ازدواج امامان با کنیزان چگونه توجیه مىشود؟
پرسش :
در آیه 25 نساء درباره ازدواج با کنیزان مىخوانیم: «و ان تَصبِروا خَیرٌ لَکُم» با توجه به این آیه، ازدواج امامان با کنیزان چگونه توجیه مىشود؟
پاسخ :
براى دست یابى به پاسخ کامل، به چند نکته اشاره مىشود:
1. شخصى که خود آزاد است به دلیل تمکّن مالى امکان خرید کنیز را دارد.
2. شخصى آزاد بى اینکه کنیزى را بخرد فقط با او - در حالى در ملک شخص دیگرى است - عقد ازدواج برقرار کند.
در صورت نخست، طبق قواعد فقهى، صاحب کنیز هم حقوق مالک را دارد و هم حقوق شوهر را. در این صورت اگر کنیز از صاحب خود فرزنددار شد - که در اصطلاح به او «ام ولد» گفته مىشود - چونان یکى از زنان رسمى او محسوب مىشود و بعد از فوت صاحبش از سهم ارث فرزند خود باید خریدارى و آزاد شود.
در صورت دوم که کنیز در ملک شخص دیگرى است باز هم امکان ازدواج با او بهطور کلى منتفى نیست، بلکه مالک مىتواند از حقوق مالکانه خود برخوردار باشد و با رضایت و اجازه خود حقوق شوهرىاش را به شخص دیگرى که خواهان ازدواج با کنیز است واگذار کند.
آیهاى که در پرسش به آن اشاره شد در صدد بیان احکام و شرائط مربوط به قسم دوّم است و مضمون آن این است که اگر کسى از شما نتوانست به دلیل عدم توانایى پرداخت مهریه یا تأمین مخارج زندگى با زنان آزاد ازدواج کند مىتواند با یکى از کنیزان با ایمان ازدواج کند. ما از درجات ایمان شما باخبریم. شما از نسل همدیگرید و امتیازى از لحاظ نژاد و رنگ، بنده و آزاد بودن بر هم ندارید. با کسب اجازه از صاحبان آنها با ایشان ازدواج کنید و مهریه آنها را عادلانه و مطابق شأن و منزلت آنها پرداخت کنید.... آنچه دربارۀ ازدواج با کنیزان گفته شد براى کسانى است که از نداشتن همسر به زحمت مىافتند، ولى اگر خویشتندارى کنند برایشان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است.
نکتهاى که در «أن تصبروا» وجود دارد آن است که در این ازدواج زن و شوهر کفو و هم سطح همدیگر نیستند که این خود موجب بروز مشکلاتى در زندگى اجتماعى آنها خواهد شد.
با توجه به نوع این ازدواج که در آن همسر، شخص آزاد نیست و ناچار است مدتى در خدمت شخص دیگر (که صاحب اوست) باشد و از طرفى هم در چنین مواردى حق مالک بر حق شوهر مقدم است، مىتوان گفت این محدودیتها به آزادى و آرامش خیال شوهر نیز سرایت کرده و در بسیارى از موارد زندگى را بر او تلخ و یا ناممکن مىسازد.
بنابراین کاملاً به جا و حکیمانه است که اگر مىبینیم خداوند از انسان مىخواهد در صورت امکان از چنین ازدواجى پرهیز کند.1
ازدواج ائمه با کنیزان همگى از قسم اول بوده؛ یعنى به هیچ وجه با کنیزانى که در ملک شخص دیگرى بودند ازدواج نکردهاند تا نهى موجود در آیه متوجه آنان شود، بلکه خود، مالک کنیز بودند و در حقیقت ازدواجهاى ایشان موضوعاً از نهى آیه خارجند.
جواب این سؤال با توجه به این نکته روشن مىشود که ببینیم:
اسلام شرافت و فضیلت انسان را در چه چیز مىداند تا اگر کسى آن ملاک را نداشته باشد او را پایینتر از دیگر افراد بدانیم.
همانطور که گفتیم خداوند پس از آن که افراد کم بضاعت و ناتوان را که ترس از وقوع در گناه دارند سفارش به ازدواج با کنیزان مىکند براى این که این تصور پیش نیاید که ازدواج با بردگان پایینتر از شأن یک انسان آزاد است و ممکن است موجب اهانت و شماتتهاى دیگران واقع شود همان جا و بلافاصله با گفتن این عبارت شرافت و برترى را از افتخارات ظاهرى منتفى دانسته و آن را مبتنى بر ایمان و پاکى دل مىکند:«و اللّٰهُ اعلَمُ بِایمانِکُم بَعضُکُم مِن بَعضٍ؛ خداوند به ایمان هر کدام از شما چه آزاد باشید و چه بنده آگاه است.»
بنابراین نمىتوان شخص آزاد را به این علت که آزاد است برتر از شخص دیگرى که فرضاً بنده است دانست. چه بندگانى که از صاحبان خود ایمانى استوارتر داشتند.
از سوى دیگر با نگاهى به زندگى مادران ائمه علیهم السلام به روشنى در مىیابیم که تمامى آنان از با فضیلتترین زنان عصر خویش بودند.
بنابراین در چنین شرائطى که ملاک شرافت و برترى ایمان و تقوا شمرده شده و امور ظاهرى معیار فضیلت تلقى نشده است، کنیز بودن مادران هیچگونه نقصى براى خود و فرزندان ایشان به شمار نمىرود؛ زیرا کنیز و آزاد بودن امر اعتبارى و قراردادى است و لیاقت و شرافت و کرامت همسران امر ذاتى است و بدان جهت قابلیت مادرى ائمه را دارا شدهاند.
پینوشت:
(1). تفسیر تبیان، شیخ طوسى، ج 3، صص 172-168.
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.
براى دست یابى به پاسخ کامل، به چند نکته اشاره مىشود:
الف) مقدمتاً باید دانست که ازدواج و تشکیل خانواده با کنیزان (أمة یا به تعبیر قرآن فتاة) و صاحب فرزند شدن از آنان به دو صورت امکانپذیر است که هر کدام داراى احکام خاص خود است:
1. شخصى که خود آزاد است به دلیل تمکّن مالى امکان خرید کنیز را دارد.
2. شخصى آزاد بى اینکه کنیزى را بخرد فقط با او - در حالى در ملک شخص دیگرى است - عقد ازدواج برقرار کند.
در صورت نخست، طبق قواعد فقهى، صاحب کنیز هم حقوق مالک را دارد و هم حقوق شوهر را. در این صورت اگر کنیز از صاحب خود فرزنددار شد - که در اصطلاح به او «ام ولد» گفته مىشود - چونان یکى از زنان رسمى او محسوب مىشود و بعد از فوت صاحبش از سهم ارث فرزند خود باید خریدارى و آزاد شود.
در صورت دوم که کنیز در ملک شخص دیگرى است باز هم امکان ازدواج با او بهطور کلى منتفى نیست، بلکه مالک مىتواند از حقوق مالکانه خود برخوردار باشد و با رضایت و اجازه خود حقوق شوهرىاش را به شخص دیگرى که خواهان ازدواج با کنیز است واگذار کند.
آیهاى که در پرسش به آن اشاره شد در صدد بیان احکام و شرائط مربوط به قسم دوّم است و مضمون آن این است که اگر کسى از شما نتوانست به دلیل عدم توانایى پرداخت مهریه یا تأمین مخارج زندگى با زنان آزاد ازدواج کند مىتواند با یکى از کنیزان با ایمان ازدواج کند. ما از درجات ایمان شما باخبریم. شما از نسل همدیگرید و امتیازى از لحاظ نژاد و رنگ، بنده و آزاد بودن بر هم ندارید. با کسب اجازه از صاحبان آنها با ایشان ازدواج کنید و مهریه آنها را عادلانه و مطابق شأن و منزلت آنها پرداخت کنید.... آنچه دربارۀ ازدواج با کنیزان گفته شد براى کسانى است که از نداشتن همسر به زحمت مىافتند، ولى اگر خویشتندارى کنند برایشان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است.
نکتهاى که در «أن تصبروا» وجود دارد آن است که در این ازدواج زن و شوهر کفو و هم سطح همدیگر نیستند که این خود موجب بروز مشکلاتى در زندگى اجتماعى آنها خواهد شد.
با توجه به نوع این ازدواج که در آن همسر، شخص آزاد نیست و ناچار است مدتى در خدمت شخص دیگر (که صاحب اوست) باشد و از طرفى هم در چنین مواردى حق مالک بر حق شوهر مقدم است، مىتوان گفت این محدودیتها به آزادى و آرامش خیال شوهر نیز سرایت کرده و در بسیارى از موارد زندگى را بر او تلخ و یا ناممکن مىسازد.
بنابراین کاملاً به جا و حکیمانه است که اگر مىبینیم خداوند از انسان مىخواهد در صورت امکان از چنین ازدواجى پرهیز کند.1
ب) ازدواجهاى ائمه با کنیزان به کدام صورت بوده است؟
ازدواج ائمه با کنیزان همگى از قسم اول بوده؛ یعنى به هیچ وجه با کنیزانى که در ملک شخص دیگرى بودند ازدواج نکردهاند تا نهى موجود در آیه متوجه آنان شود، بلکه خود، مالک کنیز بودند و در حقیقت ازدواجهاى ایشان موضوعاً از نهى آیه خارجند.
ج) آیا کنیز بودن مادران بعضى از امامان موجب نقص مقام ائمه نمىشود؟
جواب این سؤال با توجه به این نکته روشن مىشود که ببینیم:
اسلام شرافت و فضیلت انسان را در چه چیز مىداند تا اگر کسى آن ملاک را نداشته باشد او را پایینتر از دیگر افراد بدانیم.
همانطور که گفتیم خداوند پس از آن که افراد کم بضاعت و ناتوان را که ترس از وقوع در گناه دارند سفارش به ازدواج با کنیزان مىکند براى این که این تصور پیش نیاید که ازدواج با بردگان پایینتر از شأن یک انسان آزاد است و ممکن است موجب اهانت و شماتتهاى دیگران واقع شود همان جا و بلافاصله با گفتن این عبارت شرافت و برترى را از افتخارات ظاهرى منتفى دانسته و آن را مبتنى بر ایمان و پاکى دل مىکند:«و اللّٰهُ اعلَمُ بِایمانِکُم بَعضُکُم مِن بَعضٍ؛ خداوند به ایمان هر کدام از شما چه آزاد باشید و چه بنده آگاه است.»
بنابراین نمىتوان شخص آزاد را به این علت که آزاد است برتر از شخص دیگرى که فرضاً بنده است دانست. چه بندگانى که از صاحبان خود ایمانى استوارتر داشتند.
از سوى دیگر با نگاهى به زندگى مادران ائمه علیهم السلام به روشنى در مىیابیم که تمامى آنان از با فضیلتترین زنان عصر خویش بودند.
بنابراین در چنین شرائطى که ملاک شرافت و برترى ایمان و تقوا شمرده شده و امور ظاهرى معیار فضیلت تلقى نشده است، کنیز بودن مادران هیچگونه نقصى براى خود و فرزندان ایشان به شمار نمىرود؛ زیرا کنیز و آزاد بودن امر اعتبارى و قراردادى است و لیاقت و شرافت و کرامت همسران امر ذاتى است و بدان جهت قابلیت مادرى ائمه را دارا شدهاند.
پینوشت:
(1). تفسیر تبیان، شیخ طوسى، ج 3، صص 172-168.
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.