نهج البلاغه به عنوان گزيده سخنان امام علي (عليه السلام)، با توجه به اينکه بيشترين بخش آن مربوط به دوران زمامداري آن حضرت و مسائل سياسي و حکومتي دولت علوي است، مي تواند از جمله اسناد مهم براي فهم انديشه سياسي تلقي شود. (1)
الف) ضرورت دولت و جايگاه آن:
از ديدگاه نهج البلاغه، انسان بي رهبر و جامعه بي دولت نمي تواند ره به جايي ببرد؛ و سرانجام چنين فرد و جامعه اي آن است که دچار سرگشتگي و گمراهي شود؛ (2) همان گونه که قرآن نيز پيروي جامعه اسلامي از امامان، که زمامداران و رهبران امت اند، را همچون اطاعت خدا و پيامبرش الزامي مي شمرد. (3) حضرت علي (عليه السلام) در توصيف امام و بيان شئون و مسئوليتهاي امامت مي فرمايد: « او انسان ممتاز و برتري است که گنجينه رسالت و دين خدا و نگاه دارنده زمين است؛ او خود را ملزم به عدالت مي کند؛ و نخستين گام او در راه عدالت، اجتناب از هواپرستي و تمايلات شخصي است؛ او چهره حق را آنچنان توصيف مي کند که هست؛ خود بدان عمل مي کند؛ و همه هدفهاي خير مورد نظر و مقصد اوست؛ و هر کجا گمان خيري مي رود در تعقيب آن است؛ خود را در اختيار کتاب خدا مي نهد؛ و آن را پيشوا و امام خويش قرار مي دهد؛ و هر کجا که قرآن امر کند، در آنجا فرود مي آيد؛ و آنجا که قرآن مأوي مي گيرد، وي نيز منزل مي گزيند ». (4)ب) رهبري و وظايف دولت اسلامي:
فرازهاي زيادي از نهج البلاغه به رهبري و وظايف دولت اسلامي مربوط مي شود: لزوم شناخت امام عادل، (5) وظايف و مسئوليتهاي دولت اسلامي، (6) صرفه جويي دولت و کارگزاران نظام، (7) ضرورت رهبري و حکومت، (8) نشانه هاي رهبران و کارگزاران فاسد، (9) ويژگيهاي نظام اسلامي، (10) شرايط امامت خاصّه، (11) وظايف امام و رهبر، (12) آداب رهبري، (13) رهبر و امت، (14) شرايط خاصّ امامت، (15) مبارزه بر سر قدرت و رهبري، (16) صفات و شايستگيهاي امام، (17) علم و غيب امام، (18) عدالت امام، (19) زهد امام، (20) رابطه نبوت و امامت، (21) امامت و جهاد، (22) امامت و شجاعت، (23) امامت و ايثار، (24) شرايط اصلي و ذاتي، (25) ويژگي هدايت امام، (26) احزاب و معارضين حکومت، (27) ويژگيهاي رهبر، (28) حکومت ايدئال، (29) ديدگاه امام در مورد بيعت، (30) امامت و بيعت، (31) بيعتهاي شکسته شده، (32) بيعت مردم با امام، (33) بيعت با رهبران فاسد، (34) آگاهي دادن به امّت قبل از بيعت، (35) امام و انتخاب شورايي، (36) امام و نتايج شورا، (37) شوراي خلافت، (38)ويژگيهاي خلافت، (39) مسئوليتهاي دولت اسلامي، (40) مسئوليتهاي رهبران، (41) وظايف ملّت در برابر رهبر، (42) اخلال گري در رهبري، (43) امام و خلفاي قبل از خود، (44) عصر دوم خلافت، (45) سومين دور خلافت، (46) ارشادهاي امام نسبت به خلفا، (47) تحليلهاي سياسي امام از اوضاع سياسي زمان، (48) انتقادهاي امام از دولتهاي حاکم، (49) خيرخواهي و دلسوزي نسبت به سرنوشت جمعي، (50) هشدارهاي سياسي امام، (51) مسائل سياسي زمان امام، (52) قاسطين و جنگ افروزان صفّين، (53) امام و سياست بازان، (54) معارضين، (55) معرفي شخصيت فاسد معارضين، (56) افشاگري فريبکاران سياسي، (57) ساير معارضين، (58) رجال و شخصيتهاي سياسي، (59) شخصيتهاي مرتبط با وقايع سياسي، (60) و ماجراي سقيفه. (61)از نظر محتوايي، مسائل رهبري و امامت را در نهج البلاغه مي توان به صورت فشرده به صورت زير دسته بندي نمود:
- سلسله مراتب حاکميت در امامت: کسي که از طرف امام معصوم نيابت دارد، داراي سمت ولايت و حق حاکميت و سلطه شرعي است. (62)
- مشروعيت تشکيل دولت: والي منصوب همانند خود رهبر حق تشکيل دولت و انتخاب وزرا را دارد. (63)
- فرماندهي نيروهاي مسلّح: او بايد به تشکيل و تجهيز ارتش همّت گمارد؛ و فرماندهي ارتش را به عهده گيرد. (64)
- ايجاد نظام شورايي و احترام به آرا و افکار صاحب نظران: او بايد نظام شورايي صحيح را بنيان گذاري و مستقر نمايد. (65)
- ايجاد تشکيلات قضايي مناسب با شرايط زمان: او بايد تشکيلات قضايي صالحي را براي برپايي عدالت اجتماعي به وجود آورد. (66)
- خصلت مردمي بودن و با مردم زيستن: نيروهاي مسلّح نظامي و انتظامي نبايد ميان خود و مردم فاصله ايجاد کنند. (67)
- حفاظت- اطلاعات: حفظ اسرار در نظام اداري و اطلاعات کشور نيازمند افراد و تشکيلات خاصي است. (68)
- نظارت و کنترل: تشکيلات اداري کشور به بازرسي مخفي و نظارت استتار شده براي حسن انجام وظيفه نياز دارد. (69)
- جايگزيني ضابطه ها و ارزشها به جاي روابط: نظامي استخدامي بايد اصول و ارزشها را جايگزين رابطه ها کند. (70)
- صلح و همزيستي و تحکيم آن از طريق عقد قراردادهاي بين المللي: عقد قرارداد صلح با دشمن از وظايف امام يا نايب اوست. (71)
- دوري از خودکامگي و خودمحوري: حاکم اسلامي موظف است از خودمحوري، خودبيني، خودستايي و تبعيض اجتناب کند. (72)
- مصلحت عمومي: هدف حکمراني اسلامي ايجاد تحولات اساسي براي رسيدن به خير و صلاح جامعه و تثبيت امور کشور است. (73)
ابعاد سياسي رهبري:
رهبري و امامت يک مجموعه پيچيده و چند بعدي است که از عناصر مختلفي تشکيل مي شود. نخستين بار امامت به مفهوم مرکزيت ايدئولوژيکي در کلام حضرت علي (عليه السلام) به کمک واژه دقيق « قطب » تبيين شد: « موقعيت و نقش من نسبت به خلافت همچون قطب در سنگ آسياب است ». (74) « قطب الرحا » محوري است که سنگ آسياب بر گرد آن مي چرخد؛ و بدون آن، گردش سنگ مختل مي شود؛ و در اندک زماني از حرکت بازمي ماند. در موردي ديگر، امام علي (عليه السلام) امامت را به رشته پيوند دهنده مهره ها تشبيه مي کند: « کسي که در ميان امت به امر خلافت و امامت قيام مي کند، همچون رشته محکمي است که مهره ها را گرد مي آورد، نظم مي بخشد و به هم مي پيوندد؛ و هرگاه پاره شود، مهره ها از هم جدا مي شوند؛ و هر کدام به سويي مي رود، و ديگر امکان گردآوري آن نخواهد بود ». (75)بعد ديگر امامت، همان تفسير وحي است: « براي اهل بيت ويژگيهايي از جمله حق حکومت و برخورداري از وصيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيوند با نبوت است ». (76) شيوه رهبري امام آنچنان به مکتب پيوند خورده، که جدا شدن کتاب و امام امکان پذير نيست؛ چنان که پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « من در ميان شما دو ميراث گرانبها مي گذارم: کتاب خدا و خاندانم را؛ مادام که به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد؛ و آن دو هيچ گاه از هم جدا نمي شوند تا آن گاه که در قيامت به من برسند ». (77)
بعد سوم امامت به پذيرش مردم مربوط مي شود. اگر امامت را يک واقعيت در جامعه اسلامي بدانيم، مسئله بيعت و پذيرش مردم خود به خود يکي از عناصر تشکيل دهنده آن خواهد بود. حضرت علي (عليه السلام) از تحقق عيني امامت با کلمه « انعقاد » تعبير مي کند: « سوگند به جانم که امامت منعقد نمي شود تا اينکه همه مردم حضور يابند و بعيت نمايند. پيداست که براي چنين کاري راه عملي وجود ندارد؛ و لکن آنها که اهل نظر و تشخيص هستند، قضاوت و انتخاب مي کنند؛ و انتخاب ايشان حکمي درباره غايبان خواهد بود؛ و از آن پس، ديگر نه آنها که حاضر بوده اند، حق رجوع دارند؛ و نه کساني که غايب بوده اند ». (78) به تعبير ايشان، اگر مردم بر کسي توافق کردند و او را « امام » ناميدند، خدا به آن رضايت مي دهد. (79)
امامت به ويژه با توجه به خصلت برگزيده شدن از طرف خداوند، هرگز يک مقام نيست، بلکه مسئوليتي بس بزرگ است که امام را در برابر خدا نسبت به خلق، مسئول و متعهد مي کند. حضرت علي (عليه السلام) در زمينه قبول زمامداري، انگيزه خود را ميثاقي که خدا از عالمان گرفته، معرفي مي کند؛ (80) و در جاي ديگر، احياي نشانه هاي دين و رد ظلم را از مظلومان مسئوليتي اجتناب ناپذير مي داند. (81) امام به عبدالله بن عباس فرمود: « قيمت اين کفش چقدر است؟ عرض کرد قيمتي ندارد. پس فرمود: به خدا قسم اين کفش از حکومت بر شما برايم ارزشمندتر است؛ جز آنکه حقي را جلب، يا باطلي را دفع نمايم. » (82) اگر امام در برابر مدعيان و طالبان قدرت مقاومت مي کند، وقت و نيروي خود را به دفع آنها مصروف مي دارد، نسبت به انجام قوانين الهي بر همه سبقت مي گيرد؛ (83) براي آن است که زمام امور امت به دست سوداگران قدرت و دشمنان خلق نيفتد. (84)
د) حقوق متقابل ملّت و دولت:
بي شک هر مسئوليتي متقابلاً حق و اختياري را ايجاب مي کند. (85) اختيارات وسيع و متناسب با مسئوليتهاي مربوط را براي امام به « ولايت » تعبير مي کنيم؛ و در مقابل، حقوق و وظايفي برعهده مردم گذاشته مي شود. نهج البلاغه به اين نوع ملازمه حقوقي و حقوق متقابل امام و امت به شکل زير مي پردازد: « اي مردم! من برعهده شما حقوقي دارم که از حق رهبري امامت و تصدي امور دولت ناشي مي شود؛ و شما نيز برعهده من حقوقي داريد که از مسئوليتهايي که من پذيرفته ام نشئت مي گيرد. اما آن حقوقي که شما بر عهده من داريد چنين است: همواره خيرخواه شما باشم و بر اساس مصلحت شما گام بردارم؛ در تأمين رفاه و آسايش زندگي مادي شما و توسعه اقتصادي و رشد بهره وري تلاش کنم؛ امر آموزش شما آنچنان باشد که ناداني و بي علمي در ميان باقي نماند؛ زمينه رشد و تربيت را به گونه اي که شايسته شماست، فراهم آورم تا به سرحد کمال علم و آگاهي برسيد. اما وظايفي که شما در قبال دولت و امامتان برعهده داريد آن است که: بر بيعت خويش استوار باشيد و نسبت به انتخاب خود وفادار بمانيد؛ نسبت به امور عمومي و فعاليتهاي دولت و زمامداران خيرخواه باشيد؛ و همواره با هشياري امور را زير نظر بگيريد؛ و با دلسوزي و مصلحت انديشي، دولت و مسئولين را ياري دهيد؛ چه آنها حضور داشته باشند، و چه در غياب آنها، پس هرگاه شما را به اطاعت از فرامين الهي و همکاري با دولت و کارگزاران دعوت مي کنم، مرا اجابت کنيد؛ و دعوت مرا لبيک گوييد؛ و همواره در صحنه ها حضور داشته باشيد؛ و هنگامي که براي انجام وظايفم فرماني صادر مي کنم و به شما دستوري مي دهم، به فرامين گوش فرا دهيد و از اوامرم اطاعت کنيد. (86) در اصول کافي رواياتي در اين زمينه تحت عنوان: « ما يجب من حقّ الامام علي الرعية و حق الرعية علي الامام » نقل شده، که بيانگر مهم ترين مسئله سياسي در زمينه زمامداري و حفظ حقوق عمومي و آزاديهاي اساسي است. (87)پي نوشت ها :
1. در اين زمينه کتابهاي متعددي نگاشته شده، که از آن جمله است: جعفري، محمدتقي (1369)؛ مشايخي، محمدحسين (1369)؛ رهبر، محمدتقي (1364)؛ منتظري، حسينعلي (1368)؛ فاضل لنکراني، محمد (1373).
2. نهج البلاغه، خطبه 127: « فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. »
3. نساء، آيه: 59: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ».
3. نهج البلاغه، خطبه 87: « فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ، وَأَوْتَادِ أَرْضِهِ. قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَي عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَيَعْمَلُ بِهِ، لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا، وَلاَ مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ کَانَ ».
5. نهج البلاغه، خطبه 139، 152، 232، کلمات قصار 231.
6. همان، خطبه، 3، 33، 104، 131، 163، 203.
7. همان، خطبه 99، 144، کلمات قصار 198، 200.
8. همان، خطبه 139، 152، کلمات قصار 40.
9. همان، خطبه 15، 33، 99، 109، 157، 234، 366، نامه 75، 27، 39، 45، 62، 159، کلمات قصار 163، و 201.
10. همان، خطبه 3، 15، 16 و 167، کلمات قصار 91.
11. همان، نامه 3، کلمات قصار 66 و 119.
12. همان، خطبه 174.
13. همان، خطبه 70
14. همان، خطبه 34 و 207، نامه 50.
15. همان، خطبه 2، 107، 108، 139، 239، 173، 167، 154، نامه 10، کلمات قصار 131.
16. همان، خطبه 2، 74، 37، 5، 309، 239، 160، 99، 96، 93، 92، 86، نامه 62 و 78، کلمات قصار 119.
17. همان، خطبه 3، 181، 139، 5، کلمات قصار 149.
18. همان، خطبه 92، 100، 174، کلمات قصار 16 و 231.
19. همان، خطبه 36، 86 و 207، نامه 20 و 45، کلمات قصار 15، 36، 92، 125، 131، 136، 159 و 200.
20. همان، خطبه 3، 33، 73، 83، 151، 174، نامه 9، کلمات قصار، 56.
21. همان، نامه 9، کلمات قصار 55، 57، 121.
22. همان، خطبه 6، 10، 22، 24، 27، 34، 234، کلمات قصار 234.
23. همان، خطبه 136، 103، 96، 12 و 310، نامه 36، 28، 10، 45، 62، 73.
24. همان، خطبه 5، 122، 179، نامه 23، 35 و 62، کلمات قصار، 54، 61 و 118.
25. همان، خطبه 4، 22، 99، 175، 176 و 234، کلمات قصار، 57، 188.
26. همان، خطبه 4، 229، 181، 24 و 308، نامه 45، کلمات قصار 68 و 155.
27. همان، خطبه 293، 113، 42 و 411، کلمات قصار 74 و 126.
28. همان، خطبه 103، 96، 80، 36 و 111، نامه 74 و 126.
29. همان، خطبه 99، 107، 138، 139، 150، 181، 200 و 269.
30. همان، نامه 7، 6، 1 و 75.
31. همان، خطبه 37 و 73، نامه 28 و 62.
32. همان، خطبه 3 و 72، نامه 54، کلمات قصار 8 و 137.
33. همان، خطبه 3، 26، 53، 83، کلمات قصار، 126 و 220.
34. همان، خطبه 26 و 83.
35. همان، خطبه 34 و 203، کلمات قصار، 92 و 208.
36. همان، خطبه 3، 4، 172 و 181.
37. همان، کلمات قصار، 139.
38. همان، نامه 6، کلمات قصار، 172.
39. همان، خطبه، 21، 73، 117 و 171 و 208.
40. همان، نامه 71، 67، 61، 59، 53، 46، 41، 40، 27، 21، 20، 19، 18، 5 و 76.
41. همان، خطبه 181، 177، 169، 134، 131، 120، 118، 107، 104، 24، 3 و 324، کلمات قصار 163 و 196.
42. همان، خطبه 253، 244، 229، 130، 96، 20 و 313، نامه 33.
43. همان، خطبه 173، نامه 6.
44. همان، خطبه 3، نامه 28.
45. همان، خطبه 3 و 270، کلمات قصار 134 و 146.
46. همان، خطبه 3، کلمات قصار 43، 15 و 163.
47. همان، خطبه 22، نامه 1، کلمات قصار 173، 167، 163، 74، 30 و 235.
48. همان، نامه 6، 10، 28 و 37.
49. همان، خطبه 10، نامه 9، 54، 58 و کلمات قصار 8، 9 و 13.
50. همان، خطبه 22، 33، 79 و 103، کلمات قصار 14، 31، 72 و 137.
51. همان، خطبه 172، 173 و 208، نامه 1، 18 و 2، کلمات قصار 148، 155، 173، 196 و 209.
52. همان، خطبه 193 و 444، نامه 63، 57 و 64.
53. همان، خطبه 2، 48، 51، 54، 181، نامه 62، کلمات قصار 107، 170، 19، 54، 58 و 43.
54. همان، خطبه 189، 60، 59 و 315، کلمات قصار، 127 و 180.
55. همان، خطبه 92، 2، 157، 104 و 165، نامه 17، کلمات قصار 86، 76، 74 و 97.
56. همان، خطبه 96، نامه 6، 48، 45، 32، 30، 28و49، کلمات قصار 56 و 191.
57. همان، نامه 73، 70، 65، 64، 55، 44 و 75.
58. همان، خطبه 26، 83 و 254، نامه 39، کلمات قصار 238، 183، 72، 44، 19.
59. همان، خطبه 303، 397، 435، نامه 38، 35، 34، 28، 13، کلمات قصار، 135 و 193.
60. همان، خطبه 234، 181، 120 و 317، نامه 28، کلمات قصار 130.
61. همان، 26، 5، 3 و 150، کلمات قصار 161، 66، 16، 6 و 193، نامه 28، 45 و 62.
62. همان، نامه 53: « فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْکَ فَوْقَکَ، وَاللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّکَ أَمْرَهُمْ. »
63. همان: « إِنَّ شَرُّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِيراً. »
64. همان: « فَوَلِّ مِنْ جُنُودِکَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِکَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِإِمَامِکَ، وَأَنْقَاهُمْ جَيْباً، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً. »
6َ5. همان: « وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَيَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَاناً يُضعِّفُکَ عَنِ الْأُمُورِ، وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ. »
66. همان: « ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ... ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزيِلُ عِلَّتَهُ. »
67. همان: « وَتُقعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ. »
68. همان: « وَاخْصُصْ رَسَائِلَکَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَکَائِدَکَ وأَسْرَارَکَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُودِ صَالِحِ الْأَخْلاَقِ. »
69. همان: « ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالوَفَاءِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ ... فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَي خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُيُونِکَ. »
70. همان: « ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ. وَتوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالْقَدَمِ فِي الْإِسْلاَمِ. »
71. همان: « وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّ کَ لِلَّهِ فِيهِ رِضيً، فإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وأَمْناً لِبِلاَدِکَ. »
72. همان: « وَإِيَّاکَ وَالْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَحُبَّ الْإِطْرَاءِ ... وَإيَّاکَ وَالْإِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ ».
73. همان: « وَأَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الَعُلَمَاءِ، وَمُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَإِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ. »
74. همان: خطبه 3: « أَمَا وَالله لَقَدْ تَقَمَّصَها فُلانٌ، وَإِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّيَ مِنهَا مَحَلُّ القُطْبِ مِنَ الرَّحَا. »
75. همان: خطبه 146: « وَمَکَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَيَضُمُّهُ: فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الخِرزَ وَذَهَبَ. »
76. همان، خطبه 2: «َلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ، وَفِيهِمُ الوَصِيَّةُ وَالوِرَاثَةُ. »
77. وسائل الشيعه، ج18، ص 19: « انّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً و انهما لن يفترقا حتّي يردا علي الحوض ».
78. همان، خطبه 173: « وَلَعَمْرِي، لَئِنْ کَانَتِ الْإَمَامَةُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّي يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، فمَا إِلَي ذَلِکَ سَبِيلٌ، وَلکِنْ أَهْلُهَا يَحْکُمُونَ عَلَي مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ ».
79. همان، نامه 6: « فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَي رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضيً ». (البته کساني که به ضرورت نصب امام رأي مي دهند، عبارت فوق را به شکلي ديگر توجيه مي کنند).
80. همان، خطبه 3: « وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَي العُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَي کِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلا سَغَبِ مَظْلُومٍ. »
81. همان، خطبه 131: « اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شِيءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ. »
82. همان، خطبه 33.
83. همان، خطبه 175: « به خدا سوگند هرگاه که شما را بر اطاعتي فراخواندم، خود در عمل به آن فرمان از شما پيشي گرفتم، و شما را از نافرماني و گناهي بازنداشتم مگر آنکه پيش از آن اجتناب ورزيدم ».
84. همان، نامه 62.
85. همان، خطبه 34: « فَالحَقُّ لاَيَجْرِي لِأَحَد إِلاَّ جَرَي عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَي »؛ و (1362)، ص 51.
86. همان، خطبه 34.
87. کليني، محمد بن يعقوب (1405ق) ص 433؛ و مجلسي، محمدباقر (1362)، ص 242.
حقيقت، سيدصادق؛ (1392)، مباني انديشه سياسي در اسلام، قم: انتشارات دانشگاه مفيد، چاپ اول