عدالت در اين جهان: ديدگاه هاي امام علي (ع)

از ميان تمامي اصحاب پيامبر هيچ کس به اندازه ي علي (عَلَيهِ السَّلام) در مورد عدالت نگفته و ننوشته است و کتاب نهج البلاغه ي او دربرگيرنده ي بحث هاي ماوراي طبيعي و عملي مهم در مورد عدالت است. علي (عَلَيهِ السَّلام) بود که
شنبه، 14 تير 1393
تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
عدالت در اين جهان: ديدگاه هاي امام علي (ع)
 عدالت در اين جهان: ديدگاه هاي امام علي (ع)

 

نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي



 

از ميان تمامي اصحاب پيامبر هيچ کس به اندازه ي علي (عَلَيهِ السَّلام) در مورد عدالت نگفته و ننوشته است و کتاب نهج البلاغه ي او دربرگيرنده ي بحث هاي ماوراي طبيعي و عملي مهم در مورد عدالت است. علي (عَلَيهِ السَّلام) بود که اصرار داشت خداوند نه تنها عادل است بلکه خود عدل است و موهبت عدالت از جانب خداوند روح انسان را سيراب مي کند. از آن جا که خداوند عين عدالت است، هرچه انجام دهد، عادلانه است. اما به گفته ي علي (عَلَيهِ السَّلام) انسان نيز بايد نسبت به خداوند و مخلوقات او عادل باشد. براي عادل بودن نسبت به خداوند بايد پارسا و پرهيزگار بود و هدفي که انسان براي آن آفريده شده، يعني ستايش خداوند را تحقق بخشيد. براي عادل بودن نسبت به مخلوقات او بايد حق هر يک را رعايت کرد و به طور شايسته با آن ها رفتار نمود. علي (عَلَيهِ السَّلام) در تمامي خطبه ها، کلمات قصار و نامه هايش تأکيد مي ورزد که عدالت به پرستش خداوند و پرهيزکاري صادقانه وابسته است. انسان با نزديک شدن به خداوند، عادل تر نيز مي شود؛ زيرا فضيلت عدل با نزديک شدن به قرب الهي افزايش مي يابد. عدالت هم علت پرستش است؛ زيرا با عبادت خداوند نسبت به او عادل هستيم و هم معلول پرستش؛ چرا که عبادت او، ما را به سرچشمه ي عدل نزديک تر مي کند. همچنان که براي افلاطون چشم دوختن به نيکي مطلق منبع عدالت بود، در اسلام نيز چنان چه علي (عَلَيهِ السَّلام) به طور مفصل تشريح کرده است، عبادت خداي يگانه، سرچشمه ي عدالت است.
علي (عَلَيهِ السَّلام) همچنين در مورد عدالت در حوزه ي عملي زندگي سياسي و اجتماعي بسيار نوشته است. او حتي هنگامي که خود قدرت سياسي را به دست مي گيرد، عليه تأثير تباه کننده ي قدرت آگاهي مي دهد و برحذر مي دارد و خاطر نشان مي کند که عدالت، خيلي ساده در دست حاکم بي توجه و فاسد تبديل به ظلم مي شود. او بر اين نکته تأکيد مي کند که خداوند حقوق حاکم بر رعايا را اجباري کرده است، و رعايا هرگز نمي توانند بدون داشتن حاکمي زاهد و عادل، متقي باشند و برعکس، حاکم نيز نمي تواند پرهيزگار باشد مگر اين که رعاياي پرهيزگار داشته باشد؛ هر يک بايد حق ديگري را ادا کند و تنها به اين ترتيب است که عدالت در جامعه حکم فرما مي شود. در سال هايي که او حاکم سياسي و مذهبي جامعه ي اسلامي بود، ديدگاه هاي خود را در مورد عدالت به روش هاي گوناگون نشان داد و موازيني برقرار کرد که در راستاي سنت هاي پيامبر و ديگر خلفاي راشدين بود و بسياري در طول قرون اين روش ها را دنبال کردند. از ميان مهم ترين متوني که علي (عَلَيهِ السَّلام) در آن مسئله ي عدالت را از سوي حاکم مطرح ساخته است، نامه اي است که او به حاکم مصر، مالک اشتر، نوشت. اين نامه هنوز در جهان اسلام، بارها و بارها، خوانده مي شود و پيامش حکمي است که حاکمان بر اساس آن سنجيده مي شوند و اهميت عدالت و برابري و بخشش و رحمت را براي يک حاکم بر اساس ديدگاه هاي سنتي اسلام نشان مي دهد. علي خطاب به مالک مي نويسد:
به نام خداوند بخشنده ي مهربان
اين دستوري است که بنده ي خدا علي اميرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در پيمان خود به او امر فرموده هنگامي که او را والي مصر گردانيده: تا خراج آن جا را گرد آورد و با دشمن آن بجنگد و به اصلاح حال مردم آن بپردازد و شهرهاي آن را آباد سازد. امر مي نمايد او را به پرهيزگاري و ترس از خدا و برگزيده ي زمان او و پيروي از آنچه در کتاب خود به آن امر فرموده از واجبات و مستحبات که کسي نيک بخت نمي شود مگر به پيروي آن ها و بدبخت نمي گردد جز به زير بار نرفتن (انکار آن ها) و تباه ساختن آن ها. اين که [دين] خداوند سبحان را به دل و دست و زبان ياري کند؛ زيرا خداوندي که برتر است نام او ضامن گشته که ياريگر خود را ياري کند و او را امر مي فرمايد که نفس خود را هنگام شهوات و خواهش ها فرو نشاند، زيرا که نفس به بدي وامي دارد مگر کسي را که خدا رحم نمايد.
بدان اي مالک من تورا به شهرهايي فرستادم که پيش از تو حکمرانان عادل و ستمگر در آن ها بوده، و مردم به کارهاي تو همان نظر مي کنند که به کارهاي حکمرانان پيش از خود مي نگري. و درباره ي تو همان را گويند که درباره ي آنان مي گويي و به سخناني که خداوند بر زبان بندگانش جاري مي فرمايد مي توان به نيکوکاران پي برده، آن ها را شناخت. پس بايد بهترين اندوخته هاي تو کردار شايسته باشد. بر هوا و خواهش خود مسلط باش و نفس خويش را از آنچه برايت حلال و روا نيست بُخل بورز. و مهرباني و خوش رفتاري و نيکويي با رعيت را در دل خود جاي ده. و مبادا نسبت به ايشان [چون] جانور درنده بوده، خوردنشان را غنيمت داني که آنان دو دسته اند: يا با تو برادر در دين اند يا در آفرينش مانند تو هستند. که از پيش گرفتار لغزش بوده و سبب هاي بدکاري به آنان روي آورده عمداً يا سهواً در دسترسشان قرار مي گيرد. پس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو کن، همان طور که دوست داري خدا با بخشش و گذشتش تو را بيامرزد. زيرا تو بر آن ها برتري و کسي که تو را به حکمراني فرستاده از تو برتر است و خدا برتر از آن است از کسي که اين حکومت را به تو سپرده است. خدا خواسته است کارشان را انجام دهي و آنان را سبب آزمايش تو قرار داده است.
و مبادا خود را براي جنگ با خدا آماده سازي که تو را توانايي خشم او نبوده. از بخشش و مهرباني اش بي نياز نيستي و هرگز از بخشش و گذشت پشيمان و به کيفر شاد مباش و به خشمي که مي تواني مرتکب نشوي شتاب منما. نگو من مأمورم و امر مي کنم، پس بايد فرمان مرا بپذيرند و اين روش سبب فساد و خرابي دل و ضعف و سستي دين و تغيير و زوال نعمت ها گردد. هرگاه سلطنت و حکومت برايت عظمت و بزرگي يا کبر و خودپسندي پديد آورد به بزرگي پادشاهي خدا که فوق توست و به توانايي او نسبت به خود به آنچه از جانب خويش به آن توانا نيستي بنگر، که اين نگريستن کبر و سرکشي تو را فرو مي نشاند و عقل و خردي را که از تو دور گشته به سويت برمي گرداند. و برحذر باش از برابر داشتن خود با خدا در بزرگواري اش و مانند قرار دادن خويش را با او در توانايي اش، زيرا خدا هر گردن کش متکبري را خوار و پست مي گرداند.
با خدا به انصاف رفتار کن و از جانب خود و خويشان نزديک و هر رعيتي که دوستش مي داري درباره ي مردم انصاف را از دست نده که اگر نکني ستمکار باشي و کسي که با بندگان خدا ستم کند، خدا به جاي بندگانش با او دشمن است و خدا با هرکه دشمن باشد، برهان و دليلش را نادرست مي گرداند. و آن کس در جنگ با خداست تا اين که [از ستم] دست کشد و توبه و بازگشت نمايد. و تغيير نعمت خداوند و زود به خشم آوردن او، او را هيچ چيز مؤثرتر از ستمگري نيست، زيرا خدا دعاي ستمديدگان را شنوا و در کمين ستمکاران است.
(نهج البلاغه - ترجمه ي فيض الاسلام)

عدالت انساني و انحاي آن

بديهي است که مردمان عادي علي (عَلَيهِ السَّلام) نيستند که قرآن و شيوه ي پيامبر (صَلَّي الله عَلَيه و آله) را در ذهن و دل خود داشته باشند. براي زنان و مردان معمولي اين مسئله همواره مطرح است که چگونه مي توان در شرايط عيني متفاوت عادل بود و چطور مي توان حق هر چيزي را تشخيص داد و مطابق آن رفتار کرد. نخستين راهنمايي خداوند به مسلمانان براي رفتار عادلانه، قرآن و شريعت است که کلام خدا و قانون خدا بوده براي درک عدالت و رفتار عادلانه ضروري اند. زندگي و اعمال مطابق شريعت عادل بودن نسبت به خدا و آفريدگان اوست. اما در مورد اعمالي که هيچ حکم شرعي روشني در مورد آن ها وجود ندارد يا شرايطي در زندگي که انسان به جاي عدالت با ظلم و بي عدالتي رو به رو مي شود، حکم چيست؟ خداوند از ما مي خواهد که همواره عادل باشيم: «اي کساني که ايمان آورده ايد، براي خدا حق گفتن را بر پاي خيزيد و به عدل گواهي دهيد» (مائده، 8) و به مسلمانان پيوسته يادآوري شده است که: «پروردگار من به عدل فرمان داده است» «بايد با آنان مهربان باشيد و با آنان به عدالت رفتار کنيد» (ممتحنه، 8). قرآن به مسلمانان فرمان مي دهد که نه تنها به عدل رفتار کنند، بلکه عادلانه نيز سخن بگويند: «و هرگاه سخن بگوييد، عادلانه گوييد» (انعام، 152). و بالاتر از همه اين که مسلمانان بايد همواره سعي کنند که عادلانه قضاوت نمايند؛ زيرا قرآن فرمان داده است: «و چون در ميان مردم به داوري نشينيد، به عدل داوري کنيد» (نساء، 58). مسيح (عَلَيهِ السَّلام) مي فرمايد: «حکم مکنيد تا بر شما حکم نشود» (متي، 44: 5)، اما در زندگي واقعي همواره نمي توان اين تعاليم را دنبال کرد. مسلمانان گرچه مي دانند که داور برتر خداست و سرانجام اوست که اعمال را داوري مي کند، اما همواره در زندگي موقعيت هايي پيش مي آيد که قضاوت اجتناب ناپذير است و در چنين شرايطي است که مسلمانان بايد عادلانه و براساس حقيقت عمل کنند.
به دليل اين نياز اساسي بود که دادگاه ها بر مبناي تعاليم شريعت به وجود آمدند تا به هر موردي در دادگاه به طور عادلانه رسيدگي شود. در اصل، همه در برابر قانون برابرند و بر اين مبنا داوري مي شوند. در کمال تعجب بايد گفت درحالي که در غرب نظام قضايي مستقل نشانه ي دوران مدرن است، در جهان اسلام دادگاه هاي شرعي در دست علماي مذهب باقي مانده است و تا همين دوره ي معاصر مستقل از مقامات سياسي عمل مي کرد. تنها از قرن نوزدهم بود که در بسياري از کشورهاي اسلامي دولت نظام قضايي را در اختيار گرفت و در نتيجه استقلال سابق اين قوه به ميزان قابل توجهي از دست رفت و اداره ي امور قضايي تحت الشعاع ملاحظات سياسي قرار گرفت.
در هر صورت، سؤال مطرح شده اين است که زماني که حکم شرعي روشني در دست نيست، چگونه مي توان عادلانه رفتار کرد؟ در قرآن و حديث اصولي کلي وجود دارد که پاسخي به اين پرسش است. علاوه بر احکام شرعي خاص تعاليم کلي درباره ي رفتار خوب، انصاف و بي طرفي، در نظرگرفتن عقايد و ديدگاه هاي طرف مقابل، اولويت دادن به راستي براي مصلحت انديشي، واقع بيني و عدم خودمحوري و برخورداري از اصول معنوي و اخلاقي مشابه در اسلام و ديگر مذاهب الهي ديده مي شود. اين ها اصولي است که بايد به کار گرفته شود و نداي وجدان انسان بايد همواره مورد توجه قرار گيرد. نکته ي ديگر مبارزه با بي عدالتي، ظلم و اعمال ناشايست است که خود عدالت محسوب مي شود و به معناي برقراري عدالت است. کلمه ي ظلم در زبان عربي به معناي بي عدالتي، ستم يا اعمال ناشايست است و در برابر عدالت استفاده مي شود و يکي از اصطلاحاتي است که بارها از آن در قرآن استفاده شده است: «خدا به مردم جهان ستم روا نمي دارد» (آل عمران، 18). خدا پيمانش را با ظالمان و آن ها که ستم روا مي دارند، نقض مي کند: «پيمان من ستمکاران را در بر نگيرد» (بقره، 124) و «که ستمکاران از حدود خدا تجاوز مي کنند» (بقره، 229). در قرآن بيش از يک بار آمده است که: «خدا ستمکاران را دوست ندارد» (آل عمران، 57) و در واقع خشم خود را متوجه آنان مي سازد: «لعنت خدا بر ستمکاران باد» (هود، 18). به علاوه، در قرآن و حديث مشخص شده است که ظالمان و ستمکاران به خود ظلم مي کنند و اين خدا نيست که به آنان ظلم مي کند.
مي توان گفت که علاوه بر پيروي از شريعت و عمل کردن بر اساس فرمان هاي قرآن و حديث که در بالا ذکر شد، زندگي کردن بر مبناي عدالت به معناي مبارزه با بي عدالتي، ستمکاري و ظلم نيز هست. قرآن خود مبارزه بين عدل و بي عدالتي را هم برعهده ي يکايک افراد و هم بر عهده ي جامعه مي داند. زندگي کردن بر اساس قوانين ناعادلانه ي انساني يا به کارگيري قوانين عادلانه به شيوه اي نادرست - و يا ساده تر بگوييم - زندگي در ظلم و ستم، مسلمانان را وادار مي سازد که عليه ناعدالتي که به آنان روا شده، مبارزه کنند. پذيرش ستم بدون ابراز هيچ واکنشي در برابر آن از خود ظلم بدتر است. البته نه تمامي انسان ها مثل يکديگرند و نه تمامي مسلمانان عليه ظلم و ستم قيام کرده اند، اما آنچه مطرح شد کمال مطلوب در مورد يک جامعه ي عادل و به دور از ظلم از ديدگاه اسلام است. گرچه وجود چنين کمال مطلوبي گاه به تلاش فردي و گروهي براي برقراري مجدد عدل منجر شده است، اما بايد گفت اين تمايل ذاتي به عدل و انگيزه ي مبارزه با بي عدالتي تنها منحصر به اسلام نيست. تاريخ غرب نيز مملو از دوره هاي مبارزات فردي و گروهي براي غلبه بر ظلم و بي عدالتي است. هنگامي که گروهي از مردم به نام عدالت و براي ايجاد ناآرامي به اسلام حمله مي کنند، مثل اين است که تشکيل «ضيافت چاي بوستون (1)» و انقلاب آمريکا را فراموش کرده اند. البته در اين ميان، از بسياري جنبش هاي سياسي و اجتماعي مهم که بر مبناي برانداختن بي عدالتي و ريشه کن سازي ستم شکل گرفته بودند، نامي به ميان نمي آوريم. مسئله ي اسلام از اين بابت با پديده هاي غرب متفاوت است که هنوز بين مسلمانان ادعاي برقراري عدالت با واژگان اسلامي خاص آن وجود دارد؛ درحالي که در جوامع غيرمذهبي انسان گرايانه نشاني از آن نيست. در هر صورت، برقراري عدالت وجود مبارزات را ضروري مي سازد و ما را به مقوله ي تلاش و مبارزه در راه خدا و يا جهاد مي رساند.

پي نوشت :

1- Boston Tea Party.

منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط