نویسندگان:
علی دبیرزاده(1)
علی حدادی(2)
منبع: راسخون
علی دبیرزاده(1)
علی حدادی(2)
منبع: راسخون
چکیده:
امپراتوری هخامنشیان یکی از حکومت های قوی در ایران باستان به شمار می رود که حدود 550 ق.م در ایران شکل گرفت. با توجه به جغرافیای سیاسی ایران در آن دوره و حکومت های موجود، تشکیل چنین حکومتی بسیار حائز اهمیت است. این حکومت توانست با بسط اقتدار خود اکثر حکومت های موجود در آن دوره را تحت سیطره بگیرد یا آن که تحت تابعیت خود در آورد و امپراتوری قوی خود را پایه گذاری کند. این امپراتوری توانست جغرافیای آن روز جهان را دچار تغییرا اساسی کند. در این مقاله به بررسی چگونگی این تغییرات می پردازیم.کلید واژه:
هخامنشیان، حکومت، سلطه، ایرانتصور ایجاد یک امپراتوری از حالت قومی- قبیله ای، موضوعی بود که با اقدامات کوروش دوم(3) (که از این پس از او با عنوان کوروش یاد خواهیم کرد)، به واقعیّت تبدیل شد. از سال 559 ق.م. کوروش میراث دار نیاکان خود، شاه اقوام و طایفه های پارسی شد - سالی که برخی آن را مبدأ تاریخ شاهنشاهی ایران می دانند (مشکور، 1366، 25) - و زیر سلطهی دولت ماد، بر منطقهی «انشان» فرمان می راند.
پیشینیان او فرمانروایانی دست نشانده و نه چندان با اهمّیّت بودند که از شاهان ایلامی، آشوری و در نهایت مادی فرمان می بردند. در این زمان شاهان کوچک بسیاری بر بخشهای غربی حکومت می کردند (پاتس، 1388، 476). خود او نسب شاهانه اش را در منشوری که از وی در یافته های باستان شناسی از بابل به دست آمده چنین معرفی می کند:
«منم کورش... پسر «کمبوجیه» شاه بزرگ، شاه انشان، نوه «کورش» (کوروش یکم)، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره «چیش پیش»، شاه بزرگ، شاه انشان ...» (مرادی غیاث آبادی، 1386، 21).
اطلاعات اندکی از نیاکان کوروش در اختیار است. رد پایی از آنها در میان جنگجویان ایلامی در سال 691 ق.م. دیده می شود که با عنوان «پارسواش»(4) از آنها یاد شده و به احتمال فراوان در آن زمان نام شاهشان «هخامنش» بوده است (هینتس، الف، 1387، 169). پس از وی، پسرش چیش پیش به شاهی رسید. ایلامیها او را «صی- ایش- پی- ایش» و بابلیها «شی- ایش- پی- ایش» نوشته اند (شاپور شهبازی، 1389، 37). از دوران حکومت او اطلاعات اندکی باقی است، تنها همین مقدار که از شکست ایلام استفاده نمود و قلمرو ی پارس را توسعه داد و به ظاهر در هیچ کدام از اتحادیه هایی که دولتهای بزرگ زمان بر ضد هم می بستند شرکت نکرد (سامی،1389، 121).
اما به دنبال سقوط شوش توسط آشوریها، کوروش اول که جانشین پدرش چیش پیش شده بود، نزد آشوربانیپال، شاه آشوی رفته و اطاعت خود از او را اعلام کرده و حتی یکی از پسران خود به نام «اریوکه»(5) را به صورت گروگان به دربار نینوا فرستاده بود (هینتس، الف، 1387، 178). این جریان به خوبی می تواند نشان دهندهی جایگاه و اهمّیّت منطقهی زیر نظر کوروش اول باشد. از او مهری به زبان ایلامی به جا مانده که در آن خود را «کورش انشانی، پسر چیش پیش» معرفی کرده است (بروسیوس، 1388، 52 نیز کورت، 1389، 29). پس از او، کمبوجیه اول جانشین پدر شد. منابع کلاسیک در مورد موقعیّت سیاسی این شخص با هم اختالف نظر دارند. در حالی که گزنفون او را پادشاه پارس می داند (گزنفون، 1381، 11)، هرودت معتقد است پدر کوروش یک پارسی از خاندانی شریف بوده است (هرودت، 1386، 63).
زمانی که کوروش شاه اقوام و طایفه های خود گشت، دولتهای ماد، لیدی، بابل و مصر اضلاع چهارگانهی «مربع قدرت» را تشکیل می دادند. او نیز به عنوان یک حاکم دست نشاندهی محلی تحت لوای دولت ماد بر قبایل خود فرمان می راند. او توانست از خلأ قدرت در جنوب غربی ایران که هیچ حکومت ایلامی با هر محتوایی از زمان آشوربانیپال در آن جا وجود نداشت استفاده کند و حکومت تازه ای پدید آورد (پاتس، 1388، 483). بعدها اتفاقاتی رقم خورد که او دیگر یوغ بندگی مادها را که گویی از جانب مادر با شاه آن «آستیاگ» پیوند خانوادگی نیز داشت، برنمی تابید. لازم به ذکر است پارس در عهد «کیاکسرا» تحت انقیاد ماد در آمده بود (دیاکونوف، 1386، 321).
این که چه عاملی موجب این تنش و در نهایت بروز جنگ میان این دو شد به درستی معلوم نیست، اما بر پایهی منابع می توان به سرنخهایی رسید. متن یک سال نامهی بابلی به نام «سال نامه ی نبونید»، آستیاگ را آغازگر جنگ می داند (ن.ک بریان، 1378، ج اول، 102)، درحالی که هرودت بر این نکته تأکید دارد که کوروش چون بندگی مادیها را ننگ می دانسته به خواست خود و البته با تحریک «هارپاگ» فرماندهی ناراضی بابلی، اقدام به لشکرکشی کرده است (هرودت، 1386، 72).
اگر گفتهی سال نامه را با حکایت هرودت را مقایسه کنیم، مسأله ای که از آن می توان استنباط کرد آن است که می توان عامل جنگ را در هر دو صورت به نوعی به کوروش نسبت داد؛ چرا که به احتمال فراوان هرچه بوده از سوی کوروش نافرمانی یا تخطی ای سرزده که موجب خشم شاه مادی شده و او را به عکس العمل واداشته است. چه بسا کوروش تعدادی از قبایل مادی را با خود متحد کرده باشد (زرین کوب، 1388، 107) و یا شاید او در اندیشهی سلطه بر مناطقی بیش از آنچه در اختیار داشته، بوده است. این فرضیه نیز محتمل است که رشد پارس بر اثر الحاق ایلام می تواند علت حملهی آستیاگ به کوروش بوده باشد (کورت، 1389، 37).
به هر حال جنگ مدت سه سال؛ یعنی از 553 تا 550 ق.م به طول انجامید. آنچه از مطالعهی متون تاریخی مشخص است در بیشتر موارد پیروزی با سپاهیان آستیاگ بوده، اما در نهایت، نبرد با پیروزی سپاهیان کوروش به پایان رسید که البته تحریک و تهییج مردان پارسی توسط زنان خود در این پیروزی بی تأثیر نبوده است (برای اطلاع بیشتر ن.ک به هینتس، 1389، 95-94). به ظاهر جنگ نهایی در دشت پاسارگاد واقع شد و به یادبود آن پیروزی، کوروش دستور ساخت کاخ خود را در آن محل داد (Strabo, 15, 3, 8).
شاید اگر خیانت هارپاگ به ارباب خود در این نبردها نبود پیروز میدان مادیها می بودند، اما گویی تقدیر بر آن بود تا کوروش فرمانروای آسیا شود (هرودت، 1386، 74). سال نامهی نبونید سقوط ماد را چنین شرح می دهد:
«چون سپاهیان ماد بر وی [ آستیاگ ] شوریدند، وی دستگیر و تحویل کورش گردید، کورش روانه اکباتان پایتخت دولت ماد شد. زر و سیم و داراییهای گرانبها به تاراج رفت و غنایم به چنگ آمده به انشان برده شد ...» (هوار، 1363، 38)
مسألهی مهم دیگر در پیروزی کوروش که نباید آن را از نظر دور داشت، موضع بابلیها در این میان است. مادها و بابلیها پیش از این با کمک یک دیگر به پادشاهی آشور که از قدرتمندترین قدرتها در شرق بود پایان داده بودند (612 ق.م.) و پادشاهانشان با هم عهد دوستی بسته بودند و احتمال دارد که اتحاد خود را طبق رسوم معمول، با ازدواج سیاسی مستحکم کرده باشند (دیاکونوف، 1386، 280). افول دولت آشور موجب شد تا مادها بیش از پیش در صحنهی سیاسی خودنمایی کنند و کفهی ترازوی قدرت به سوی آنها سنگینی کند، اما این مسأله، که چرا در این برهه از زمان، مادها از حمایت متحد خود بی بهره ماندند، بر ما چندان روشن نیست.
شاید در این مدت میان این دو قدرت اختلافاتی نامعلوم پیش آمد کرده بوده و یا شاه بابل، «نبونید»، خطر مادها را برای خود بیش از کوروش گم نام می دیده و حاضر به انجام این قمار شده بوده. گویی اختلافات بر سر سرزمین کیلیکیه و اشغال حرّان به دست مادها موجب تیرگی روابط این دو شده بود (فرای، 1386، 131). این را می دانیم که شاه بابلی در این زمان (553 ق.م.) از سرزمین بابل به واحهی «تیمه» در عربستان نقل مکان کرده بود (بریان، 1378، ج اول، 104). حتی گویی زمانی که کوروش حملهی خود بر ضد آستیاگ را سازماندهی می کرده، نبونید به کوروش اعلام آمادگی کرده تا در صورت توافق او، از سپاهیان وی پشتیبانی به عمل آورد (شاندور، 1375، 71)، اما مشخص نیست که کوروش این درخواست را پذیرفته یا خیر.
اینک قلمرو ی ماد زیر سلطهی کوروش است و قدرت به پارسیان انتقال یافته. «اویبارس»(6) به عنوان اولین ساتراپ ماد برگزیده شد (بریان، 1378، ج اول، 105). آستیاگ نیز بخشیده و گرامی داشته شد (هرودت، 1386، 73، نیز کتزیاس، 1380، 19). حال که کوروش موقعیّت به مراتب مناسب تری نسبت به قبل احراز کرده بود می بایست مقرّی درخور به لحاظ موقعیّت برای امپراتوری تازه بنیان خود در نظر می گرفت. پس هگمتانه، پایتخت ماد، مرکز شاهنشاهی کوروش شد؛ چرا که پایتخت سابق او در پاسارگاد نه از نظر وسعت و نه از نظر شهرت برای این کار مناسب نبود (فرای، 1386، 134).
به هر روی سرزمین ماد بر منطقهی زاگرس مرکزی تسلط داشت و دارای موقعیّت راهبردی در این منطقه بود. منطقهی زاگرس مرکزی که در اصطلاح برخی از محققین دروازهی فلات ایران نامیده می شود، از شرایط خاص استراتژیکی و مواصلاتی برخوردار بوده است (محمدی فر، 1385، 174). ناحیهی زاگرس اکنون نیز دارای دره های حاصل خیزی است که به وسیلهی کوههای صعب العبور احاطه شده و اغلب آنها پوشیده از درختان است. وجود این درختهای جنگلی و نیز معادنی چون: آهن، مس، روی و غیره و همچنین سنگهای گران بها و اسبهای خوب در آن عصر می توانست همواره مورد توجه اقوام مختلف و به خصوص آشوریها که به آن منطقه احاطه داشتند قرار گیرد. این نکته نیز حایز اهمّیّت است که این منطقه انجام امور تجاری شرق و غرب را میسر می ساخت. ضمن آن که از نیروی نظامی کارآمد بهره می برد. «... هگمتانه از نظر استراتژیکی برای هر زمامدارِ مترصد نظارت و کنترل بر آسیای مرکزی در درجه اول اهمیت قرار داشت ...» (بریان، 1378، ج اول، 106).
فتح ماد را می توان سرآغاز تاریخ هخامنشیان و ورود آنها به عرصهی تاریخ دانست؛ چراکه با غلبه بر اربابان مادی خود که از قدرتهای بی بدیل دوران باستان بودند، از سایه پا به روشنایی تاریخ گذارده و اینک خود را به عنوان قدرتی نوظهور به دیگر صاحبان قدرت عصر خود معرفی کرده و ناقوسها را به صدا درآوردند که اینک آنها صاحب قدرت اصلی در منطقهی زاگرس هستند. «... ظهور هخامنشیان بسیار شبیه به تحولی در رهبری سیاسی از طریق سلطه قومی- طبقه ای در ناحیه ای بود که از دیرباز به نهادهای شاهی و حکومتی خو گرفته بود تا به برتری گروه قبیله ای " جدیدی " بر تمدنی " تضعیف شده " ...» (پاتس، 1388، 477).
پیروزی ارزشمند کوروش را نباید تنها از عینک مورخین کلاسیک نگریست. این موفقیّت زمینه ساز رخدادها و به نوعی دردسرهای بعدی برای وی بود تا آرامش مطلق؛ زیرا از این پس او به طور اجتناب ناپذیر در مواجهه با دیگر قدرتهای عصر خود قرار می گرفت. تسلط پارسیان بر سرزمینهای ماد آغازی شد برای آینده ای درخشان بر اساس ایجاد امپراتوری پارس و در سایهی رضایت و اتحادی که مولود آن بود، کوروش درصدد توسعهی قلمرو حکومتی خود به سوی غرب برآمد (محمودآبادی، 1388، 32). شناخت کامل از استراتژی کوروش ممکن نیست مگر با تحلیل روند فتوحات و تجزیه و تحلیل آنها.
انتقال حکومت ماد به دست هخامنشیان گویا چنان بی سر و صدا انجام یافت که در دنیای خارج، حکومت پارسیان همچنان همان حکومت مادها تلقی می شد. از این پس مادها نقشی کلیدی در امپراتوری هخامنشی ایفا می کردند. بعدها بسیاری از آنها به پستهای بالایی حتی تا وزارت دربار دست پیدا کردند. استیلای طولانی آنها بر پارسها، خود به خود احتمال تأثیر آنها بر دولت تازه بنیان هخامنشی را فراهم می آورد و بسیاری از اصطلاحات درباری و نیز امور قضایی برگرفته از زبان مادی بود (هینتس، ب، 1387، 93). البته این نفوذ و جایگاه در ادامه زمینه ساز به وجود آمدن برخی مشکلات جدی برای دولت هخامنشی نیز گردید. پس از غلبه بر ماد «نخستین کاری که کورش، برای تحقق آرزوهای خویش انجام داد، ایجاد نوعی تشکیلات منظم نظامی و سیاسی در فضای امپراتوری نوبنیاد خویش بود ...» (محمودآبادی،1383، 26) که از عوامل موفقیّت وی در فتوحات بعدی او بود.
نتیجه:
با تمام آنچه ذکر شد باید گفت معمار و پایه گذار شاهنشاهی هخامنشی همراه با گرفتن قدرت از مادها، به نوعی مشروعیّت پادشاهی مادها را نیز به خود منتقل کرد. اکنون وی وارث سرزمین پهناورتری بود که موقعیّت جغرافیایی آن، ایران را به صورت میانجی و عامل ارتباط بین تمدن شرق و غرب درآورده بود.به بیان دیگر حاکمیت کوروش بر باریکه سرزمین ماد، او را بطور گریز ناپذیر در رویارویی مستقیم و تماس خشن با اقوام هم جوار در جنوب شرقی دریای خزر، لیدیه در غرب آناتولی و سرانجام بابل قرار داد. هرچند، کوروش در ادامهی روند فتوحات خود نشان داد که از حیث سیاسی و نظامی سیاست مدار و رزم آوری کارکشته و طراحی چیره دست است. با تمام این تفاسیر، امپراتوری ای که او بنا نهاد، ساختار سیاسی جهان باستان را برای همیشه تغییر داد.پینوشتها:
1. کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان
2. مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی
3. ویلهلم آیلرز در پژوهش پیرامون ریشه شناسی نام کوروش معتقد است: « به جای شیوه های نادرست نگارش نام کوروش بهتر است ایرانیان امروز نام فرمانروای بزرگ خود را با مصوت اوی کوتاه تلفظ کنند. مانند [تلفظ]: تُرُش یا شُتُر... » ( آیلرز، 1390، 45-44 ). پلوتارک نیز کوروش را در زبان ایرانیان به معنای « آفتاب » دانسته ( پلوتارک، 1380، 191).
4. Parsuash
5. Arjauka
6. Oibares
آیلرز، ویلهلم، (1390)، کوروش بزرگ، ترجمهی: سوزان گویری، تهران، بهجت
بروسیوس، ماریا، (1388) شاهنشاهی هخامنشی (از کورش بزرگ تا اردشیر)، ترجمهی: هایده مشایخ، تهران، نشر ماهی
بریان، پی یر، (1386)، وحدت سیاسی و تعامل فرهنگی در شاهنشاهی هخامنشی، ترجمهی: ناهید فروغان، تهران، اختران
بریان، پی یر، (1387)، گئوماته، ترجمهی: اکبر جاودانی، تاریخ پژوهی، شمارهی 36 و 37، صص 110- 105
پاتس، دانیل، (1388)، باستان شناسی ایلام، ترجمهی: زهرا باستی، چاپ دوم، تهران، سمت
زرین کوب، عبدالحسین، (1388)، آشنایی با تاریخ ایران، چاپ دوم، تهران، سخن
سامی، علی، (1389) تمدن هخامنشی، تهران، پازینه
شاپور شهبازی، علی رضا، (1389)، زندگی و جهانداری کورش کبیر، چاپ دوم، تهران، دنیای کتاب
شاندور، آلبر، (1375)، محمد قاضی، چاپ چهارم، بی جا، زرین
فرای، ریچارد نلسون، (1386)، میراث باستانی ایران، ترجمهی: مسعود رجب نیا، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
کتزیاس، (1380)، خلاصه تاریخ کتزیاس از کورش تا اردشیر (معروف به خلاصهی فوتیوس)، ترجمهی: کامیاب خلیلی، تهران، کارنگ
کورت، آملی، (1389)، هخامنشیان، ترجمهی: مرتضی ثاقب فر، چاپ ششم، تهران، ققنوس
گزنفون، (1381)، سیرت کورش کبیر، ترجمهی: وحید مازندرانی، چاپ دوم، تهران، دنیای کتاب
محمدی فر، یعقوب، (1385)، مروری بر کلیات جغرافیای تاریخی منطقه زاگرس مرکزی در دوران پیش از اسلام، مجلهی مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، شمارهی 9، سال پنجم، صص 190- 173
محمودآبادی، اصغر، (1383)، تاریخ فرهنگ و سیاست در ایران باستان (دفتر پارینه)، چاپ دوم، اهواز، مهزیار
محمودآبادی، اصغر، (1388)، فرایند اقتدار امپراتوری هخامنشی و تحول تاریخ نگاری در یونان باستان، اصفهان، نقش مانا
مرادی غیاث آبادی، رضا (ویراستار)، (1386)، منشور کورش کبیر، چاپ هفتم، تهران، نشر نوید شیراز
مشکور، محمدجواد، (1366)، تاریخ ایران زمین، چاپ سوم، تهران، اشراقی
هرودت، (1386)، تواریخ، ترجمهی: وحید مازندرانی، چاپ سوم، تهران، دنیای کتاب
هوار، کلمان، (1363)، ایران و تمدن ایرانی، ترجمهی: حسن انوشه، تهران، امیرکبیر
هینتس، والتر، (1385)، داریوش و پارس ها، ترجمهی: عبدالرحمن صدریه، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر
هینتس، والتر، (1387)، (الف)، شهریاری ایلام، ترجمهی: پرویز رجبی، تهران، ماهی
هینتس، والتر، (1387)، (ب)، یافته های تازه از ایران باستان، ترجمهی: پرویز رجبی، چاپ سوم، تهران، ققنوس
هینتس، والتر، (1389)، داریوش و ایرانیان، ترجمهی: پرویز رجبی، چاپ سوم، تهران، ماهی
Strabo, The Geography -
<http:// penelope.uchicago.edu/Strabo.html>
[Accessed 7 May 2013]
/م