جعل شأن صدور برای روایت نبوی «فاطمه پاره تن من است» و تناقضات این جعل!
پرسش :
آیا درست است که حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کردند و رسول خدا (ص) به همین مناسبت فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کسی او را بیازارد، مرا آزرده است»؟!
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
اولا: پذیرش این ادعا متضمن پذیرش مخالفت پیامبر(ص) با حکمی است که صریحا در قرآن مجاز شمرده شده است؛ یعنی«جواز ازدواج همزمان مرد مسلمان با چهار زن». چگونه رسول خدا(ص) آنچه را که اسلام مباح کرده، انکار نموده است؟!
ثانیا: طبق روایات اهل سنّت و شیعه، رسول خدا(ص) فرمود: «من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد»؛ آیا معقول است که خداوند کسى را برای همسری حضرت زهرا(س) برگزیده باشد که او را آزار نماید؟!
ثالثا: نقل این واقعه در منابع اهل سنّت، نهایتا به یک راوی، یعنی «مسور بن مخرمه» باز می گردد؛ بنابراین این انتظار می رود که این راوی وقایع مربوط به این موضوع را به یک گونه نقل کند. در حالی که وحدتی در چگونگی نقل جزئیات آن وجود ندارد! چنین تناقض و تهافتی اعتبار این واقعه را به شدت زیر سؤال می برد. تاریخ نویسان می گویند به دنیا آمدن مِسوَر بعد از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه بوده و مسور در آن زمان نهایتا شش یا هفت سال بیشتر نداشته است؛ اگر راوی اصلی در سنّی نبوده باشد که این وقایع را دیده و در حافظه خود ضبط کند، یا خود در بزرگ سالی این روایات متناقض را ساخته، یا جاعلان به زبانش بسته اند و از آنجا که دروغ گو کم حافظه است دچار تناقض می شود.
رابعا: سند این حدیث حتّی با معیار های اهل سنّت نیز قابل پذیرش نیست؛ درباره دو تن از رجال سند این حدیث، یعنی «مسور» و «زهری»، در منابع رجالی و تراجم اهل سنّت اوصافی ذکر شده که قبول این حدیث را از آنان دچار مشکل می کند.
پاسخ تفصیلی:
علاقه شدید حضرت رسول(ص) به دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(س)
علاقه شدید حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) به دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بر کسی که اندک تتبعی در منابع تاریخی داشته باشد پوشیده نیست. گزارش تعابیر و رفتارهای سراسر احترام آمیزی را که آن حضرت با دخترشان داشته، می توان لابه لای صفحات کتب تاریخی و علمی فریقین یافت. اما در میان همه این تعابیر و ستایش ها و تکریم ها، تعبیری از آن حضرت صادر شده که عمق علاقه و ارادت ایشان را به دخترشان بازتاب می دهد. حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) در مناسبت ها و به بهانه های متعددی(1) دخترشان را «پاره تن» خود توصیف کرده اند و اینگونه فرموده اند که «هر کسی که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را بیازارد در واقع خود پیامبر خدا(صلوات الله علیه و آله) را آزرده است».
ادعایی کثیف در برخی منابع اهل سنّت
در برخی منابع اهل سنت ادعا شده که حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) تعبیر «إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» را در نکوهش حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کار برده اند! برای مثال در کتاب صحیح بخاری(2) به عنوان یکی از معتبرترین منابع حدیثی اهل سنت ادعا شده که پس از فتح مکه، حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل برای ازدواج خواستگاری کرد و همین مسأله موجب رنجش خاطر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شد و بعد از آن بود که حضرت رسول(ص) در واکنش به این خواستگاری، فرمودند: «دخترشان پاره تن شان است و هر کسی او را بیازارد، ایشان را نیز آزرده است».
چنین ادعایی را از جنبه های مختلفی می توان بررسی کرد:
1. مردود بودن این ادعا نزد اهل بیت(علیهم السلام)
امام صادق(علیه السلام) ضمن نقل تهمت هایی که در طول تاریخ به اولیاء الله زده شده، وقوع چنین حادثه ای درباره حضرت علی(علیه السلام) را مردود می داند. و آن را به عنوان یکی از افتراهای دشمنان آن حضرت معرفی می کند: «قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِکَ صُدُورُنَا فَقَالَ(علیه السلام): یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَ کَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ(علیهم السلام)... أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ(علیه السلام) أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِی جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ(علیها السلام) وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله شَکَاهُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَى الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَى ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی... یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ(علیه السلام) کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ...»(3)؛ (علقمه مى گوید که به امام صادق عرض کردم اى فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهاى زشتى نسبت می دهند به طورى که سینه ما تنگ شده و شدیدا ناراحت مى شویم. فرمود: اى علقمه انسان نمی تواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آن ها را بگیرد. چگونه سالم مى مانید از چیزى که انبیاء و پیامبران و اوصیاء(علیهم السلام) از او سالم نماندند... آیا نسبت ندادند که او [حضرت علی] مىخواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالاى منبر از او شکایت کرد و فرمود مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را به خشم آورد مرا بخشم آورده است... اى علقمه! چه شگفت انگیز است گفتارهاى متناقض مردم در باره علی. چه قدر فاصله است میان گفتار کسى که مى گوید علی خدا و معبود است و گفتار کسى که مى گوید او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد مى کند...).
2. منجر شدن این ادعا به پدید آمدن تناقض میان نص آیات قرآن و رفتار رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)
در قرآن کریم و در آیه 3 سوره نساء(4)، به صورت صریح حکم جواز ازدواج دائم و همزمان با بیش از یک زن (تا چهار زن) برای مردان تشریع شده است. پذیرش چنین ادعایی درباره حضرت علی(علیه السلام) و واکنش پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) این سؤال را به ذهن متبادر می کند که چگونه رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) آنچه را که اسلام مباح کرده، انکار نموده است؟! اگر در اسلام برای مرد جواز ازدواج با چهار زن [با شرایط آن] وجود دارد، پس چگونه پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) این مباح را [العیاذ بالله به خاطر صرفا مسأله ای شخصی و ترس از ناراحت شدن حضرت زهرا] انکار می کند و این را بر منبر بیان میفرماید؟! [و علی(علیه السلام) را جهت انجام عمل مباحی این گونه مؤاخذه می کند؟!](5)
ضرورت سنجش صحت احادیث با قرآن و شرط ناقض قرآن نبودن احادیث برای پذیرش آنها، آن قدر مسأله ای بدیهی و اساسی است که هم شیعیان و هم اهل سنت آن را پذیرفته اند.(6) و به همین خاطر پذیرش صحت چنین احادیثی درباره پیامبر اسلام(صلوات الله علیه و آله) از سوی کسانی که ادعای پیروی از سنت آن حضرت را دارند بسیار عجیب و غیرمنطقی به نظر می آید.
3. طعن وارد شدن بر پیامبر اسلام(صلوات الله علیه و آله) در صورت پذیرش این ادعا
سید مرتضی در رد ادعای خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل می گوید: «به خدا سوگند طعنی که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) در این نقل مشهود است بسیار مشهودتر است از طعنی که بر علی(علیه السلام) وارد می آید. این خبر و قصّه را کسی جز افراد بی دین که هدفش نقص وارد کردن بر پیامبر(صلى الله علیه و آله) یا حضرت علی(علیه السلام) بوده، جعل نکرده است... ناقلان حدیث اختلافى ندارند که در موضوع ازدواج فاطمه(سلام الله علیها) رسول خدا(ص) به همه اصحابى که خواستگارى کرده بودند پاسخ رد داده بود چون خداوند متعال علی را براى فاطمه برگزیده بود و لذا رسول خدا(ص) فرمود: من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد».(7)
بنابراین حدیث نبوی آیا معقول است که خداوند متعال از بین مردم کسى را برای همسری حضرت زهرا(سلام الله علیها) برگزیده باشد که او را اذیت و مغموم نماید؟ آیا علاوه بر منابع شیعه، اهل سنت احادیث ملازم بودن حق با علی(علیه السلام) و علی(علیه السلام) با حق را روایت نکرده اند(8) و آیا همراه بودن علی(علیه السلام) با حق، با آزار دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که منجر به آزردگی و خشم خداست قابل جمع است؟
4. وجود تهافت و تناقض در نقل این خواستگاری
هنگامی که به منابع نقل کننده این واقعه در میان کتب اهل سنت می رویم، می بینیم که وحدتی در چگونگی نقل جزئیات آن وجود ندارد. اولا باید این نکته دقیق را در نظر بگیریم که نقل این واقعه در آن منابع نهایتا تنها به یک راوی یعنی مسور بن مخرمه باز می گردد. بنابراین این انتظار منطقی وجود دارد که این راوی وقایع مربوط به این موضوع را به یک گونه نقل کند. با توجه به این نکته می گوییم ما وقتی به آن منابع برای اطلاع از وقایع مربوط به این خواستگاری ادعا شده مراجعه می کنیم در یک جا(9) می بینیم که ادعا شده پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) روی منبر فرمودند که خانواده ابوجهل از حضرت شان خواستند تا دخترشان را به عقد علی(علیه السلام) درآورند اما در جایی دیگر می خوانیم که علی(علیه السلام) خود از دختر ابوجهل خواستگاری کرد و فاطمه(سلام الله علیها) نزد پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و - نستجیر بالله - به دروغ گفت: علی آن دختر را به عقد خود درآورده است.(10) چنین تناقض و تهافتی اعتبار این واقعه را به شدت زیر سؤال می برد. با این حال شاید بتوان سبب آن را با توجه به نکته ای مهم درک کرد. گفتیم که نقل این واقعه در منابع اهل سنت نهایتا تنها به یک راوی یعنی مسور بن مخرمه باز می گردد. او ادعا می کند که در زمان وقوع آن خواستگاری به سن بلوغ رسیده بود - شاید کنایه از اینکه در سن و سالی بوده که صلاحیت دریافت و ضبط و ثبت وقایع را داشته است - و این در حالی است که تاریخ نویسان می گویند به دنیا آمدن مِسوَر بعد از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه بوده و مسور در آن زمان نهایتا شش یا هفت سال بیشتر نداشته است.(11)
اگر راوی اصلی در سنّی نبوده باشد که این وقایع را دیده و در حافظه خود ضبط کند، یا خود در بزرگ سالی این روایات متناقض را ساخته، یا جاعلان به زبانش بسته اند و از آنجا که دروغ گو کم حافظه است دچار تناقض می شود.
5. ضعف راویان موجود در سلسله سند این حدیث حتی نزد علمای اهل سنت
گفتیم که بررسی های راویان موجود در سلسله سند احادیثی که این ادعا در آنها مطرح شده نشان می دهد طریقى که اصحاب صحاح همگى بر آن اتّفاق نظر دارند همان «طریق روایت مسور بن مخرمه» است و این تنها طریقى است که بُخارى، مسلم، نَسایى و ابن ماجه آن را نقل کرده اند.
سند این حدیث حتّی با معیار های اهل سنّت نیز قابل پذیرش نیست؛ درباره دو تن از رجال سند این حدیث، یعنی «مسور» و «زهری»، در منابع رجالی و تراجم اهل سنّت اوصافی ذکر شده که قبول این حدیث را از آنان دچار مشکل می کند.
مثلا «زهری» از سوی ابن ابی الحدید به عنوان شخصیتی دروغ گو معرفی شده است(12) و ابن خلکان او را دشمن اسلام و پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) دانسته است(13) و علامه دهلوی درباره اش گفته که انسانی کم دیانت و ثروت اندوز در دستگاه بنی امیه و مورد سرزنش دانشمندان و زاهدان بوده است(14) و نهیاتا اینکه به یکی از جاعلان حدیث برای بنی امیه شناخته شده است.(15)
درباره «مسور» نیز گفته شده که او یکی از ارادتمندان معاویه و معتمدین خصوصی خوارج و ملازمان و مشاوران بسیار نزدیک عبدالله بن زبیر به عنوان یکی از سرسخت ترین دشمنان حضرت علی(علیه السلام) بوده است.(16)
پی نوشت:
(1). برخی از این موارد از این عبارت اند: الف. امام صادق(علیه السلام) درباره حضرت صدیقه طاهره با اسناد به پدران معصوم خود می فرماید: «قالَ عَلی: إستَأذَنَ أعمى عَلى فاطِمَة فَحَجَبَتهُ، فَقال رَسُول الله: لِمَ حَجَبته وَهُو لا یَراکِ؟ فَقالَت: إِن لَم یَکُن یَرانی فَإِنّی أَراهُ، وَهُوَ یَشِمّ الریح، فَقالَ رَسولُ الله: أَشهَد أَنّکِ بِضعَة مِنّی»؛ (حضرت علی فرمود که مردی نابینا اجازه خواست که نزد حضرت فاطمه حاضر شود. حضرت فاطمه خود را با حجاب پوشاند. پیامبر اکرم در مواجهه با این صحنه به حضرت فاطمه فرمود: چرا در حضور او حجاب بر خود پوشاندی؟ او که تو را نمی بیند. حضرت زهرا در پاسخ فرمودند که حتی اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و علاوه بر آن او [آن مرد نابینا] بوها را استشمام کند. بعد از آن بود که حضرت رسول الله به دخترشان فرمود من شهادت می دهم که تو پاره تن منی). آدرس: النوادر، راوندی کاشانی، فضل الله بن علی، انتشارات بنیاد فرهنگی کوشان پور، تهران، 1376هـ.ش، چاپ اول، ص 61. ب. حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) در ضمن حدیثی طولانی می فرماید: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا»؛ (فاطمه پاره تن من و نور چشمان و نتیجه قلب من است. هر چه او را بیازارد موجب آزردگی من می شود و هر چه خوشحالش کند مرا نیز خوشحال و خشنود ساخته است). آدرس: الأمالی، ابن بابویه، محمدبن علی، نشر کتابچی، تهران، 1376هـ.ش، چاپ ششم، ص 487. ج. در حدیث طولانی دیگری که صحابی جلیل القدر، ابوذر غفاری آن را نقل می کند می خوانیم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ (ای اباذر همانا فاطمه پاره تن من است و هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است). آدرس: کفایه الاثر فی النصّ علی الأئمه الاثنی عشر، خزاز رازی، علی بن محمد، نشر بیدار، قم، 1401هـ.ق، ص 37.
(2). صاحب کتاب صحیح بخاری این حدیث را در سه جا و به سه شکل نقل می کند: الف. در حدیثی که مسور بن مخرمه راوی آن است می خوانیم: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِب خَطَبَ ابْنَةَ أَبِی جَهْل عَلَى فَاطِمَةَ(عَلَیْهَا السَّلاَمُ) فَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وسلم) یَخْطُبُ النَّاسَ فِی ذَلِکَ عَلَى مِنْبَرِهِ هَذَا وَأَنَا یَوْمَئِذ مُحْتَلِمٌ فَقَالَ "إِنَّ فَاطِمَةَ مِنِّی، و َأَنَا أَتَخَوَّفُ أَنْ تُفْتَنَ فِی دِینِهَا"... وَ إِنِّی لَسْتُ أُحَرِّمُ حَلاَلاً وَ لاَ أُحِلُّ حَرَامًا، وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ لاَ تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه و سلم) وَ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ أَبَدًا»؛ (علی از دختر ابوجهل خواستگارى کرد. پیغمبر را بر منبر دیدم که در این باره سخن مى گفت و من نوجوانى بودم که به حد بلوغ رسیده و محتلم مى شدم. شنیدم مى فرمود: فاطمه از من است و من می ترسم در دینش دچار فتنه شود... من نمى خواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام کنم ولى به خدا سوگند بدانید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یک جا با هم جمع نمى شوند). صحیح بخاری، البخاری محمد بن ابواسماعیل، دار ابن کثیر، بیروت، 1407هـ.ق، چاپ سوم، ج 3، ص 1132. ب. مسور بن مخرمه باز هم اینگونه نقل می کند که «إِنَّ عَلِیًّا خَطَبَ بِنْتَ أبی جَهْلٍ فَسَمِعَتْ بِذَلِکَ فَاطِمَةُ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ فقالت یَزْعُمُ قَوْمُکَ أَنَّکَ لَاتَغْضَبُ لِبَنَاتِکَ وَ هَذَا عَلِیٌّ نَاکِحٌ بِنْتَ أبی جَهْلٍ فَقَامَ رسول اللَّهِ فَسَمِعْتُهُ حین تَشَهَّدَ یقول... وَ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ یَسُوءَهَا و الله لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رسول اللَّهِ وَ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ فَتَرَکَ عَلِیٌّ الْخِطْبَةَ»؛ (علی به خواستگارى دختر ابوجهل رفت. فاطمه شنید. نزد پدر آمد و عرض کرد: اطرافیانت گمان مى کنند براى دخترانت ناراحت و خشمگین نمىشوی. علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد. رسول خدا فرمود: ... همانا بدانید فاطمه پاره تن من است. دوست ندارم چیزى ناراحتش کند. به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یک جا جمع نمى شوند. پس از این بود که علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد). صحیح بخاری، همان، ج 3، ص 1164. ج. باز هم مسور بن مخرمه روایت می کند که: «سمعت رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه و سلم) یقول و هو على الْمِنْبَرِ إِنَّ بَنِی هِشَامِ بن الْمُغِیرَةِ اسْتَأْذَنُوا فی أَنْ یُنْکِحُوا ابْنَتَهُمْ عَلِیَّ بن أبی طَالِبٍ فلا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ إلا أَنْ یُرِیدَ بن أبی طَالِبٍ أَنْ یُطَلِّقَ ابْنَتِی وَ یَنْکِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی ما أَرَابَهَا وَ یُؤْذِینِی ما آذَاهَا»؛ (شنیدم رسول خدا بر فراز منبر مى فرمود: فرزندان هشام بن مغیره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند. اجازه ندادم، اجازه ندادم، اجازه ندادم. مگر آن که علی بخواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند. فاطمه پاره تن من است. هرچیز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است و هر چیز او را اذیت کند مرا اذیت کرده است). صحیح بخاری، همان، ج 5، ص 2004.
(3).الأمالی، ابن بابویه، محمدبن علی، نشر کتابچی، تهران، 1376هـ.ش، چاپ ششم، ص 104.
(4). «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَىٰ فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ»؛ (و اگر مى ترسید که نتوانید در مورد دختران یتیم [در صورت ازدواج با آنان] عدالت ورزید بنابراین از [دیگر] زنانى که شما را خوش آید دو دو و سه سه و چهار چهار به همسرى بگیرید).
(5). تنزیه الانبیاء، سید مرتضی، دارالاضواء، بیروت، 1409هـ.ش، ص 219.
(6). برای مثال، از اهل سنت، ابویوسف و محمد بن ادریس شافعى این حدیث را نقل کرده اند که: «عن أبی جَعْفَرٍ عن رسول اللَّهِ(صلى اللَّهُ علیه و سلم) أَنَّهُ دَعَا الْیَهُودَ فَسَأَلَهُمْ فَحَدَّثُوهُ حتى کَذَبُوا على عِیسَى فَصَعِدَ النبی(صلى اللَّهُ علیه و سلم) الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ الناس فقال إنَّ الحدیث سَیَفْشُو عَنِّی فما أَتَاکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ الْقُرْآنَ فَهُوَ عَنِّی وما أَتَاکُمْ عَنِّی یُخَالِفُ الْقُرْآنَ فَلَیْسَ عَنِّی»؛ (رسول خدا(صلى اللَّهُ علیه و سلم) یهودیان را احضار کرده و از آنان سؤالى پرسید. یهودیان سخنانى گفتند و به حضرت مسیح دروغ هایى نسبت دادند. رسول خدا(صلى اللَّهُ علیه و سلم) بر فراز منبر قرار گرفت و در سخنرانى خود فرمود: به زودى بر من حدیث دروغین مى بندند. پس آنچه از سخنان من به شما رسید و موافق قرآن بود از من است و آنچه مخالف قرآن است از من نیست). آدرس: الرد علی سیر الاوزعی، انصاری، ابویوسف بن ابراهیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 1، ص 25؛ الأم، الشافعی، محمد بن ادریس، دارالمعرفه، بیروت، 1393هـ.ق، چاپ دوم، ج 7، ص 339.
(7). تنزیه الانبیاء، همان، ص 220.
(8). به عنوان نمونه به این منابع از اهل سنت مراجعه کنید: مسند أبی یعلی، أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی، تحقیق: حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث، دمشق، 1984م، چاپ اول، ج 2، ص 318، ح1052؛ الشریعه، الآجری، أبی بکر محمد بن الحسین، تحقیق: الدمیجی، دکتر عبدالله، دارالوطن، ریاض، 1999م، چاپ دوم، ج 4، ص 1759؛ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر، تحقیق: الشتری، دکتر سعد بن ناصر بن عبد العزیز، دارالغیث، ریاض، 1419هـ.ق، چاپ اول، ج 16، ص 147؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر الدمشقی الشافعی، علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، دارالفکر، بیروت، 1995م، ج 42، ص 449.
(9). صحیح بخاری، همان، ج 5، ص 2004.
(10). همان، ج 3، ص 1132 و ص 1164.
(11). تهذیب التهذیب، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل، دارالفکر، بیروت، 1404هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 10، ص 137.
(12). شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق/ مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404هـ.ق، چاپ اول، ج 4، ص 102.
(13). وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ابن خلکان البرمکی، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبی بکر، المحقق: إحسان، عباس، دار صادر، بیروت، 1971م، الطبعة الأولی، ج 4، ص 178.
(14). تهذیب التهذیب، همان، ج 4، ص 204؛ إحیاء علوم الدین، الغزالی، ابئحامد محمد بن محمد، دار المعرفة، بیروت، بی تا، ج 2، ص 143.
(15). خواستگاری ساختگی، حسینی میلانی، سید علی، قم، نشر الحقایق، 1387هـ.ش، ص 81.
(16). تهذیب التهذیب، همان، ج 10، ص 138؛ سیر أعلام النبلاء، الذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز، المحقق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ الأرناؤوط، شعیب، مؤسسة الرسالة، ریاض، 1405هـ.ق، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 390 و 394.
اولا: پذیرش این ادعا متضمن پذیرش مخالفت پیامبر(ص) با حکمی است که صریحا در قرآن مجاز شمرده شده است؛ یعنی«جواز ازدواج همزمان مرد مسلمان با چهار زن». چگونه رسول خدا(ص) آنچه را که اسلام مباح کرده، انکار نموده است؟!
ثانیا: طبق روایات اهل سنّت و شیعه، رسول خدا(ص) فرمود: «من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد»؛ آیا معقول است که خداوند کسى را برای همسری حضرت زهرا(س) برگزیده باشد که او را آزار نماید؟!
ثالثا: نقل این واقعه در منابع اهل سنّت، نهایتا به یک راوی، یعنی «مسور بن مخرمه» باز می گردد؛ بنابراین این انتظار می رود که این راوی وقایع مربوط به این موضوع را به یک گونه نقل کند. در حالی که وحدتی در چگونگی نقل جزئیات آن وجود ندارد! چنین تناقض و تهافتی اعتبار این واقعه را به شدت زیر سؤال می برد. تاریخ نویسان می گویند به دنیا آمدن مِسوَر بعد از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه بوده و مسور در آن زمان نهایتا شش یا هفت سال بیشتر نداشته است؛ اگر راوی اصلی در سنّی نبوده باشد که این وقایع را دیده و در حافظه خود ضبط کند، یا خود در بزرگ سالی این روایات متناقض را ساخته، یا جاعلان به زبانش بسته اند و از آنجا که دروغ گو کم حافظه است دچار تناقض می شود.
رابعا: سند این حدیث حتّی با معیار های اهل سنّت نیز قابل پذیرش نیست؛ درباره دو تن از رجال سند این حدیث، یعنی «مسور» و «زهری»، در منابع رجالی و تراجم اهل سنّت اوصافی ذکر شده که قبول این حدیث را از آنان دچار مشکل می کند.
پاسخ تفصیلی:
علاقه شدید حضرت رسول(ص) به دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(س)
علاقه شدید حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) به دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بر کسی که اندک تتبعی در منابع تاریخی داشته باشد پوشیده نیست. گزارش تعابیر و رفتارهای سراسر احترام آمیزی را که آن حضرت با دخترشان داشته، می توان لابه لای صفحات کتب تاریخی و علمی فریقین یافت. اما در میان همه این تعابیر و ستایش ها و تکریم ها، تعبیری از آن حضرت صادر شده که عمق علاقه و ارادت ایشان را به دخترشان بازتاب می دهد. حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) در مناسبت ها و به بهانه های متعددی(1) دخترشان را «پاره تن» خود توصیف کرده اند و اینگونه فرموده اند که «هر کسی که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را بیازارد در واقع خود پیامبر خدا(صلوات الله علیه و آله) را آزرده است».
ادعایی کثیف در برخی منابع اهل سنّت
در برخی منابع اهل سنت ادعا شده که حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) تعبیر «إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» را در نکوهش حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کار برده اند! برای مثال در کتاب صحیح بخاری(2) به عنوان یکی از معتبرترین منابع حدیثی اهل سنت ادعا شده که پس از فتح مکه، حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل برای ازدواج خواستگاری کرد و همین مسأله موجب رنجش خاطر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شد و بعد از آن بود که حضرت رسول(ص) در واکنش به این خواستگاری، فرمودند: «دخترشان پاره تن شان است و هر کسی او را بیازارد، ایشان را نیز آزرده است».
چنین ادعایی را از جنبه های مختلفی می توان بررسی کرد:
1. مردود بودن این ادعا نزد اهل بیت(علیهم السلام)
امام صادق(علیه السلام) ضمن نقل تهمت هایی که در طول تاریخ به اولیاء الله زده شده، وقوع چنین حادثه ای درباره حضرت علی(علیه السلام) را مردود می داند. و آن را به عنوان یکی از افتراهای دشمنان آن حضرت معرفی می کند: «قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِکَ صُدُورُنَا فَقَالَ(علیه السلام): یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَ کَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ(علیهم السلام)... أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ(علیه السلام) أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِی جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ(علیها السلام) وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله شَکَاهُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَى الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَى ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی... یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ(علیه السلام) کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ...»(3)؛ (علقمه مى گوید که به امام صادق عرض کردم اى فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهاى زشتى نسبت می دهند به طورى که سینه ما تنگ شده و شدیدا ناراحت مى شویم. فرمود: اى علقمه انسان نمی تواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آن ها را بگیرد. چگونه سالم مى مانید از چیزى که انبیاء و پیامبران و اوصیاء(علیهم السلام) از او سالم نماندند... آیا نسبت ندادند که او [حضرت علی] مىخواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالاى منبر از او شکایت کرد و فرمود مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را به خشم آورد مرا بخشم آورده است... اى علقمه! چه شگفت انگیز است گفتارهاى متناقض مردم در باره علی. چه قدر فاصله است میان گفتار کسى که مى گوید علی خدا و معبود است و گفتار کسى که مى گوید او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد مى کند...).
2. منجر شدن این ادعا به پدید آمدن تناقض میان نص آیات قرآن و رفتار رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)
در قرآن کریم و در آیه 3 سوره نساء(4)، به صورت صریح حکم جواز ازدواج دائم و همزمان با بیش از یک زن (تا چهار زن) برای مردان تشریع شده است. پذیرش چنین ادعایی درباره حضرت علی(علیه السلام) و واکنش پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) این سؤال را به ذهن متبادر می کند که چگونه رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) آنچه را که اسلام مباح کرده، انکار نموده است؟! اگر در اسلام برای مرد جواز ازدواج با چهار زن [با شرایط آن] وجود دارد، پس چگونه پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) این مباح را [العیاذ بالله به خاطر صرفا مسأله ای شخصی و ترس از ناراحت شدن حضرت زهرا] انکار می کند و این را بر منبر بیان میفرماید؟! [و علی(علیه السلام) را جهت انجام عمل مباحی این گونه مؤاخذه می کند؟!](5)
ضرورت سنجش صحت احادیث با قرآن و شرط ناقض قرآن نبودن احادیث برای پذیرش آنها، آن قدر مسأله ای بدیهی و اساسی است که هم شیعیان و هم اهل سنت آن را پذیرفته اند.(6) و به همین خاطر پذیرش صحت چنین احادیثی درباره پیامبر اسلام(صلوات الله علیه و آله) از سوی کسانی که ادعای پیروی از سنت آن حضرت را دارند بسیار عجیب و غیرمنطقی به نظر می آید.
3. طعن وارد شدن بر پیامبر اسلام(صلوات الله علیه و آله) در صورت پذیرش این ادعا
سید مرتضی در رد ادعای خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل می گوید: «به خدا سوگند طعنی که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) در این نقل مشهود است بسیار مشهودتر است از طعنی که بر علی(علیه السلام) وارد می آید. این خبر و قصّه را کسی جز افراد بی دین که هدفش نقص وارد کردن بر پیامبر(صلى الله علیه و آله) یا حضرت علی(علیه السلام) بوده، جعل نکرده است... ناقلان حدیث اختلافى ندارند که در موضوع ازدواج فاطمه(سلام الله علیها) رسول خدا(ص) به همه اصحابى که خواستگارى کرده بودند پاسخ رد داده بود چون خداوند متعال علی را براى فاطمه برگزیده بود و لذا رسول خدا(ص) فرمود: من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد».(7)
بنابراین حدیث نبوی آیا معقول است که خداوند متعال از بین مردم کسى را برای همسری حضرت زهرا(سلام الله علیها) برگزیده باشد که او را اذیت و مغموم نماید؟ آیا علاوه بر منابع شیعه، اهل سنت احادیث ملازم بودن حق با علی(علیه السلام) و علی(علیه السلام) با حق را روایت نکرده اند(8) و آیا همراه بودن علی(علیه السلام) با حق، با آزار دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که منجر به آزردگی و خشم خداست قابل جمع است؟
4. وجود تهافت و تناقض در نقل این خواستگاری
هنگامی که به منابع نقل کننده این واقعه در میان کتب اهل سنت می رویم، می بینیم که وحدتی در چگونگی نقل جزئیات آن وجود ندارد. اولا باید این نکته دقیق را در نظر بگیریم که نقل این واقعه در آن منابع نهایتا تنها به یک راوی یعنی مسور بن مخرمه باز می گردد. بنابراین این انتظار منطقی وجود دارد که این راوی وقایع مربوط به این موضوع را به یک گونه نقل کند. با توجه به این نکته می گوییم ما وقتی به آن منابع برای اطلاع از وقایع مربوط به این خواستگاری ادعا شده مراجعه می کنیم در یک جا(9) می بینیم که ادعا شده پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) روی منبر فرمودند که خانواده ابوجهل از حضرت شان خواستند تا دخترشان را به عقد علی(علیه السلام) درآورند اما در جایی دیگر می خوانیم که علی(علیه السلام) خود از دختر ابوجهل خواستگاری کرد و فاطمه(سلام الله علیها) نزد پیامبر(صلّى اللَّه علیه وآله) آمد و - نستجیر بالله - به دروغ گفت: علی آن دختر را به عقد خود درآورده است.(10) چنین تناقض و تهافتی اعتبار این واقعه را به شدت زیر سؤال می برد. با این حال شاید بتوان سبب آن را با توجه به نکته ای مهم درک کرد. گفتیم که نقل این واقعه در منابع اهل سنت نهایتا تنها به یک راوی یعنی مسور بن مخرمه باز می گردد. او ادعا می کند که در زمان وقوع آن خواستگاری به سن بلوغ رسیده بود - شاید کنایه از اینکه در سن و سالی بوده که صلاحیت دریافت و ضبط و ثبت وقایع را داشته است - و این در حالی است که تاریخ نویسان می گویند به دنیا آمدن مِسوَر بعد از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه بوده و مسور در آن زمان نهایتا شش یا هفت سال بیشتر نداشته است.(11)
اگر راوی اصلی در سنّی نبوده باشد که این وقایع را دیده و در حافظه خود ضبط کند، یا خود در بزرگ سالی این روایات متناقض را ساخته، یا جاعلان به زبانش بسته اند و از آنجا که دروغ گو کم حافظه است دچار تناقض می شود.
5. ضعف راویان موجود در سلسله سند این حدیث حتی نزد علمای اهل سنت
گفتیم که بررسی های راویان موجود در سلسله سند احادیثی که این ادعا در آنها مطرح شده نشان می دهد طریقى که اصحاب صحاح همگى بر آن اتّفاق نظر دارند همان «طریق روایت مسور بن مخرمه» است و این تنها طریقى است که بُخارى، مسلم، نَسایى و ابن ماجه آن را نقل کرده اند.
سند این حدیث حتّی با معیار های اهل سنّت نیز قابل پذیرش نیست؛ درباره دو تن از رجال سند این حدیث، یعنی «مسور» و «زهری»، در منابع رجالی و تراجم اهل سنّت اوصافی ذکر شده که قبول این حدیث را از آنان دچار مشکل می کند.
مثلا «زهری» از سوی ابن ابی الحدید به عنوان شخصیتی دروغ گو معرفی شده است(12) و ابن خلکان او را دشمن اسلام و پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) دانسته است(13) و علامه دهلوی درباره اش گفته که انسانی کم دیانت و ثروت اندوز در دستگاه بنی امیه و مورد سرزنش دانشمندان و زاهدان بوده است(14) و نهیاتا اینکه به یکی از جاعلان حدیث برای بنی امیه شناخته شده است.(15)
درباره «مسور» نیز گفته شده که او یکی از ارادتمندان معاویه و معتمدین خصوصی خوارج و ملازمان و مشاوران بسیار نزدیک عبدالله بن زبیر به عنوان یکی از سرسخت ترین دشمنان حضرت علی(علیه السلام) بوده است.(16)
پی نوشت:
(1). برخی از این موارد از این عبارت اند: الف. امام صادق(علیه السلام) درباره حضرت صدیقه طاهره با اسناد به پدران معصوم خود می فرماید: «قالَ عَلی: إستَأذَنَ أعمى عَلى فاطِمَة فَحَجَبَتهُ، فَقال رَسُول الله: لِمَ حَجَبته وَهُو لا یَراکِ؟ فَقالَت: إِن لَم یَکُن یَرانی فَإِنّی أَراهُ، وَهُوَ یَشِمّ الریح، فَقالَ رَسولُ الله: أَشهَد أَنّکِ بِضعَة مِنّی»؛ (حضرت علی فرمود که مردی نابینا اجازه خواست که نزد حضرت فاطمه حاضر شود. حضرت فاطمه خود را با حجاب پوشاند. پیامبر اکرم در مواجهه با این صحنه به حضرت فاطمه فرمود: چرا در حضور او حجاب بر خود پوشاندی؟ او که تو را نمی بیند. حضرت زهرا در پاسخ فرمودند که حتی اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و علاوه بر آن او [آن مرد نابینا] بوها را استشمام کند. بعد از آن بود که حضرت رسول الله به دخترشان فرمود من شهادت می دهم که تو پاره تن منی). آدرس: النوادر، راوندی کاشانی، فضل الله بن علی، انتشارات بنیاد فرهنگی کوشان پور، تهران، 1376هـ.ش، چاپ اول، ص 61. ب. حضرت رسول(صلوات الله علیه و آله) در ضمن حدیثی طولانی می فرماید: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا»؛ (فاطمه پاره تن من و نور چشمان و نتیجه قلب من است. هر چه او را بیازارد موجب آزردگی من می شود و هر چه خوشحالش کند مرا نیز خوشحال و خشنود ساخته است). آدرس: الأمالی، ابن بابویه، محمدبن علی، نشر کتابچی، تهران، 1376هـ.ش، چاپ ششم، ص 487. ج. در حدیث طولانی دیگری که صحابی جلیل القدر، ابوذر غفاری آن را نقل می کند می خوانیم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ (ای اباذر همانا فاطمه پاره تن من است و هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است). آدرس: کفایه الاثر فی النصّ علی الأئمه الاثنی عشر، خزاز رازی، علی بن محمد، نشر بیدار، قم، 1401هـ.ق، ص 37.
(2). صاحب کتاب صحیح بخاری این حدیث را در سه جا و به سه شکل نقل می کند: الف. در حدیثی که مسور بن مخرمه راوی آن است می خوانیم: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِب خَطَبَ ابْنَةَ أَبِی جَهْل عَلَى فَاطِمَةَ(عَلَیْهَا السَّلاَمُ) فَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وسلم) یَخْطُبُ النَّاسَ فِی ذَلِکَ عَلَى مِنْبَرِهِ هَذَا وَأَنَا یَوْمَئِذ مُحْتَلِمٌ فَقَالَ "إِنَّ فَاطِمَةَ مِنِّی، و َأَنَا أَتَخَوَّفُ أَنْ تُفْتَنَ فِی دِینِهَا"... وَ إِنِّی لَسْتُ أُحَرِّمُ حَلاَلاً وَ لاَ أُحِلُّ حَرَامًا، وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ لاَ تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه و سلم) وَ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ أَبَدًا»؛ (علی از دختر ابوجهل خواستگارى کرد. پیغمبر را بر منبر دیدم که در این باره سخن مى گفت و من نوجوانى بودم که به حد بلوغ رسیده و محتلم مى شدم. شنیدم مى فرمود: فاطمه از من است و من می ترسم در دینش دچار فتنه شود... من نمى خواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام کنم ولى به خدا سوگند بدانید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یک جا با هم جمع نمى شوند). صحیح بخاری، البخاری محمد بن ابواسماعیل، دار ابن کثیر، بیروت، 1407هـ.ق، چاپ سوم، ج 3، ص 1132. ب. مسور بن مخرمه باز هم اینگونه نقل می کند که «إِنَّ عَلِیًّا خَطَبَ بِنْتَ أبی جَهْلٍ فَسَمِعَتْ بِذَلِکَ فَاطِمَةُ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ فقالت یَزْعُمُ قَوْمُکَ أَنَّکَ لَاتَغْضَبُ لِبَنَاتِکَ وَ هَذَا عَلِیٌّ نَاکِحٌ بِنْتَ أبی جَهْلٍ فَقَامَ رسول اللَّهِ فَسَمِعْتُهُ حین تَشَهَّدَ یقول... وَ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ یَسُوءَهَا و الله لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رسول اللَّهِ وَ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ فَتَرَکَ عَلِیٌّ الْخِطْبَةَ»؛ (علی به خواستگارى دختر ابوجهل رفت. فاطمه شنید. نزد پدر آمد و عرض کرد: اطرافیانت گمان مى کنند براى دخترانت ناراحت و خشمگین نمىشوی. علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد. رسول خدا فرمود: ... همانا بدانید فاطمه پاره تن من است. دوست ندارم چیزى ناراحتش کند. به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یک جا جمع نمى شوند. پس از این بود که علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد). صحیح بخاری، همان، ج 3، ص 1164. ج. باز هم مسور بن مخرمه روایت می کند که: «سمعت رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه و سلم) یقول و هو على الْمِنْبَرِ إِنَّ بَنِی هِشَامِ بن الْمُغِیرَةِ اسْتَأْذَنُوا فی أَنْ یُنْکِحُوا ابْنَتَهُمْ عَلِیَّ بن أبی طَالِبٍ فلا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ إلا أَنْ یُرِیدَ بن أبی طَالِبٍ أَنْ یُطَلِّقَ ابْنَتِی وَ یَنْکِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی ما أَرَابَهَا وَ یُؤْذِینِی ما آذَاهَا»؛ (شنیدم رسول خدا بر فراز منبر مى فرمود: فرزندان هشام بن مغیره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند. اجازه ندادم، اجازه ندادم، اجازه ندادم. مگر آن که علی بخواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند. فاطمه پاره تن من است. هرچیز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است و هر چیز او را اذیت کند مرا اذیت کرده است). صحیح بخاری، همان، ج 5، ص 2004.
(3).الأمالی، ابن بابویه، محمدبن علی، نشر کتابچی، تهران، 1376هـ.ش، چاپ ششم، ص 104.
(4). «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَىٰ فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ»؛ (و اگر مى ترسید که نتوانید در مورد دختران یتیم [در صورت ازدواج با آنان] عدالت ورزید بنابراین از [دیگر] زنانى که شما را خوش آید دو دو و سه سه و چهار چهار به همسرى بگیرید).
(5). تنزیه الانبیاء، سید مرتضی، دارالاضواء، بیروت، 1409هـ.ش، ص 219.
(6). برای مثال، از اهل سنت، ابویوسف و محمد بن ادریس شافعى این حدیث را نقل کرده اند که: «عن أبی جَعْفَرٍ عن رسول اللَّهِ(صلى اللَّهُ علیه و سلم) أَنَّهُ دَعَا الْیَهُودَ فَسَأَلَهُمْ فَحَدَّثُوهُ حتى کَذَبُوا على عِیسَى فَصَعِدَ النبی(صلى اللَّهُ علیه و سلم) الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ الناس فقال إنَّ الحدیث سَیَفْشُو عَنِّی فما أَتَاکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ الْقُرْآنَ فَهُوَ عَنِّی وما أَتَاکُمْ عَنِّی یُخَالِفُ الْقُرْآنَ فَلَیْسَ عَنِّی»؛ (رسول خدا(صلى اللَّهُ علیه و سلم) یهودیان را احضار کرده و از آنان سؤالى پرسید. یهودیان سخنانى گفتند و به حضرت مسیح دروغ هایى نسبت دادند. رسول خدا(صلى اللَّهُ علیه و سلم) بر فراز منبر قرار گرفت و در سخنرانى خود فرمود: به زودى بر من حدیث دروغین مى بندند. پس آنچه از سخنان من به شما رسید و موافق قرآن بود از من است و آنچه مخالف قرآن است از من نیست). آدرس: الرد علی سیر الاوزعی، انصاری، ابویوسف بن ابراهیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 1، ص 25؛ الأم، الشافعی، محمد بن ادریس، دارالمعرفه، بیروت، 1393هـ.ق، چاپ دوم، ج 7، ص 339.
(7). تنزیه الانبیاء، همان، ص 220.
(8). به عنوان نمونه به این منابع از اهل سنت مراجعه کنید: مسند أبی یعلی، أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی، تحقیق: حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث، دمشق، 1984م، چاپ اول، ج 2، ص 318، ح1052؛ الشریعه، الآجری، أبی بکر محمد بن الحسین، تحقیق: الدمیجی، دکتر عبدالله، دارالوطن، ریاض، 1999م، چاپ دوم، ج 4، ص 1759؛ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر، تحقیق: الشتری، دکتر سعد بن ناصر بن عبد العزیز، دارالغیث، ریاض، 1419هـ.ق، چاپ اول، ج 16، ص 147؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر الدمشقی الشافعی، علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، دارالفکر، بیروت، 1995م، ج 42، ص 449.
(9). صحیح بخاری، همان، ج 5، ص 2004.
(10). همان، ج 3، ص 1132 و ص 1164.
(11). تهذیب التهذیب، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل، دارالفکر، بیروت، 1404هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 10، ص 137.
(12). شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق/ مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404هـ.ق، چاپ اول، ج 4، ص 102.
(13). وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ابن خلکان البرمکی، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبی بکر، المحقق: إحسان، عباس، دار صادر، بیروت، 1971م، الطبعة الأولی، ج 4، ص 178.
(14). تهذیب التهذیب، همان، ج 4، ص 204؛ إحیاء علوم الدین، الغزالی، ابئحامد محمد بن محمد، دار المعرفة، بیروت، بی تا، ج 2، ص 143.
(15). خواستگاری ساختگی، حسینی میلانی، سید علی، قم، نشر الحقایق، 1387هـ.ش، ص 81.
(16). تهذیب التهذیب، همان، ج 10، ص 138؛ سیر أعلام النبلاء، الذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز، المحقق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ الأرناؤوط، شعیب، مؤسسة الرسالة، ریاض، 1405هـ.ق، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 390 و 394.
مطالب مرتبط: