مفهوم امت، دارالاسلام ودارالحرب

«مردم يک امت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد و بر آن ها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حکم کند»
پنجشنبه، 12 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مفهوم امت، دارالاسلام ودارالحرب
 مفهوم امت، دارالاسلام ودارالحرب

 

نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي



 

«مردم يک امت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد و بر آن ها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حکم کند» (2:213).
«اين شريعت شماست، شريعتي يگانه» (انبياء، 92)
يکي از مفاهيم اساسي در قرآن و اسلام به عنوان يک دين، مفهوم امت است. هيچ شکي نيست که منظور اسلام ايجاد امتي بر اساس عدالت بوده، امتي که تحقق قانون الهي را ممکن سازد و تنها به فرمان هايي درباره ي رفتارهاي شخصي نپردازد. در بحث ميان کساني که اولويت را به جامعه مي دهند و آنان که اولويت را براي فرد قائل هستند، اسلام حد ميانه را مي گيرد و معتقد است که اين دو گانگي در اصل بر اساس يک تقسيم نادرست است. هيچ جامعه اي بدون افراد آن وجود ندارد و افراد نيز بدون جامعه بقا پيدا نمي کنند. سرشت اجتماعي انسان بخشي از حکمت آفرينش خداوند است و در قرآن تصريح شده است: «هيچ سه کس با هم نجوا نکنند مگر اين که خداوند چهارمين آن هاست و هيچ پنج کس نباشند مگر آن که خداوند ششمين آن هاست. و نه کم تر از اين و نه بيش تر از اين، مگر آن که خدا با آن هاست» (مجادله، 7). اين حقيقت تنها به علم مطلق خداوند بر نمي گردد بلکه به وجود عميق حضور خداوند در تمامي نهادهاي انساني اشاره دارد. خداوند همان طور که در قلب و درون انسان هاست، در اجتماعي انساني نيز حضور دارد. با اين همه، نبايد فراموش کرد که نقش مذهب، نجات روح انسان است و در روز داوري بنا بر تعاليم اسلام، انسان ها به طور جداگانه مورد قضاوت قرار مي گيرند نه به صورت گروهي. و اما سنجش جامعه ي انساني نيز در قرآن وابسته به معياري است که به اعضاي آن جامعه اجازه مي دهد تا در مفهوم مذهبي و بر اساس موازين اخلاقي زندگي کنند. خوب بودن يک جامعه بر اساس معياري که حضور پيوسته ي بُعد متعالي در زندگي انسان را منعکس مي سازد و نيز بر مبناي آرمان هاي معنوي ومذهبي قرار دارد. اين امکان وجود دارد که تمامي امت يا جامعه را خداوند در اين دنيا مجازات کند، اما تمامي جامعه به صورت يک مجموعه وارد بهشت يا جهنم نمي شوند بلکه اين امر براي هر کس جداگانه صورت مي گيرد. به اين ترتيب، مسئوليت ما در قبال خداوند در هر جامعه اي که زندگي کنيم، به قوت خود باقي است.
اسلام امت ها را بر اساس وابستگي مذهبي شان در نظر مي گيرد، به مسيحيان به عنوان امت مسيحي، به يهوديان به عنوان امت موسي و به مسلمانان به عنوان امت پيامبر (صَلَّي الله عَلَيهِ وآله) اشاره مي کند. به ابراهيم به تنهايي به عنوان امت «مطيع خداوند» (نحل، 20) اشاره مي نمايد و هر امتي مناسکي دارد که خدا آن را انتخاب کرده است: «براي هر امتي رسم قرباني کردن نهاديم» (حج، 34). دراصل ابتدا تنها يک امت وجود داشت: «مردم جز يک امت نبودند» (يونس، 19). اما در طول تاريخ امت هاي بسياري به وجود آمدند و امت هاي بسياري محو يا نابود شدند. قرآن با دقت تمام، پيدايش، نابودي و سقوط امت هاي مختلف را که در مفهوم انجيلي مي توان آن ها را اقوام مختلف ناميد، توصيف مي کند. در واقع «هر امتي را مدت عمري است. چون اجلشان فراز آيد، يک ساعت پيش و پس نشوند» (اعراف، 34). و به گفته ي قرآن زوال و نابودي امت ها يا ملت ها به دليل از دست رفتن ثروت يا قدرت اقتصادي يا حتي شرکت نظامي اتفاق نيفتاده، بلکه فساد اخلاقي و منحرف شدن جامعه ي مد نظر از موازين مذهبي که خداوند اراده کرده، باعث آن شده است. زمين متعلق به خداست و او به امت ها يا ملت هاي شايسته اش اجازه مي دهد که تا زماني که شايستگي اش را دارند بر زمين حکمراني کنند و همين که صلاحيت اخلاقي خود را از دست بدهند، خداوند امت ها يا ملت هاي ديگري را جانشين آن ها مي کند. در هر حال براي اسلام، امت بيش از هر چيز ديگري به اجتماعي انساني اشاره دارد که وابستگي هاي مذهبي آن ها را کنار هم قرار داده است و وابستگي اجتماعي، قضايي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي را نيز به دنبال دارد. در اين دوره از تاريخ بشريت، امت ها يا ملت هاي بسياري وجود دارند که همان مذاهب فراوان اند و اين امر در قرآن به صورت شرطي ذکر شده است که اراده ي خداوند بر آن قرار گرفته است: «اگر خدا مي خواست، همه را يک ملت کرده بود» (شوري، 8). اين در متن يک جهان با امت هاي بسيار قرار دارد؛ اسلام همه ي آن ها را گونه هاي مذهبي مي داند و بدين ترتيب مي توان مفهوم امت را از ديدگاه اسلام دريافت.
پيش از هر چيز، اسلام به اتحاد امت خود تأکيد مي ورزد و گرچه بعد از چهل سال اول تاريخ اسلام، شکاف هاي اعتقادي و سياسي گوناگوني پديد آمد و گرچه بعد از پايان گرفتن خلافتِ امويان در شرق در قرن دوم هجري، اتحاد سياسي اسلام هرگز ديگر ايجاد نگرديد، آرمان اتحاد در طول تاريخ اسلام به شدت وجود داشته و در دوران معاصر خود را در قالب جنبش هاي اسلامي مختلف نشان داده است که به جنبش جمال الدين افغاني در قرن نوزدهم باز مي گردد. در هر حال، اتحاد امت اسلامي بيش تر در واقعيت اخلاقي و روحاني موجود در قلب مؤمنان واقعي نهفته است که اين مثل قرآني بر آن تأکيد مي کند: «هر آينه مؤمنان برادران اند» (حجرات، 10). با اين حال، گرچه اين مفهوم بارها وبارها در مواعظ مساجد يا در مناسبت هاي مختلف مذهبي تکرار شده است، اما در عمل بسياري از مسلمانان تنها اين مفهوم را به مسخره گرفته اند. بر اين حس اتحاد و برادري که البته حس خواهري را نيز در بر مي گيرد، بسياري از عوامل قومي، فرقه اي وشخصي سايه افکنده است که اتحاد و وابستگي هاي برادر گونه آن را در طي قرن ها و به خصوص در دوران معاصر تحت الشعاع قرار داده است.
مسلمانان علاوه بر اين که خود را به شکل امتي مي بينند که خدا آنان را به راه راست خوانده است، بنابر يکي از آيات مشهور قرآني که خطاب به مسلمانان است «امة وسطاً» نيز خوانده شده اند: «آري چنين است که شما را بهترين امت ها (امة وسطاً) گردانيديم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد» (بقره، 142). از اين آيه برداشت هاي متفاوتي شده است و مي شود. اين آيه در سطحي ترين وجه خود بدين معناست که مقرر شده که اسلام خط مياني جهان قديم را از درياي مديترانه تا درياي چين اشغال مي کند؛ در حالي که بسياري از جوامع و ملت هاي غير مسلمان در شمال و جنوب اين کمربند قرار گرفته اند در سطح اعتقادي و در مذاهب ابراهيمي، مسلمانان اين آيه را اين طور تفسير مي کنند که يهود بر قوانين اين جهاني و مسيحيت بر قوانين آن جهاني تأکيد مي کند؛ در حالي که اسلام براي تأکيد بر حد وسط آمده است تا تعادلي را ميان اين جهان و آخرت بر قرار نمايد. تفسير ديگر که عمدتاً اخلاقي است، اين مفهوم را در بر مي گيرد که منظور از «امة وسطاً» اين است که خداوند مسلمانان را به گونه اي متعالي آفريده تا از افراط هاي رفتاري و مذهبي خودداري کنند. ودر عين حال معناي ديگر اين آيه که ويژگي جهاني دارد، اين است که مسلمانان تشکيل دهنده ي «امة وسطاً» هستند؛ چون خداوند آن ها را برگزيده است تا تعادلي ميان جوامع و ملت هاي گوناگون ايجاد کنند. با اين همه، مفهوم آن اصلاً اين نيست که مسلمانان خود را همچون يهوديان قوم برگزيده تلقي کنند، بلکه بر عکس مسلمانان تمامي جوامع را همراه با جامعه ي مسلمانان انتخاب شده ي خداوند مي دانند که نهادها و مراسم مقدس خود را دارند و در برابر خداوند مسئول هستند. نقشي که مسلمانان به عنوان «امة وسطاً» براي خود در محدوده ي تاريخ بشر انتخاب کرده اند، اصلاً بدين معنا نيست که ديگر جوامع بشري نقش مقدر خود را نداشته باشند. هيچ چيز از درک سنتي اسلام دورتر از اين نيست که آنان خود را امت برگزيده خداوند بدانند، مگر اين که اين ادعا را به گونه اي بسط دهند که باور داشته باشند تمامي امت ها يا جوامع، برگزيده ي خداوند هستند وهر يک به اين جهان آمده اند تا بر اساس عقل خود واراده ي الهي نقشي را ايفا نمايند.
در جهان اسلام امروز، مي توان گفت که بيش از هر مقطع تاريخي ديگري امت اسلامي به دليل تأثير مدرنيته از لحاظ سياسي و فرهنگي از هم گسيخته شده است. با اين همه، اگر اهميت ديدگاه قرآني امت را که تقريباً تمامي مسلمانان در قلب و ذهن خود دارند، دست کم بگيريم اشتباه بزرگي را مرتکب شده ايم. چنين بينشي هنوز کاملاً مطرح است و خود را به شکل هاي غير منتظره اي نشان مي دهد که اگر خودِ بخش مذهبي آن را کنار بگذاريم، اين شکل ها نه تنها سياسي و اقتصادي، بلکه اجتماعي و سياسي نيز هست.

دارالاسلام و دارالحرب

ايده ي اسلامي امت کاملاً وابسته به دارالاسلام است که از بسياري جهات با مفهوم غربي قلمرو مسيحيت مطابقت دارد. دارالاسلام حوزه اي جغرافيايي است که در آن امت اسلامي در اکثريت به سر مي برد و قانون اسلامي حاکم است و به آن عمل مي شود، هرچند که ممکن است امت هاي ديگري نيز نظير يهوديان و مسيحيان در اين حوزه به سر ببرند. از قديم دارالاسلام در مقابل دارالحرب (سرزمين جنگ) قرار داشت که مسلمانان توان زندگي کردن و عمل به آيين مذهبي خود را به آساني نداشتند. زيرا شريعت جزء قانون آن سرزمين نبود، هرچند که در عمل همواره اقليت هاي مسلمان در بخش هاي مختلف آن زندگي کردند. بعدها علما و فقهاي اسلامي مقوله ي سومي به نام دارالصلح را نيز به مقوله هاي قبل افزودند و آن را سرزميني مي دانستند که بخشي از جهان اسلام نيست اما مسلمانان مي توانند در صلح وآرامش به اعمال مذهبي خود بپردازند. در مفهوم جهان معاصر مي توان گفت مسلماناني که در آمريکا يا اروپاي غربي به سر مي برند، در دارالصلح وبرعکس مسلماناني که در اتحاد جماهير شوروي سابق يا برمه ي امروز زندگي مي کنند، در دارالحرب ساکن اند. وجود دارالحرب به اين معنا نيست که جهان اسلام الزاماً بايد با آن منطقه در جنگ باشد. بر اساس قوانين اسلامي در مورد معاهده هاي بين المللي، مسلمانان مي توانند با کشورهاي خارج از دارالاسلام معاهده ي صلح برقرار کنند و با آنان در صلح وآرامش به سر برند، به شرط آن که خود توسط اين کشورها تهديد نشده باشند. بهترين نمونه ي اين مورد ارتباط دوستانه ي خود پيامبر با حبشيان بود که در واقع مدت کوتاهي بعد از نزول قرآن به تعدادي از مسلمانان مکه پناه دادند. نمونه هاي بسيار ديگري از اين هم زيستي صلح آميز را مي توان بين مسلمانان و پادشاهي مسيحيان در اسپانيا و بين ايالت هاي هندو و مسلمان در هند ديد. در اين حيطه نبايد اصول اسلامي را با مصلحت انديشي سياسي يا رفتارهاي خاص بعضي از حکام در طول تاريخ اشتباه گرفت. آنچه اهميت دارد، درک اصول اسلامي موجود است.
تا جايي که به زندگي در دارالحرب مربوط مي شود، طبق قوانين اسلامي، مسلمانان در چنين شرايطي بايد به قانون کشوري که در آن زندگي مي کنند، احترام بگذارند؛ اما در عين حال تأکيد شده که مسلمانان بايد بتوانند اعمال مذهبي خود را دنبال کنند، هرچند که انجام آن با مشکل همراه باشد. اگر زندگي در چنين شرايط غير ممکن شود، آن گاه به آن ها توصيه مي شود که به دارالاسلام بازگردند. در مورد پيروي از قوانين و آداب محلي نيز تا زماني که با قوانين وآداب اسلامي تضاد نداشته باشد، همين دستورات دارالصلح براي دارالحرب نيز صادق است. شيعيان که در بيش تر دوران تاريخشان در اقليت بودند و اغلب نيز آزار و اذيت مي شدند، اصلي را به نام «تقيه» اضافه کردند که بر اساس آن اگر افشاي اعمال و عقايد مذهبي، زندگي و مال آن ها را به خطر بيندازد، بايد آن را از اکثريت جامعه پنهان کنند.

اقليت هاي مسلمان

همان طور که در طول تاريخ بسياري از مسيحيان خارج از قلمرو مسيحيت زندگي مي کردند، در تاريخ اسلام نيز بخش هايي از امت خارج از دارالاسلام و در بسترهاي فرهنگي - مذهبي کاملاً متفاوتي، از غرب افريقا گرفته تا چين و تايلند، به سر برده اند. امروزه بزرگ ترين اقليت منفرد در جهان، جامعه ي مسلمانان در هند است که جمعيتي در حدود صد و هشتاد ميليون نفر دارد. همچنين ده ها ميليون مسلمان در چين، احتمالاً بيست ميليون نفر در روسيه و اقليت هاي قابل توجهي در کشورهاي افريقايي و جوامع کوچک اما قديمي و نضج گرفته اي در بالکان، فنلاند، بلغارستان، يونان، تبت، نپال، سري لانکا، برمه، تايلند، ويتنام و کامبوج به سر مي برند. همچنين تقريباً در تمامي کشورهاي اروپايي و آمريکاي شمالي و جنوبي، جوامع نوين اسلامي به چشم مي خورند.
موقعيت اين اقليت ها عملاً در هر کشور متفاوت بوده و هست. در بعضي از کشورها، آنان فرهنگ محلي قابل توجهي به وجود آورده اند و در برخي از ديگر کشورها به صورت گروهي محصور در ميان جامعه اي بزرگ تر باقي مانده اند و به هويت مذهبي خود چسبيده اند اما توان بروز هيچ خلاقيتي را در عرصه هاي بزرگ تر فرهنگي ندارند. در هر صورت، اين اقليت ها در طول قرن ها حضور اسلام را در بخش هاي مختلف جهان نشان داده اند و با فرهنگ هاي مختلف در تقابل بوده اند و اغلب به شکل پلي ميان فرهنگ هاي غير اسلامي و دارالاسلام عمل کرده اند. اکنون اين مسئوليت بزرگ تا جايي که به ارتباط بين کشورهاي جهان غرب و دارالاسلام مربوط مي شود، بر عهده ي اين اقليت هاي مسلمان قرار دارد.

اقليت هاي ساکن در دارالاسلام

به جز بخش مرکزي شبه جزيره ي عربستان، هيچ منطقه ي ديگري در دارالاسلام وجود ندارد که فاقد اقليت هايي باشد که از ديدگاه اسلامي به ديگر امت ها متعلق باشند. اين اقليت ها در قلب اسلام اغلب عبارت بوده اند از يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان؛ اما ديگر اقليت ها مثل دروزي ها (1) ، يزيدي ها و علويان نيز همچنان به حضور خود در خاستگاه تمدن اسلامي ادامه داده اند. اصولاً اسلام بر اساس وابستگي هاي مذهبي به جامعه نگاه مي کند و به همين دليل ديگر انواع اقليت که بر اساس نژاد يا زبان باشد، از اهميت بسيار کم تري برخوردار بوده اند. کردها که از نظر زبان شناسي اقليتي مجزا محسوب مي شوند، فرمانرواي اعراب شدند و سياهان که در بعضي موارد از لحاظ نژادي در آن سرزمين ها اقليت بودند، توانستند به قدرت برسند.
در مورد اقليت هاي مذهبي بايد گفت که قانون اسلامي زندگي، اموال و آزادي مذهبي آن ها را به شرطي که «اهل کتاب» باشند تضمين مي کند واين اصطلاحي است که در طول تاريخ اسلام بسيار مورد استفاده قرار گرفته است. چنان چه يکي از آيات قرآن در مورد جنگ با کفار و آن دسته از اهل کتاب که به دين حق تسليم نمي شوند، فرموده است: «تا زماني که جزيه بپردازند» (توبه، 29). اقليت هاي مذهبي بايد نوعي ماليات مذهبي ويژه (جزيه) بپردازند تا در عوض از حمله ي بي پايان در امان بمانند ومال و جانشان حفظ شود. در جهان امروز که انديشه ي ملل و تمدن نوين براساس مليت فراگير شده است، نظريات اسلامي قديم اغلب مورد انتقاد قرار مي گيرد و در جهان اسلام معاصر حتي گاه ناديده گرفته مي شود و دليلش اين است که حتي در جهان اسلام ميزان وفاداري به کشور وملل مدرن تا حد زيادي جايگزين وفاداري به مذهب شده است؛ مسئله اي که حتي در اروپا نيز تا سال هاي اخير وجود نداشته است. نظام اسلامي را بايد براساس برداشت اسلام از جامعه درک کرد که هدف از آن ايجاد نظامي عادلانه و فضايي مناسب براي رشد معنوي ومذهبي انسان است. از اين ديدگاه در جهان اسلام با اقليت ها بدتر از اقليت ها در غرب رفتار نمي شود؛ نمونه ي آن را مي توان در مقايسه ي تاريخ يهود در سرزمين اسلام و اروپا ديد. همچنين بعد از پنج قرن سلطه ي عثماني ها بر يونان، کوه آتوس (2) همچنان فعال ترين مرکز مذهب ارتدوکس است. تا آن جا که به زندگي اقتصادي مربوط مي شود، ممکن است به نظر متناقض برسد؛ اما در اغلب کشورهاي اسلامي، اقليت هاي مذهبي در موقعيت اقتصادي بهتري نسبت به اکثريت مسلمان به سر مي برند که يک نمونه ي آن موقعيت اقتصادي مسيحيان در لبنان و مصر است.
البته هيچ نهاد انساني وجود ندارد که کاستي ها و سنت هاي غلط در آن نباشد. هرنظريه اي که نشان مي دهد چه بخش هايي به يک جامعه متعلق است بر اساس اصول خاصي قرار دارد و مزايا و کاستي هاي خود را دارد. نظام اسلامي که گاه نظام ملت خوانده مي شود (و واژه ي ملت در معناي انجيلي آن نيز به معناي مردم است) قبل از هرچيز تمايزات نژادي، زباني وغيره را از بين مي برد. دوم اين که اين نظام از اقليت هاي مذهبي طبق مذهبشان حمايت مي کند و در نتيجه راهي براي بقاي اين مذاهب خلق مي کند که در تضاد با اروپاي بعد از مسيحيت است که در آن مذهبي همچون درودي يا مذاهب باستاني آلماني ها کاملاً از بين رفت و بعضي از جنبش هاي مذهبي که در مسيحيت رخ داده بود، همانند کاتارها (3) نيز نابود شد. در نظام جديد دولت - ملت ها، تمايزي که بر اساس مذهب بود، دست کم در حد تئوري از بين رفت؛ اما اين عمل به قيمت حاکميت قانون غير مذهبي بر قوانين مذهبي اقليت ها و اکثريت ها صورت گرفت. آنچه درباره ي اين موضوع حساس اهميت دارد، درک فلسفه اي است که در هر مورد نهفته است. همچنين، تشخيص اين نکته بسيار مهم است که در جهان اسلام کنوني ديگر نظام مليت دوره ي عثماني وجود ندارد؛ اما سبک غربي اين ايده به شکل شهروندي ادامه يافته است. در نظامي که بر اساس ملي گرايي (ناسيوناليسم) است، همچنان تأکيد بر اهميت قوانين شرعي و عمل به آن ادامه يافته و تنش بين اين دو، مسئله ي اقليت ها را مشکل تر از پيش ساخته است. در روزگار قديم کردها مشکلات امروز را با ترک ها وعرب هاي عراقي نداشتند؛ همچنين قبطي هاي مصر نيز تنش هاي امروز را با به اصطلاح بنياد گرايان که خود نسبت به غير مذهبي کردن قوانين کشور واکنش نشان مي دهند، تجربه نکرده بودند.

پي نوشت ها :

1- Druz.
2- Mt. Athos.
3- Cathars.

منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.