؤمن از پدر و مادرش محسوب می گردد، گر چه از پدر وی به دنیا نیامده باشد.(5)
خداوند ایجاد الفت و محبت میان مؤمنان را یکی از بزرگ ترین نعمت های خود دانسته و در اعطای این نعمت بر مؤمنان، بر آنان منت نهاده و همواره به آنان یاد آور شده که قدر این نعمت را بدانند و برای دوام آن بکوشند:
و نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید که دشمنان هم بودید. پس خداوند میان دل های شما مهربانی و الفت قرار داد و در سایه نعمت او با هم برادر شدید.(6)
2. اگر در جامعه، روابط معنوی نباشد و مردم روابط اجتماعی را بر اساس منافع مادی پی ریخته باشند و محور دوستی وعواطف آنان تنها مادیات باشد، آن جامعه هرگز به رشد و ترقی نمی رسد. از این رو، خداوند عواطف اجتماعی را بر محور ایمان و تقوا قرار داده و مؤمنان را از ایجاد رابطه عاطفی با کفار باز داشته است.
ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران را به جای مؤمنان دوست مگیرید.(7)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از غیر خودتان [دوستِ] همراز مگیرید که آنان در ضرر و آسیب رساندن به شما کوتاهی نمی کنند و رنج بردن شما را دوست دارند و دشمنی از سخن گفتن آنان پیداست و آن چه در سینه هایشان مخفی کرده اند، بدتر است.(8)
آنان که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می گیرند، آیا عزت را نزد آنان می جویند. [این گمان باطلی است]؛ چرا که تمامی عزت از آن خداست.(9)
ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگیرید.(10)
مردان مؤمن و زنان مؤمن یار و دوستدار یکدیگرند.(11)
3. عوامل عقلانی
مهم ترین عامل پیدایش جامعه و تشکیل زندگی اجتماعی، عامل عقلانی است. عقل هر فرد تشکیل جامعه را بر محور تأمین منافع مادی و معنوی به آدمی توصیه م یکند؛ زیرا انسان در می یابد که به تنهایی قادر به تأمین نیازهای خود نیست و نیز باید در رفع نیازهای دیگران کوشا باشد.در نگرش دینی، انسان هایی که با هم در یک جامعه زندگی می کنند همگی بندگان خدا هستند و هدف و خواسته خداوند این است که باید همه افراد رشد کنند. باید در نظر داشت که «من» هم یکی از افراد این جامعه هستم که باید به هدفم برسم، اما این درست نیست که افراد دیگر فدای من شوند؛ چرا که این مطلب با هدف کلی آفرینش، سازگار نیست؛ زیرا خداوند سایر انسان ها را برای «من» نیافریده است بلکه چنین خواسته که انسان ها برای یکدیگر مفید باشند و اساس زندگی خویش را بر اساس تعاون و همکاری بنا نمایند:
بر نیکی و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و بر گناه و ستمکاری یاری نکنند.(12)
امام صادق(ع) فرمود: «افراد مؤمن خدمتکار یکدیگر هستند.» راوی می گوید: «گفتم: چگونه آنان خدمتکار یکدیگر خواهند بود؟!» حضرت فرمود: «آنان به یکدیگر سود می رسانند.»(13)
اسلام در پی آن است که انسان ها بر اساس تأمین مصالح مادی و معنوی خویش باهم متحد گردند و جامعه واحد و یا امت واحدی را تشکیل دهند.
نکته مهم اینکه اسلام بر محور معنوی بیش از محورهای مادی توجه داشته است و تلاش نموده تا همه ی انسان ها بر محور دین حق که عامل تأمین کننده مصالح مادی و معنوی انسان ها ست، متحد گردند و تنها به تأمین منافع مادی خویش بسنده ننمایند.
در صورت حاکمیت منافع مادی، زندگی اجتماعی تشکیل نمی گردد بلکه به سان برخی از حیوانات، زندگی جمعی و گروهی دارند که هیچ گاه زمینه رشد و کمال انسانیت در آن زندگی فراهم نمی گردد. نمونه ای از این نوع جوامع بشری را با وجود پیشرفت فنّاوری در قرن بیستم شاهدیم که گمان می رود زندگی اجتماعی بشر رشد نموده است در حالی که این تصور، پنداری بیش نیست.
وضعیت همبستگی در جهان معاصر
روابط افراد در زندگی اجتماعی و ساختار جامععه بشری، به تدریج از یک حالت ابتدایی و ساده به سوی پیچیدگی و پیچیده تر شدن حرکت کرده است همان گونه که بشر در ابزار و فنّاوری ها نیز خصوصاً در قرن بیستم، حرکت بسیار چشمگیری داشته است که در نتیجه آن انسان ها با خودشان بیگانه شده و به صورت موجودی در آمدند که آن فنّاوری و صنعت می خواسته اند بدان صورت در آیند.اگر روند زندگی بشر بدین گونه پیش رود، بسیاری از روابط انسانی میان آنان از بین خواهد رفت و این موضوع می تواند برای آینده بشریت، خطرناک باشد. آیا بشر همان گونه که در فن آوری پیشرفت نموده در بهبود ساختار و تشکیلات اجتماعی نیز چنین پیشرفتی داشته است؟! آیا در روابط انسان ها با یکدیگر و ایجاد حسن روابط میان آنها هم پیشرفتی داشته است؟! آیا انسان امروزی در احساس کمک به دیگری به همان نسبتِ پیشرفت صنعت و فنّاوری، رشد یافته است؟! آیا استثمار انسان از انسان دیگر از بین رفته است و یا به شکل جدیدتری افزایش یافته است؟! آیا تعدی آدمی نسبت به انسان های دیگر کاهش یافته است؟! آیا به همان نسبت که در ساختار اجتماعی انسان تشکیلات متنوعی پدید آمده است، تجاوز به حقوق انسان ها نیز کاهش یافته است؟!
در برابر سیل روز افزون این پرسش ها، می توان سه دیدگاه را در این خصوص مطرح نمود:
1. دیدگاه بدبینانه
بر اساس این دیدگاه، پیشرفت فن آوری هیچ ارمغان مفید اجتماعی به همراه نداشته است و نه تنها شاهد پیشرفت اجتماعی نبوده ایم، آسایش و آرامش بشری نیز به خطر افتاده است.2. دیدگاه خوش بینانه
اینان رفاه مادی بشر را ملاک پیشرفت در نظر گرفته و سعادت انسان ها را در تأمین نیازهای مادی وی با راحت ترین راه ممکن، جستجو می کنند. از نظر این دیدگاه، تکامل صنعتی و فنّاوری روز توانسته است زندگی بشر را راحت نموده، آسایش وی را فراهم سازد.3. دیدگاه واقع بینانه
دراین دیدگاه ابتدا روابط انسان ها تقسیم بندی می گردد و با توجه به هر تقسیم، نظری را ارائه می دهند.الف) رابطه انسان با طبیعت:
توانایی انسان در بهره وری از منابع طبیعی و نعمت های الهی.ب) رابطه انسان با جامعه:
ایجاد ساختار و نظام های اجتماعی و به وجود آوردن تشکیلات اجتماعی.ج) رابطه انسان با خود و سایر انسان ها:
کیفیت ارتباطات اجتماعی میان افراد.تردیدی نیست که در دو بخش اول، انسان ها پیشرفت چشمگیری داشته اندولی در بخش سوم که حقیقت انسانیت انسان به آن وابسته است شاهد پیشرفتی نبوده ایم.
بخش اخیر را می توان به دو صورت در نظر گرفت:
1. آیا به موازات پیشرفت صنعتی و فن آوری، این بخش نیز پیشرفتی داشته است؟!
2. آیا پیشرفت صنعت و فنّاوری بر این بخش اثر منفی گذارده است؟!
باید پذیرفت که در بخش سوم نه تنها پیشرفتی نبوده، شاهد نوعی عقب گرد (سیر قهقرایی) نیز بوده ایم؛ زیرا انسان اولیه به حکم نبود ابزار پیشرفت و مجهز نبود به فن آوری های لازم، جنایت خود را صریح تر و بی پرده تر انجام می داده است ولی انسان متمدن و با فرهنگ امروزی، همان جنایت ها را در سایه فن آوری ها، در روکش شیک و فریبنده وبا شکلی جدید انجام می دهد که شعاع جنایت وی بسیار گسترده تر از انسان های اولیه است.(14)
فساد عصر حاضر آشکار است ...سپهر از زشتی او شرمسار است(15)
پینوشتها:
1ـ از میان تقسیم بندی های متعدد نیازها، نظر مازلو و شوتز به اختصار بیان می شود.
نظر مازلو: این نظریه که در سطح وسیع در آمریکا منتشر شده است شامل نیازهای بنیادین ذیل است:
1. نیازهای بیولوژیک و زیستی، مانند گرسنگی و تشنگی.
2. نیازهای ایمنی، مانند رها بودن از تهدید وایمن بودن در زندگی.
3. نیازهای محبت و تعلق، مانند محبت کردن و محبت دیدن و برقراری روابط اجتماعی با دیگران.
4. نیازهای قدر شناسی، مانند عزت نفس داشتن و مورد احترام قرار گرفتن.
5. نیازهای شناختی،مانند داشتن اطلاعات، فهم و کنجکاوی.
6. نیازهای زیبایی، مانند نظم، زیبایی و هنر.
7. نیازهای خود شکوفایی ، مانند واقعیت بخشی به توان و استعداد خود.
البته مازلو معتقد است که این سلسله مراتب ثابت است و هر چه نایز، ابتدایی تر باشد از قدرت بیشتری برای رفع آن برخوردار است؛ از این رو فرد گرسنه کمتر به فکر احترام به نفس و زیبایی است.
نظر شوتز: به نظر وی، همان طور که انسان دارای نیازهای زیستی ضروری است، به برقراری روابط با دیگران نیز نیازمند است. وی این نیازها را به سه دسته تقسیم بندی کرده است:
1. نیاز به شمول؛ یعنی نیاز به برقراری و حفظ رابطه ای رضایت بخش، تعامل و مشارکت با دیگران. در این روابط باید از نظر روانی، مشکلی برای فرد وجود نداشته باشد.
2. نیاز به کنترل؛ نیاز به برقراری وحفظ رابطه ای رضایت بخش با دیگران که در آن کنترل رفتار دیگری وتسلط بر او احساس شود. این نیاز، احساس کار آیی و توان قبول مسئولیت دیگری را شامل می شود به گونه ای که دیگری نیز این ظرفیت و احساس مسئولیت او را بپذیرد.
3. نیاز به محبت و روابط عاطفی؛ این نیاز، برقراری و حفظ رابطه ی محبت آمیز دو جانبه با دیگری را به دنبا خواهد داشت؛ یعنی این احساس که به طور متقابل یکدیگر را دوست داشته باشند.
2ـ Group Primay
3ـ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 56.
4ـ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 388، ح 5837.
5ـ نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، ج 9، ص 122، ح 10425.
6ـ آل عمران(3): 103.
7ـ آل عمران(3):28؛ نساء (4): 144.
8ـ آل عمران(3):118.
9ـ نساء(4): 139.
10ـ ممتحنه(60): 1.
11ـ توبه(9): 71.
12ـ مائده(5): 2.
13ـ کلینی، کافی، ج 2، ص 167، ح 9.
14ـ نگاهی گذرا به جهان اطراف نشان خواهددادکه جنایت بشری در حال افزایش است. کشتارهای دسته جمعی، قتل های انفرادی، تجاوز و تبعیض، محروم کردن افراد از حقوق اولیه خود، همه و همه گویای چهره ی خشن و زشت انسان به همنوعان خود است. جای تعجب نیست که بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی مغرب زمین به این وضعیت، اعتراف و اعتراض نموده اند، به عنوان «الیوت ارونسون» معتقد است: «عصر ما، عصر پرخاشگری (فردی واجتماعی) است.»
15ـ اقبال لاهوری، دیوان، ص 478.
/م