از ماجراي عضويت شاه در « حزب خزان » تا سرقت هاي ادبي هادي خرسندي درگفت و گو با استاد خرمشاهي

90 سال طنز با 90 نام مستعار

استاد « محمد خرمشاهي » از مشهورترين طنز پردازان معاصر است که آثار فراوان در روزنامه « توفيق » و مجله « گل آقا » دارد و آخرين دوره کاري خود را به مدت 15 سال در روزنامه « کيهان » گذراند. او اکنون بر فراز صد
پنجشنبه، 20 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
90 سال طنز با 90 نام مستعار
 90 سال طنز با 90 نام مستعار

 






 

 از ماجراي عضويت شاه در « حزب خزان » تا سرقت هاي ادبي هادي خرسندي درگفت و گو با استاد خرمشاهي
استاد « محمد خرمشاهي » از مشهورترين طنز پردازان معاصر است که آثار فراوان در روزنامه « توفيق » و مجله « گل آقا » دارد و آخرين دوره کاري خود را به مدت 15 سال در روزنامه « کيهان » گذراند. او اکنون بر فراز صد سالگي ايستاده و نزديک به 90 سال است که شعر مي گويد. نخستين شعرش در روزنامه « حبل المتين » هند چاپ شد و از آن هنگام تا امروز نزديک به 2000 ضرب المثل و لطيفه خلق کرده که در ذهن و خاطره مردم ايران ماندگار شده است. « در کلبه ما رونق اگر نيست صفا هست/ هر جا که صفا هست در آن نور خدا هست. »
مشهورترين طنز پردازان و شاعران معاصر ايراني مانند « عمران صلاحي »، « کيومرث صابري فومني » ، « ابوالقاسم حالت » و ....دوره اي را نزد خرمشاهي شاگردي کرده اند. او از موسسان « حزب خران » است و از سال 1336 پشت روزنامه « توفيق » نوشته مي شد: « توفيق روزنامه اي ملي و مستقل است که به هيچ حزب و جمعيتي بستگي ندارد و ارگان حزب رسمي خران، وابسته نبودن اين روزنامه را به گروه هاي سياسي يادآور مي شود. » استاد خرمشاهي 70 سال پيش براي نخستين بار « شعر جدول » را طراحي کرد که در روزنامه « اطلاعات » به چاپ رسيد. از او کتاب هاي « شيخ شنگول »، « دنياي شادي ها » ، « مجموعه گل ها » و « ديوان خرم » منتشر شده است.
خرمشاهي را « عبيد زاکاني معاصر » ناميده اند.
شاعري که تاکنون با رسانه ها گفت و گو نکرده است، چون هميشه از شهرت فرار مي کرد، اما بخت با ما يار بود که شرايط گفت و گو با ايشان فراهم شد و استاد پس از 90 سال به دعوت « عصر انديشه » از پشت نام هاي مستعار بيرون آمد تا در نخستين گفت و گوي خود در 103 سالگي ميهمان کلوپ نويسندگان « عصر انديشه » باشد.
بدون ترديد هنگام رويا رويي با اين شخصيت هنري انبوهي از پرسش ها شکل مي گيرد که پرداختن به آن ها در يک مدت زمان کوتاه ممکن نيست. به همين دليل، استاد قبول زحمت کردند و علي رغم کهولت سن 2 بار به دفتر مجله آمدند تا به قدر مقدور، اغلب سوالات ما را پاسخ دهند. در کنار اين گفت و گو از خرمشاهي خواهش کرديم که يکي از آخرين سرودهاي منتشر نشده خود را براي چاپ در اختيار « عصر انديشه » قرار دهد و شعر « اميرالمفسدين » درباره « داعش » حاصل اين تقاضاست. از ايشان به سبب بزرگواري و لطف شان سپاسگزاريم.

- آقاي خرمشاهي! شما در طول 90 سال کار حرفه اي در حوزه شعر و طنز از 90 نام مستعار استفاده کرده ايد که يکي از مشهورترين آن ها، امضاء « ميلاد » است که بيش از يکدهه پاي ستون روزانه شما در روزنامه « کيهان » نقش بست. چرا که از ابتداي زندگي هنري تان از اسامي مستعار استفاده کرديد و از انتشار نام حقيقي تان پرهيز داشتيد؟

چون نمي خواستم شناخته شوم. از مطرح شدن و شهرت خوشم نمي آمد. « مهدي سهيلي » و « منوچهر نوذري » يک سري از اشعار بنده را دزديدند و بسيار دوست داشتند که مطرح شوند، اما من اين طور نبودم. وانگهي، اگر اشعارم با اسم خودم منتشر مي شد، همان روزهاي ابتدايي کشته مي شدم، چون اکثر جوک ها که بين مردم مرسوم بود را من ساختم. 90 اسم مستعار شوخي نيست. عمو يادگار، مرشد، منيژه که اولين عشق من بود و شکست خورد.

- کدام نام مستعارتان را دوست داشتيد. و از آن استفاده مي کرديد؟

در مجله « توفيق » اشعار محکم خودم را با نام « مرشد »، و اشعار زنانه را هم به اسم « منيژه » چاپ مي کردم. براي کيهان هم اسامي « عمويادگار »، « عقاب »، « ميلاد » و... را انتخاب کردم. « ميلاد » آخرين اسم مستعاري بود که انتخاب کردم. آقاي « حسين صفار هرندي » ، سردبير وقت روزنامه « کيهان » به من گفتند به صورت هفتگي با ما کار کنيد، اما من گفتم روزانه کار مي کنم. گفتند روزانه که نمي توان شعر گفت. گفتم اگر از من شعري تکراري ديديد، عذر من را بخواهيد. اتفاقاً در همان روز در غنا کودتا شده بود و گفتم که اين اتفاق را شعر مي کنم. آقاي هرندي قبول کردند و نشستم و در اتاقي شعر گفتم و 2 ساعت بعد به ايشان تحويل دادم.

- ذوق طنز پردازي از کودکي با شما بود؟

بله. از کودکي طنز مي گفتم و در مجالس شادي شعر مي خواندم، اما خانواده ام اهل هنر نبودند. بعضي از دوستان از من مي پرسند راز طول عمرت در چيست؟ من مي گويم اگر درتمام سال هاي شاعري ام سالي يک ميليون نفر را شاد کرده باشم بيش از 90 ميليون از آدم ها را شاد کرده و خنداندم.

- گويا اولين شعر شما در يک روزنامه هندي به چاپ رسيد....

درست است. اولين شعر من 90 سال پيش در روزنامه « حبل المتين » در هند چاپ شد. اوايل اشعارم را خطاطي مي کردم و يک خط با نام « ترسل » ابداع نمودم که البته تعداد کمي مي توانند اين خط را بخوانند.

- « هادي خرسندي » يکي از شاگردان شماست که اکنون در اروپا و آمريکا فعاليت دارد. ارزيابي شما از شيوه کار او چيست؟

قبل از انقلاب بنده ايشان را به « توفيق » آوردم، اما آدم سالمي نبود. وقتي خرسندي پيش من آمد گفت من در ابومسلم درس خوانده ام. آقاي « حسن توفيق » به من گفته بودند که اين افراد را امتحان و ارزيابي کن، زيرا توفيقي ها شاعر نبودند و فقط دو نفر در اين مجله شاعر برجسته بودند؛ يکي « ابوالقاسم حالت » و ديگري هم من که به اسامي مختلف آثارم چاپ مي شد. نصف توفيق براي من بود و نصف ديگرش نيز براي 40 نفر ديگر. بعد از مدتي که آقاي هادي خرسندي به توفيق آمد، مي ديدم نامه هايي که از شهرستان مي آيد به دست ايشان مي رسد، تا اين که خانمي تماس گرفت و گفت چرا شعري که فرستاده بودم به نام هادي چاپ شده؟ از اينجا به بعد بود که فهميديم خرسندي بهترين اشعار ديگران را که براي چاپ به « توفيق » مي فرستادند، از پست چي مي گرفت و به نام خودش چاپ مي کرد. او کثيف ترين فردي است که من تا به حال در زندگي ام ديدم که متأسفانه در لندن به عنوان بهترين شاعر شناخته شده است.

- شما چه برخوردي با سرقت هاي ادبي خرسندي داشتيد؟

من موضوع را به آقاي توفيق گفتم و ايشان هم بيرونش کرد.

- « اسماعيل خويي » را از نزديک مي شناختيد. داوري شما در باره اشعار او چيست؟

من اصلاً « اسماعيل خويي » را شاعر نمي دانم. واقعاً خجالت مي کشم از شعرهاي بعضي از اين به اصطلاح شعرا. از اين تيپ آدم ها زياد داريم؛ مثل « عليرضا نوري زاده » که او هم از ابتدا ذوق شعر نداشت. اما دوست داشت خود را شاعر جا بزند.

- ارتباط شما با حسن توفيق چگونه بود؟

شب و روز باهم بوديم. همکاري نزديکي با نشريه او داشتم و بيتي که سر لوحه توفيق قرار گرفت را من نوشتم: زحق توفيق خدمت خواستم، دل گفت پنهاني / چه توفيقي از اين بهتر که خلقي را بخنداني

- توقيف مجله « توفيق » يکي از رويدادهاي پر سر و صداي تاريخ مطبوعات است. اين نشريه به چه دليل توقيف مي شد؟

توقيف توفيق اغلب به خاطر شعرهاي من بود.

چه اشعاري؟

اشعار زيادي بود، اما الان به خاطر ندارم. يک روز هويدا با مجله « توفيق » تماس گرفت و من تلفن را جواب دادم. او گفت مثل اين که کف گير به ته ديگ خورده است. ما هم که به شما کاري نداريم. خودتان ول نمي کنيد. من يک کاريکاتور در « توفيق » گذاشتم درباره خودش و همسرش « ليلا امامي ». هويدا به من گفت با خانم من ديگر چه کار داري!

- با مرحوم « کيومرث صابري » ( گل آقا ) نيز در مجله توفيق آشنا شديد؟

اولين بار آقاي صابري به روزنامه توفيق آمد گفت من از فومن آمدم و مي خواهم شعر بگويم. من هم گفتم ايرادي ندارد، فقط کمي اصلاح مي خواهد و از من خواست که خودم اين کار را انجام دهم.

- يکي از ايده هاي جالب شما در مجله « توفيق » تاسيس « حزب خران » بود.

گويا از « محمد رضا پهلوي » دعوت کرديد تا عضو اين حزب شود؟
در توفيق « حزب خران » را تشکيل دادم. پسر خاله شاه آمد و اسمش را در اين حزب نوشت. من از شاه دعوت نکردم. به پسر خاله اش گفتم کاش شاه از تشکيل اين حزب با خبر نشود. او جواب داد اگر بفهمد مي آيد و اسمش را مي نويسد! « حزب خران » 22 هزار عضو داشت که 8 هزار نفر آن خانم بود و من خر شماره 1 بودم. سر در اين حزب هم شعري بود ازخودم: « به سر طويله حزب خزان نوشته به زر / که نيست حزبي از اين حزب در جهان برتر. » اين شعار ما بود. در اين حزب به همه خران ابلاغ کرده بوديم که بايد با آدم ها فرق داشته باشيم. در باغ توفيق دور هم جمع مي شديم و به يکديگر که مي رسيديم عرعر مي کرديم! کارت هايي را هم براي اعضا تدارک ديده بوديم که عکس روي آن تصوير خود فرد روي بدن الاغ بود.

- شما با « ابوالقاسم لاهوتي » نيز که اشعار کارگري و سوسياليستي مي گفت. رفاقت داشتيد؟

اصلاح کنم. اولين بار هم يک شعر رباعي سروده بود البته به او گفتم اين دو بيتي است نه رباعي. گفت فرقش چيه؟ گفتم رباعي بايد بروزن « لاحول و لاقوت الا بالله » باشد! من از بين رفقايي که داشتم با « غلامحسين بنان » بيشتر دوست بودم و به هم علاقه زيادي داشتيم. وقتي با هم جايي مي رفتيم، ايشان قبل از اين که شروع به خواندن آواز کند، از دوستان ديگر مي خواست که مرا از جمع دور کنند. براي ديگران سوال شده بود با وجود همه علاقه اي که بين ماست، چرا بنان چنين درخواستي دارد. ايشان هم مي گفت به اين خاطر که تا من شروع به خواندن مي کنم. خرمشاهي گريه اش شروع مي شود و حقيقتاً درست مي گفت. من در مقابل موسيقي اصيل ايراني آن هم از زبان بنان بسيار ضعيف هستم.

- نسبت فکري و هنري شما با شاعران نوپرداز پيش از انقلاب چيست؟ از ميان اين شاعران با « احمد شاملو » چقدر آشنايي داشتيد؟

به شاملو هيچ علاقه اي نداشتم، زيرا با شعر نو شديداً مخالف هستم. در جايي نوشته بودند. شاملو به ارمنستان رفته و اشعارش آنجا چاپ شده است. من در « کيهان » نوشتم: اشعار شاملو به زبان ارامنه / شد منتشر ولي نه پي خواندن اي عزيز/ گر قابل مطالعه بود آن کتاب شعر / من مي خريدم و رفقاي من و تو نيز. بعد از آن که اشعار شاملو را نقد کرديم، ايشان با من تماس گرفت و گفت يک ميليون تومان به تو مي دهم تا اشعارم را نقد نکني! شاملو در فرانسه مصاحبه اي هم داشت که فردوسي را رد کرد و حتي عليه خدا حرف زد. بعد از اين ماجراها از اين فرد بيزارم شدم.

- چرا « شعر نو » را شعر نمي دانيد؟

شعر بايد ابتدا و انتهاي مشخص و اسلوب و روش داشته باشد. چرا حافظ و سعدي بعد از اين همه سال هنوز پا بر جا مانده اند که حتي اگر تمام شاعران عالم جمع شوند، نمي توانند نظير اشعار اين دو شاعر بزرگ به سرايند. به عقيده من شعر نو، شعر نيست و نبايد به دنبالش رفت. افرادي مانند « سيمين بهبهاني » به خاطر غزلياتشان به شهرت رسيده اند، نه شعرهاي نو خود. من بارها به سيمين گفته بودم که شعر نو نگويد. در اين باره بايد مفصل صحبت کرد، اما خيلي خلاصه به شما بگويم به نظر من شاعران شعر نو درد وطن ندارند. کساني شعر نو را مي پسندند که از شعر و شاعري چيزي سرشان نمي شود.

- از نظر شما وضعيت طنز معاصر چگونه است؟

وضعيت شعر طنز معاصر خوب نيست و بيشتر به فکاهي شبيه است تا طنز. من از طنز پردازان معاصر مرحوم « خسرو شاهاني » و « ابوالقاسم حالت » که بسيار قوي بودند، مي پسندم.

- در مقام يک مخاطب هنر، کدام شاعراني را که شعر رمانتيک و عاشقانه مي سرايند، اصيل مي دانيد و آثارشان را مي خوانيد؟

اکثر شعرهاي رمانتيک در روزگار ما خيالي و فاقد تجربه هاي ناب عاشقانه است. من در بين شاعران که اکثر شان را از نزديک هم مي شناسم، شاعرِ عاشق کم ديدم.

- زماني قرار بود جايزه رتبه اول طنز پردازي در مطبوعات کشور به شما داده شود. اما شب اهداء جوايز نام شما را از ليست برندگان خط زدند. چرا هيچ وقت درباره اين اتفاق صحبت نکرديد؟

اين اتفاق مربوط به زماني است که آقاي خاتمي رئيس جمهور بود. به من پيشنهاد شد که در جشنواره مطبوعات شرکت کنم. قرار بود نفر اول طنز پردازي مشخص و به شاعرش جايزه اهدا شود. البته من در ابتدا مقاومت کردم و نمي خواستم در جشنواره شرکت کنم، اما به اصرار آقاي صفار هرندي ( سردبير وقت روزنامه کيهان ) قبول کردم و آثار خود را به جشنواره فرستادم. بعد از يک هفته به من تلفن شد که شما برنده شديد، اما چند شب بعد معلوم شد که در اسامي دست بردند و خانم « رويا صدر » برنده اعلام شدند. اطمينان دارم در طول تاريخ دنيا در حق هيچ شاعري به اندازه من حق کشي نشده است.

- شما ضرب المثل هاي زيادي ساخته ايد. از ميان آن ها کدام يک را بيشتر دوست داريد؟

ضرب المثل « در کليه ما رونق اگر نيست صفا هست » يا« چوب خدا صدا ندارد. » اين ها را من 80 سال پيش گفتم. هر چند براي من همه چيز کهنه است.

- اين ضرب المثل ها چگونه به ذهن شما مي رسيد؟

خودشان به ذهنم مي آمد. ببينيد مضمون را هر کسي به گونه اي استفاده مي کند و من هميشه از خدا خواسته ام که اشعارم لايق خدا باشد نه لايق من. يک روز يک پيرمردي از کنارم عبور کرد و دستش را روي شانه ام گذاشت و گفت: تو خيلي اوج مي گيري ولي غرور تو را نگيرد. از همان زمان من با نام مستعار فعاليت مي کردم.

- برخي شاعران مانند « کيومرث منشي زاده » معتقدند که وقتي شاعر شعر مي گويد « جنون » شاعر را فرا مي گيرد و او درزمان سرودن، مصلوب الاختيار است. شما چگونه شعر مي گوييد؟ آيا احساسي به شما هجوم مي آورد يا اراده مي کنيد و شعر مي گوييد؟

نه اين گونه نيست که جنون بر شاعر غلبه کند. اگر اين طور باشد همه ديوانه شاعر هستند و همه شاعرها ديوانه! گاهي چند سوژه با هم به ذهنم خطور مي کند و من يکي از آن ها را انتخاب مي کنم. من اين گونه شعر مي گويم.

- شما براي اولين بار « جدول » و « شعر » را براي مطبوعات ترکيب کرديد و سبکي نو ساختيد. از چه زماني اين کار آغاز شد؟

روزنامه اطلاعات از حدود 70 سال پيش جدول طراحي مي کرد و ايده طراحي جدول از روزنامه هاي خارجي برداشته شد. بله، براي اولين بار بنده با شعر، جدول طراحي نمودم و آقاي پارسا خود در طراحي جداول از بنده کمک مي گرفتند. شايد حدود 100 جدول طراحي کردم. يک جدول هم براي بانوان با نام مستعار « منيژه » طراحي کردم.

- شما 90 سال مردم را خندانده ايد. آيا شخصاً نيز انسان شادي هستيد؟

من در مجموع غمگينم. وقتي مشکلات مردم و اجتماع را مي بينم، نمي توانم شاد باشم، زيرا بني آدم اعضاي يکديگرند و من هم اگر از ميان آدميان هستم بايد غمگين باشم. گويند کسان که خالق خنده منم
در عالم خنده شمس تابنده منم
آن کس که ميان جمع از شدت غم
يک لحظه نکرده خنده آن بنده منم

- امروز که بر فراز 100 سالگي ايستاده ايد، روزهايتان را چگونه سپري مي کنيد؟

مطالعه مي کنم و براي دوستان که مراسمي داشته باشند، شعر مي گويم.

امير المفسدين
سروده اختصاصي محمد خرمشاهي در باره داعش براي « عصر انديشه »

آ مدي از بنگه دنيا يا امير المفسدين
رازها کردي هويدا يا اميرالمفسدين
طبق دستورات کارتل هاي نفتي آمدي
تا کني صد فتنه بر پا يا اميرالمفسدين
آمدي تا لطمه بر اسلام و دين حق زني
کرده اي اين کار بد را يا امير المفسدين
تو امير ملحداني نه امير مومنان
مفسدان را مير و مولا يا امير المفسدين
گشته با تبليغ استکبار بازار تو گرم
خاصه در اين فصل گرما يا امير المفسدين
مي کني توهين به اسلام و به قرآن هم خدا
بي خبر از روز عقبا يا امير المفسدين
روز روشن بانک ها را جمله غارت مي کني
مي بري آن را به يغما يا امير المفسدين
قتل و غارت پيشه ات آدم کشي انديشه ات
ريشه ات آشوب و بلوا يا امير المفسدين
شيعيان تنها نه هر کس را که مي خواهي بکش
باش اما فکر فردا يا امير المفسدين
دين ستيزي ايده ال تو ولي با نام دين
با همه داري تو دعوا يا امير المفسدين
ما مسلمانيم و راه ما ز راه تو جداست
فرق ها داري تو با ما يا امير المفسدين
با چنين رفتار ناهنجار يک مثقال عقل نيست در آن کله گويا يا امير المفسدين
هم امير المفسديني هم امير المجرمين
شهره در پستي به هر جا يا امير المفسدين
آرزوي اين خلافت مي بري با خود به گور گشته آن گورت مهيا يا امير المفسدين
منبع مقاله : ماهنامه عصر انديشه، شماره 2، مهر 1393.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط