مراسم جشن عروسی حضرت فاطمه زهرا(س)
پرسش :
مراسم جشن عروسی حضرت علی(علیه السلام) با حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) چگونه برگزار شد؟
پاسخ :
پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) در این مراسمى که براى تشکیل خانواده اى بود که بخش مهمى از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر (علیهم السلام) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه اى اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند و دورافتادگان را وادار به تفکّر نمود.
«امّ سلمه» و «امّ ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقه بسیارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا (علیها السلام) داشتند خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمدند و چنین گفتند: اى پیامبر گرامى خدا! راستى اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مى شد، چنین نیست؟
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) از شنیدن نام آن بانوى فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانى ها و ایثارگرى هاى خدیجه افتاد و فرمودند: کجا مانند خدیجه زنى پیدا مى شود؟ آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آیین خداوند در اختیار من گذارد. او همان بانویى بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصرى از زمرّد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.
امّ سلمه هنگامى که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونى پیامبر (صلى الله علیه و آله) را مشاهده کرد، عرض نمود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، شما هر قدر درباره خدیجه بگویى عین حقیقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبیک گفته و به جوار رحمت حق شتافته، امید است خداوند او را در بهترین جاى بهشت جاى دهد، ولى مطلبى را که به خاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگرى بود و آن این که برادر و پسر عمویت على دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگى خویش سر و سامانى بخشد.
پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: چرا على شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟
امّ سلمه عرض کرد: شرم و حیا مانع بود.
در این جا پیامبر (صلى الله علیه و آله) به امّ ایمن فرمودند: على را خبر کن.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) آمد و در مقابل پیامبر (صلى الله علیه و آله) نشست، اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: آیا میل دارى همسرت را به خانه ببرى؟
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حالى که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد: آرى، پدر و مادرم به قربانت باد.
جالب این که برخلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماه ها قبل دست به کار این برنامه ها مى شوند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) با خوشحالى فرمودند: همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده اى که مملو از روحانیت و معنویت بود را صادر فرمودند.
این جشن ملکوتى و مراسم مربوط به آن، آن قدر بى تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز براى ما تعجب آور است.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى گوید: مقدارى از پول همان زرهى را که قبلا فروخته بودم پیامبر (صلى الله علیه و آله) نزد امّ سلمه به امانت گذارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمودند: مقدارى روغن و خرما و کشک با این پول خریدارى کن. من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله) شخصا آستین را بالا زد و سفره تمیزى طلبید و آنها را با هم با دست خود مخلوط کرد و غذایى تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرایى به عمل آورد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامى که به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت کند، حیا مانع شد، از این رو صداى خود را بلند کردند و فرمودند:
«اَجِیبُوا اِلى وَلِیمَةِ فاطِمَةَ؛ شما را به میهمانى عروسى فاطمه دعوت مى کنم».
حضرت مى گویند: مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیّت و کمى غذا شرمنده شدم، همین که پیامبر (صلى الله علیه و آله) از ماجرا آگاه شد به من فرمودند: غصه مخور، من دعا مى کنم تا خداوند غذا را برکت دهد؛ و چنین شد همگى از آن غذاى کم خوردند و سیر شدند.
جالب این که در پایان مراسم، به هنگامى که مردم به خانه هاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر (صلى الله علیه و آله) حضرت فاطمه (علیها السلام) را در سمت چپ و امیرمؤمنان على (علیه السلام) را در سمت راست خود نشانیدند و از آبى که با دهانش تبرک کرده بودند کمى بر بدن حضرت زهرا (علیها السلام) و کمى بر بدن امیرمؤمنان على (علیه السلام) پاشیدند و درباره آنها دعا کردند و این چنین دعا نمودند:
«اَللّهُمَّ اِنَّهُما مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُما، اَللّهُمَّ کَما اَذْهَبْتَ عَنِّی الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَنِی تَطْهِیراً فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً؛ خداوندا! اینها از منند و من از آنها هستم، بارالها! همان طور که هر گونه رجس و پلیدى را از من دور کرده اى از آنها نیز دور کن و آنها را پاکیزه فرما».
سپس فرمودند: برخیزید و به خانه خود روید، خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.(1)
پی نوشت:
(1). بحار الأنوار(ط - بیروت)، ج 43، ص 95.
منبع: زهرا (علیها السلام) برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات سرور، قم، 1389 ش.
پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) در این مراسمى که براى تشکیل خانواده اى بود که بخش مهمى از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر (علیهم السلام) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه اى اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند و دورافتادگان را وادار به تفکّر نمود.
«امّ سلمه» و «امّ ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقه بسیارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا (علیها السلام) داشتند خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمدند و چنین گفتند: اى پیامبر گرامى خدا! راستى اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مى شد، چنین نیست؟
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) از شنیدن نام آن بانوى فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانى ها و ایثارگرى هاى خدیجه افتاد و فرمودند: کجا مانند خدیجه زنى پیدا مى شود؟ آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آیین خداوند در اختیار من گذارد. او همان بانویى بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصرى از زمرّد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.
امّ سلمه هنگامى که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونى پیامبر (صلى الله علیه و آله) را مشاهده کرد، عرض نمود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، شما هر قدر درباره خدیجه بگویى عین حقیقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبیک گفته و به جوار رحمت حق شتافته، امید است خداوند او را در بهترین جاى بهشت جاى دهد، ولى مطلبى را که به خاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگرى بود و آن این که برادر و پسر عمویت على دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگى خویش سر و سامانى بخشد.
پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: چرا على شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟
امّ سلمه عرض کرد: شرم و حیا مانع بود.
در این جا پیامبر (صلى الله علیه و آله) به امّ ایمن فرمودند: على را خبر کن.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) آمد و در مقابل پیامبر (صلى الله علیه و آله) نشست، اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودند: آیا میل دارى همسرت را به خانه ببرى؟
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حالى که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد: آرى، پدر و مادرم به قربانت باد.
جالب این که برخلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماه ها قبل دست به کار این برنامه ها مى شوند، پیامبر (صلى الله علیه وآله) با خوشحالى فرمودند: همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده اى که مملو از روحانیت و معنویت بود را صادر فرمودند.
این جشن ملکوتى و مراسم مربوط به آن، آن قدر بى تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز براى ما تعجب آور است.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى گوید: مقدارى از پول همان زرهى را که قبلا فروخته بودم پیامبر (صلى الله علیه و آله) نزد امّ سلمه به امانت گذارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمودند: مقدارى روغن و خرما و کشک با این پول خریدارى کن. من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله) شخصا آستین را بالا زد و سفره تمیزى طلبید و آنها را با هم با دست خود مخلوط کرد و غذایى تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرایى به عمل آورد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامى که به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت کند، حیا مانع شد، از این رو صداى خود را بلند کردند و فرمودند:
«اَجِیبُوا اِلى وَلِیمَةِ فاطِمَةَ؛ شما را به میهمانى عروسى فاطمه دعوت مى کنم».
حضرت مى گویند: مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیّت و کمى غذا شرمنده شدم، همین که پیامبر (صلى الله علیه و آله) از ماجرا آگاه شد به من فرمودند: غصه مخور، من دعا مى کنم تا خداوند غذا را برکت دهد؛ و چنین شد همگى از آن غذاى کم خوردند و سیر شدند.
جالب این که در پایان مراسم، به هنگامى که مردم به خانه هاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر (صلى الله علیه و آله) حضرت فاطمه (علیها السلام) را در سمت چپ و امیرمؤمنان على (علیه السلام) را در سمت راست خود نشانیدند و از آبى که با دهانش تبرک کرده بودند کمى بر بدن حضرت زهرا (علیها السلام) و کمى بر بدن امیرمؤمنان على (علیه السلام) پاشیدند و درباره آنها دعا کردند و این چنین دعا نمودند:
«اَللّهُمَّ اِنَّهُما مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُما، اَللّهُمَّ کَما اَذْهَبْتَ عَنِّی الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَنِی تَطْهِیراً فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً؛ خداوندا! اینها از منند و من از آنها هستم، بارالها! همان طور که هر گونه رجس و پلیدى را از من دور کرده اى از آنها نیز دور کن و آنها را پاکیزه فرما».
سپس فرمودند: برخیزید و به خانه خود روید، خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.(1)
پی نوشت:
(1). بحار الأنوار(ط - بیروت)، ج 43، ص 95.
منبع: زهرا (علیها السلام) برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات سرور، قم، 1389 ش.