کندي نخستين فيلسوف جهان اسلام (مرگ 252هـ) در رساله حدودش براي فلسفه، شش معنا به شرح زير ذکر مي کند:
1. حکمت دوستي.
2. خداگونگي.
3. مرگ انديشي. به معناي کشتن شهوات. زيرا اشتغال به لذت ها با ترک خردورزي همراه است.
4. دانش دانش ها.
5. خودشناسي.
6. آگاهي و دانايي به ماهيت و انيت و علل چيزهاي ابدي و کلي در حدّ توان انسان.(1)
به اين معنا که فلسفه، جامع دانش ها و در عين حال نتيجه و محصول دانش هاي ديگر است. کندي اين تعريف ها را از ديگران نقل مي کند.(2) او در بزرگ ترين و شايد دقيق ترين اثر فلسفي خود(3) فلسفه را به عنوان دانش برتر و بنيادي تر از همه دانش ها، چنين تعريف مي کند:
دانش فلسفه، دانش حقيقت اشياء در حدّ توان انسان است.(4)
کندي در نوشته ديگرش که عربي آن در دست نيست و فقط ترجمه لاتيني آن به جا مانده و دوباره به عربي ترجمه شده، به نقل از ارسطو مي گويد:
دانش هر چيزي که مورد بررسي قرار گيرد، در زير عنوان فلسفه قرار مي گيرد، که فلسفه دانش همه چيز است.(5)
در نهايت، تعريف جامع و مختصر کندي که بارها در نوشته هايش آمده، چنين است:
فلسفه، دانش حقيقت موجودات است.(6)
از نظر کندي، فلسفه چهار ويژگي اساسي دارد:
1. فلسفه، دانش کليات است. زيرا جزئيات نامتنابهند و نمي توان بر آن ها احاطه علمي داشت.(7) اصولاً سروکار ذهن با کليات است و بس.(8)
2. فلسفه به معنا مي پردازد. بنابراين هر لفظ و عنوان کلّي يا جزئي بايد داراي معنا باشد، وگرنه مورد نظر و مطلوب فلسفه نمي تواند باشد.(9)
3. بايد تفکر فلسفي بر پايه علوم رياضي، منطقي و طبيعي استوار گردد و سير فکري از محسوس و مألوف آغاز گردد، وگرنه دچار وهم و گمان شده و به بيراهه خواهد رفت و راه عناد و انکار بسته نخواهد شد.(10)
بر همين اساس، کندي با تأکيد مي گويد:
خدا را جز از راه جهان و نشانه هاي عيني تأثير و تدبير او، نتوان شناخت.(11)
نظام هستي به گونه اي است که محسوس و معقول و مادي و مجرد به هم مربوط اند، وگرنه سير از محسوس به معقول، امکان نداشت.(12)
4. فلسفه، برترين دانش است. در ابواب و اجزاي فلسفه نيز قسمت مربوط به مجردات و مبادي هستي، از اقسام ديگر برتر است.(13)
کندي در ديدگاه خود از ارسطو پيروي مي کند. نکات ياد شده کما بيش در آثار ارسطو مطرح شده اند.(14)
رهنمودهاي روشي کندي
کندي به عنوان آغازگر فکر فلسفي در جهان اسلام، پيشنهادهاي روشي ارجمندي دارد؛ از قبيل:1. توجه به جايگاه محسوسات در تفکر فلسفي، چنان که گذشت. و نيز توجه به پالايش تلاش هاي عقلاني از آلايش حس و خيال، تا مانند کودکان و عوام، تفکر فلسفي را به حدّ افسانه تنزل ندهيم.(15)
2. هدف پژوهش و آموزش جز دست يافتن به حق و حقيقت نباشد. اين مستلزم آن است که بدون هيچگونه پيشداوري و جانبداري، از حق و حقيقت غفلت نکنيم. کندي مي گويد نبايد از فراگرفتن حق و حقيقت از ديگران و از سرزمين هاي دور دست احساس شرم کنيم؛ زيرا هدف ما جز حق و حقيقت نيست؛ و اين هدف را با هيچ انگيزه ديگري نبايد از دست داد. نبايد به تحقير ديگران پرداخت و سخن درست آنان را بي مقدار کرد. هيچ کس از حق زيان نمي بيند، بلکه با آن شرف و بزرگي مي يابد. پس بايد در گزارش آراي ديگران کوتاهي نکرد و به قدر توان کوشيد و از هرگونه خودخواهي، حسد و کوته بيني پرهيز کرده و به خاطر حفظ موقعيت اجتماعي امان، و به خاطر جاه طلبي و دين فروشي، به تکفير و تخريب ديگران نپردازيم.(16)
3. لزوم تلاش دسته جمعي و جهاني براي درک حقيقت.
کندي نيز مانند ارسطو حقيقت را بزرگ تر از آن مي داند که فردي از افراد بشر به تنهايي به آن دست يابد. سهم هرکسي در تلاش براي فهم حقيقت ناچيز است، اما انسان ها اگر دست به دست هم بدهند و با يکديگر همکاري کنند، معلومات قابل توجهي در ارتباط با حقيقت به دست مي آورند. او نيز مانند ارسطو از همه کساني که در راه درک حقيقت گام برداشته اند، سپاس مي گزارد و قدرداني مي کند. به عقيده او، ميراث هاي معرفت و دانش از پيشينيان زمينه را براي پيشرفت و تعالي نسل هاي بعدي آماده مي کند.(17)
کندي نيز مانند ارسطو پژوهشگران را در طول تاريخ، وابسته و خويشاوند يکديگر مي داند، اگرچه هريک از آنان سهم ناچيزي داشته و حتي به خطا هم رفته باشند.(18)
4. توجه دادن نسل ها به وظيفه شان. براساس نکاتي که گفته شد، به اين نتيجه مي رسيم که هر نسلي بايد وظيفه خود را در تلاش براي کسب دانش و افزودن بر ذخاير معرفتي بشر فراموش نکرده و تمام عمر خود را به حفظ و روايت افکار ديگران صرف نکند.
5. براساس ديدگاه هاي ياد شده، بايد هميشه دانش و معرفت را ناقص و ناتمام تلقي کرده و هيچ نسلي را از تلاش در جهت توسعه و تعالي دانش و معرفت، معذور نداشت، وگرنه دچار آفت هميشگي تاريخ تفکر خواهيم شد. بدين سان که تجليل بي حساب از دستاورد پيشينيان و بزرگداشتِ تقديس گونه آنان، به آساني نخستين گام هاي اين حرکت فکري را آخرين گام هاي آن ساخته و نسل هاي بعدي را دچار جمود مي سازد. چنان که جامعه اسلامي ما در مورد ابن سينا، اشعري، سهروردي و صدرا به اين آفت گرفتار شده و اين گام هاي آغازين را به واپسين گام هاي دانش فلسفي تبديل کرده است!
پي نوشت ها :
1- يعقوب بن اسحق کندي، رساله ي في حدود الأشياء و رسومها، زير عنوان « فلسفه ». ر.ک: ابوريده، رسائل الکندي الفلسفية، صص 173-172. اين رساله ظاهراً نخستين رساله موجود در فلسفه اسلامي است که مخصوص حدود و تعريفات است و بعداً تأليف هاي مشابهي از ابن سينا، خوارزمي و جرجاني داريم.
2- همان، ص173.
3- ابوريده، رسائل الکندي الفلسفية، ص180.
4- کندي، « کتاب الکندي الي المعتصم بالله في الفلسفة الأولي »، رسائل کندي، ص97.
5- کندي، « کتاب الجواهر الخمسة »، رسائل کندي، ج2، ص8.
6- براي نمونه: رسائل کندي، صص97 و125.
7- همان، صص125-124.
8- يحيي يثربي، از يقين تا يقين، ص170.
9- همان.
10- همان، صص187-186. اين همان نکته اي است که امروز به نام کانت معروف شده است که: در مابعدالطبيعه امکان خودکامگي ذهن هست.
11- کندي، « رسالة في حدود الأشياء »، رسائل، ص174.
12- کندي، « کتاب الجواهر الخمسة »، رسائل، ج2، صص12-1.
13- کندي، « کتاب الکندي الي المعتصم »، رسائل، صص98-97.
14- ر.ک: ارسطو، متافيزيک، ص982 آ 10-7 و 1005 آ 21-19 و 1025 ب 1026 آ و 1064 ب 6-1.
15- کندي، « کتاب الکندي الي المعتصم »، رسائل، صص112-111.
16- همان، صص104-103.
17- همان.
18- همان.
يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول