مراجعه به منابع موجود نشان می دهد که به روزگار اکبر گورکانی (950-1014 ق) نیز شماری از حکیمان اشراقی مانند میر فتح الله شیرازی (1) از مدد یاران این سلطان بابری در کار وحدت ادیان اند. (2)
در واقع، به همّت اینان و در سایهی توجّه نقطویان همکار اکبر و شماری از متفکّران هندی مانند شیخ مبارک ناگوری و پسرش شیخ ابوالفضل علّامی، در روزگار او حکمة الاشراق سهروردی در مدارس تدریس و شواکل الحور دوانی مورد توجّه خاص قرار می گیرد و حاشیه های چندی بر آن نگاشته می شود. (3)
اکنون از دلبستگی ژرف حکیم ابوالفتح گیلانی و برادرش حکیم همام از همکاران میرفتح الله شیرازی به حکمة الاشراق آگاهیم و می دانیم که ابوالفضل علّامی، فرزند شیخ مبارک، هم که حکمت اشراقی را از پدر خود آموخته بود، در آثارش، و به ویژه در مکاتبات علّامی، به آموزه های اشراقی و اندیشه های حکمی سهروردی توجّهی خاص داشت؛ (4) تا آنجا که بر اساس اندیشه ها و آثار شیخ اشراق، به تدوین فضائل کواکب اقدام نمود؛ و البتّه به رسم روزگار خود، اکبر گورکانی را واضع این مهم برشمرد:
حضرت شاهنشاهی ... همچنین به قسمت ایّام هفته پرداخته، به یکی از اهالی دولت و سعادت و مراد منسوب ساختند، بر این موجب که روز شنبه و پنجشنبه به اهل سعادت (5) تعلّق گرفت: در این دو روز توجّه عالی با ناظمان مناظم علم و عبادت متعلّق شد. جهت اختصاص این دو روز به اهل سعادت آنکه شنبه منسوب است به زحل و زحل مربّی مشایخ و خاندان های قدیم است، و پنج متعلّق است به مشتری، و آن کوکب علما و سایر طبقات اشراف است؛ روز یکشنبه و سه شنبه به اهل دولت (6) و سرانجام مهام پادشاهی و انتظام امور جهانبانی اختصاص گرفت: حکمت در تعیّن این دو روز آنکه روز یکشنبه تعلّق به نیّر اعظم دارد که سلطنت و فرمانروایی از پرتو تربیت اوست، سه شنبه تعلّق به مریخ دارد و مریخ مربّی سپاهی است؛ روز دوشنبه و چهارشنبه را روز مراد گرفتند: در آن دو روز بعضی از ندما و خواص و جمعی دیگر از اهل مراد (7) به عنایات خاص مخصوص می شدند. نکته در خصوصیّت این دو روز آنکه دوشنبه تعلّق به قمر دارد و چهارشنبه به عطارد، و هر دو را به امور بیوتات مناسبتی خاص است، روز جمعه بر طبق نام خویش جامع مراتب مذکوره گشته، طبقات انام از فیض عام پادشاهی بهره ور می گشتند. (8)
ابوالفضل با درایت تمام دریافته بود که حکمت اشراقی برای توجیه مشروعیّت دربار بابری، نیک تحفه ای است. پس بی سبب نبود که کتاب اکبرنامهی خود را با اصطلاحات اشراقی بپرورد و بیاگند؛ اکبر گورکانی را «نور پروردِ الهی» بخواند (9) و از مجلس بحث او با ملّا الیاس اردبیلی و شیخ ابوالقاسم جرجانی دربارهی درّة التّاج قطب الدّین شیرازی یاد کرد، (10) و از «ظهور کرامت علیا و بشارت عظمی از حضرتِ شاهنشاهی و دیگر سوانح اقبالِ» اکبر سخن گفت (11) تا در ادامهی سنّت سیاسی اشراقی، «تأیید ایزدی و حمایت الهی» را آرایش دهنده و نگاهبان این دولت برشمارد (12) و تصریح کند که:
حکمت ایزدی آن مظهر انوار غیب الغیوب را در کنف حمایت و ظلّ حراست و عنایت خود از آفات و بلیّات در زمان سلامت و مکان عافیت نگاه داشته متکفّل صلاح احوال و انتظام اوضاع آن یگانهی روزگار شده بود. (13)
او با اشاعهی تدریس کتاب های اخلاق ناصری و اخلاق جلالی درصدد پرکردن جای خالی آثار ناموجود سهروردی در هند برآمد و در تفسیری که از طبقات اهل اندیشه ارائه نمود، کوشید که از حکمت اشراقی دستمایه ای برای ترویج مکتب صلح کلّ بسازد:
بر مستبصران هوش افزا پوشیده نماند که مقصد اعلی و مطلب اسنی دریافت ذات و صفات ایزدی است جلّ جلاله؛ و جویندگان این گوهر بی بها دو گروهند: گروهی به کشف و شهود دست همّت به دامن مقصود زده اند و طایفه ای به وسیلهی جمیلهی دلیل و برهان بر سده علیای این مقصد ارجمند برآمده کامیاب دانایی گشته اند. فرقهی اوّلی اگر به وجود نبی گرویده اند آن جماعت را «صوفیه» گویند؛ و اگر نه، «حکمای اشراقیّه» خوانند و طبقهی آخری اگر به نبی اعتقاد دارند «متکلّمین» نامند و إلّا «حکمای مشّاء» دانند. این خلاصهی تحقیقی است که سیّد شریف جرجانی در حاشیهی مطالع از تحقیق قدما نقل می فرمایند. الهی آنچه مرضی تُست بدان هدایت فرمای. (14)
البتّه، این همهی سهم خاندان شیخ مبارک ناگوری در پراکندن حکمت اشراقی در هند نبود. چه، اکنون می دانیم که فرزند مهتر شیخ مبارک، ابوالفیض فیضی فیّاضی دکنی (م 1004 ق) (15) هم، با برداشتی آزاد از یوگه واسیشتهه Yoga-vāsistha و بهگوت پورانه Bhagavat-purāna، رسالهی شارق المعرفت را نوشت (16) و چنان که کارل ارنست هم به درستی می گوید، در آن، اصطلاحات حکمت اشراقی سهروردی را به کار گرفت. (17)
پينوشتها:
1. او شاگرد میر غیاث الدّین منصور دشتکی (م 949 ق) و جمال الدّین محمود نیریزی (م 962 ق) شارح حکمة الاشراق و نویسندهی رسالهی مصباح الارواح فی کشف حقائق الالواح در شرح الواح عمادی است.
گفتنی است که هلموت ریتر در فیلولوژیکا (ص 271، شمارهی 4)، گویا به دلیل بدخوانی نسخهی خطی و شاید هم بر اساس گزارش فهرست نگاران ترک، نام محمود نیریزی، مؤلّف شرح الواح عمادیِ سهروردی- نگاشتهی 930 هجری قمری- را به نادرست «وَدود تبریزی» ضبط کرده است؛ در حالی که تاریخ اندیشهی ایرانی در عهد اسلامی، از چنین اندیشمندی در متن های دیگر اثری نمی یابیم؛ و طُرفه آنکه هانری کربن نیز با پیگیری این بدخوانی به کشف فیلسوف ناشناخته ای در تاریخ ایران موفّق شده است. دربارهی این حکیم برجسته امّا ناشناختهی عهد صفوی نک: جمال الدّین محمود نیریزی، «رساله در قدم و حدوث اجسام»، معرّفی و تصحیح رضا پورجوادی، معارف، سال نوزدهم، شمارهی 3، تهران، آذر- اسفند 1381 ش، مقدّمه مصحّح صص 88-98.
2. . S.A.A. Rizvi, A Socio-Intellectual History of the Isnā Asharī, Shi’ is in India, op. cit, vol.2, p.196-211.
3. دربارهی وضعیّت کلّی علوم حکمی در این روزگار بنگرید به این دو نظر متفاوت: شیخ عبدالقادر بدائونی، منتخب التّواریخ، به کوشش مولوی احمد علی صاحب، با مقدّمه و اضافات توفیق سبحانی، تهران، 1379 ش، ج 3، صص 111-117؛ عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی (بخش سوّم: زندگینامه ها)، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1381 ش، صص 16-53.
4. از یاد نبریم که توجّه علّامی به آموزه های اشراقی را در ارتباط با گرایش های نقطوی او باید بررسید. مراجعه به آثار برجای مانده از نقطویان به روشنی بر نمی نماید که آنها به آثار و افکار سهروردی دلبستگی بسیار داشته اند. در واقع، این دلبستگی ها را از آغاز شکل گیری و تدوین آموزه های نقطوی در آثار محمود پسیخانی (م 831 ق) می توان پی گرفت؛ چنان که برای نمونه، در رسالهی رسخ البیان و فتح البیان او (نسخهی شمارهی 2390 کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران، مورّخ 1058 ق) شاهدیم که نه تنها به آموزه های سهروردی استناد می کند (برگ 64 رو)، بلکه شیخ اشراق را «نقطه ی مائیّه و در ولایت بدل خضر و نوح و یونس» می داند (برگ 158 رو).
5. یعنی حکما، علما، صدور، سادات، مشایخ، قضاة، شعرا، سایر فضلا و موالی و اشراف و اهالی.
6. یعنی اخوان، اقربا و امرا، وزرا، و کافّهی سپاهیان.
7. یعنی ارباب بیوتات، اصحاب حسن صوری، اهل نغمه و ساز.
8. ابوالفضل علّامی، اکبرنامه، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، 1385 ش، ج 1، ص 525.
9. همو، همان، پیشین، ص 521.
10. همان، صص 327-328.
11. همان، صص 509-519.
12. همان، ص 480.
13. همان، ص 392.
14. همو، مکاتبات علّامی، لکهنو، 1280 ق، ج 3، ص 160.
15. برای زندگی و آثار او نک:
Z.A. Desai, "Life and works of Faidī", Indo-Iranica, vol.16, III, 1963, pp. 1-35.
16. نک: میرابوالقاسم فندرسکی، منتخب جوک باشست، تصحیح، تحقیق و ترجمهی دکتر سیّد فتح الله مجتبائی، تهران، 1385 ش، مقدّمهی انگلیسی مصحّح، ص 15.
17. گویا کارل ارنست به اصل این رساله دسترسی نداشته است؛ چرا که از فهرست نسخه های خطی فارسی کتابخانهی ایندیا آفیس، نوشتهی هرمان اِته، به عنوان منبع اطلاع خود یاد کرده است. نک:
Carl W. Ernst, "Muslim Studies of Hindusism? A Reconsideration of Arabic and Persian Translations from India Languages", Iranian Studies, vol.36, op.cit, p.184.
کریمی زنجانی اصل، محمد؛ (1387)، حکمت اشراقی در هند (برخی ملاحظات تاریخی / متن شناختی)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.
/ج