دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن *** در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن *** از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ *** و آنجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن *** گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار *** کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل *** چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی *** یا رب به یادش آور درویش پروریدن
تفسیر عرفانی
1. آیا می دانی که سعادت و اقبال در چیست؟ در این است که چهره ی زیبای معشوق را ببینی و در کوی او گدایی را بر پادشاهی و سلطنت ترجیح بدهی. گدایی در کوی معشوق از پادشاهی بهتر است.
2. چشمپوشی کردن از جان، بسیار آسان و راحت است، ولی دست کشیدن از یاران صمیمی و عزیز بسیار سخن و مشکل است؛ از دوستان صمیمی نمی توان دل کند. نمی توان از عشق و محبت به دیگران، دل کند.
3. می خواهم مانند غنچه با دلتنگی به باغ بروم و در آنجا به شوق بیایم و در عین نیکنامی و سربلندی پیراهن خود را پاره کنم.
4. گاهی مانند نسیم، رازهای پوشیده و پنهان را با گل در میان بگذارم و گاهی راز عشقبازی را از زبان بلبلان عاشق بشنوم؛ با گل ها حرف بزنم و به نغمه های عاشقانه ی بلبلان گوش فرا دهم.
5. در همان آغاز دیدار، بوسیدن لب معشوق را از یاد مبر و از دست مده؛ زیرا اگر از فرصت استفاده نکنی باید پشت دست و لب را از پشیمانی دندان بگیری.
6. دیدار و همنشینی با یاران را غنیمت بدان؛ زیرا وقتی از این منزل موقت بگذریم، هرگز به هم نخواهیم رسید.
7. گویی حافظ از یاد شاه یحیی رفته است، خدایا! توجه به درویشان و تهیدستان را به یاد او بیاور. پادشاه، دیگر به دوستداران و ستایش گران خود عنایتی ندارد.
به کوشش: رضا باقریان موحد