ج. انتقال دهنده های عصبی (نوروترانسمیترها)
سروتونین و نوراپی نفرین، مسئول تنظیم خلق، پاسخ به محرک های استرس زا و یا ترس آور هستند. داروهای ضد اضطراب در حقیقت تغییراتی را در این دو انتقال دهنده عصبی ایجاد می کنند. بنزودیازپینها به عنوان گیرنده های گابا عمل می کنند؛ از سویی داروهای ضد افسردگی نیز به عنوان گیرنده های نوراپی نفرین، سروتونین و یا هر دو، عمل می نمایند.
د. ماده خاکستری مغز
ماده خاکستری[1] بخشی از مغز است که توسط سلول های عصبی مغز و دندریت های متصل به آن کنترل می شود. جسم سلولی، بخشی از سلول عصبی است که هسته سلول در آن واقع شده است. پردازش اطلاعات دریافتی و ارسالی بیشتر در ماده خاکستری مغز انجام می شود. علت نامگذاری این ماده ظاهر آن است زیرا هسته ای که سلول در آن قرار گرفته به رنگ خاکستری است. ماده خاکستری حدود 40 درصد از حجم مغز انسان را به خود اختصاص داده و حدود 94 درصد اکسیژن دریافتی مغز را مصرف می کند.
حجم ماده خاکستری مغز یکی دیگر از عواملی است که محققان آن را با ابتلا به اختلال اضطراب تعمیم یافته، دیگر انواع اضطراب و حتی اختلالات خلقی، مرتبط دانسته اند. محققان دریافته اند حجم ماده خاکستری در ناحیه ای خاص از مغز مبتلایان به اختلال اضطراب تعمیم یافته، در مقایسه با گروه کنترل، بیشتر است[2].
2. نظریه های روانشناختی
تحقیقات نشان داده افراد مضطرب، خصوصاً مبتلایان به اضطراب تعمیم یافته، بیش از دیگران منتظر رویدادهای منفی هستند، برای خود، نگرانی های بی مورد تولید می کنند و حتی به صورت اختیاری به اضطراب های خود دامن می زنند. پژوهش ها نشان داده اند که مبتلایان به اضطراب تعمیم یافته، به محرک های اضطراب آور بیش از سایر محرک ها توجه می کنند. این افراد حتی محرک های خنثی و معمولی را نیز به عنوان محرک های تهدید آمیز تفسیر می کنند[4].
ب. رفتارهای آموخته شده
برخی روانشناسان رفتاری اعتقاد دارند که اضطراب، رفتاری آموخته شده است. آن ها می گویند اگر مراقب یا والدین کودک رفتارهای مرتبط با اضطراب را از خود نشان دهند، این رفتارها به فرزند نیز منتقل خواهند شد[5]. ما از مراقب، والدین و دیگر افراد مهم زندگی خود می آموزیم با چالش های زندگی و موقعیت های استرس آور چگونه برخورد کنیم. وقتی آن ها روش های کم تر کارآمد را در مدیریت استرس به کار بندند، احتمالاً ما نیز در آینده به همان شیوه رفتار خواهیم کرد. آموختن این راهبردها موجب بروز اضطراب های مزمن در بزرگسالی خواهد شد.
ج. ویژگی های شخصیتی
تحقیقات و پژوهش های فراوانی در مورد ویژگی های شخصیتی افراد نگران و مضطرب انجام شده و مشخص شده انسان های نگران صفات شخصیتی مشترکی دارند. مثلاً افراد دارای شخصیت وسواسی (توجه کنید شخصیت وسواسی چیزی متفاوت از اختلال وسواس است)، بیش از دیگران مضطرب می شوند. افراد مبتلا به اضطراب تعمیم یافته معمولاً نمی توانند بلاتکلیف بمانند و دوست دارند هر چه سریعتر تکلیفشان مشخص شود، کمال گرا هستند و بیش از حد احساس مسئولیت می کنند. شک و تردید و عدم اعتماد به نفس نیز از دیگر خصوصیات شخصیتی افراد مضطرب محسوب می شود[6].
درمان اضطراب تعمیم یافته
اولین انتخاب برای درمان اضطراب تعمیم یافته، بازدارندههای بازجذب سروتونین (SSRIs)، بازدارندههای بازجذب سروتونین و نوراپی نفرین (SNRIs) و پرِگابالین است. اگر درمان با این داروها موفق نبود، ممکن است عوامل زیربنایی مانند افسردگی، اعتیاد، مشکلات جسمی دیگر و یا عوامل استرس زای اجتماعی، مسئول بوجود آمدن مشکل باشند[7] که در این صورت باید به برطرف کردن آن عامل ریشه ای پرداخت.
ب. روان درمانی
به نظر می رسد درمان شناختی رفتاری (CBT) بهترین روش روان درمانی برای اختلال اضطراب تعمیم یافته باشد. در ادامه به مهمترین عناصر تشکیل دهنده این رویکرد درمانی برای اضطراب تعمیم یافته می پردازیم:
آموزش تن آرامی. تن آرامی روشی مفید برای درمان استرس های مزمن تلقی می شود و مطالعات فراوانی به اثربخشی آن در کاهش استرس و اضطراب، تأکید کرده اند. حتی برخی پژوهش ها تأثیر تن آرامی را به اندازه و یا حتی بیشتر از برخی تکنیک های درمانی دیگر مؤثر می دانند. تن آرامی انواع مختلفی دارد که می توانید با مراجعه به منابع مفصل، یکی از روش های آن را آموخته و برای آرام نمودن خود از آن استفاده کنید.
نظارت بر خود[8]. در این تکنیک به مراجع آموزش می دهند که الگوهای ثابت رفتاری را که در مواجهه با محرک های استرس زا از خود نشان می دهند، پیدا نمایند. همچنین از آن ها خواسته می شود دقت کنند که چه چیزی باعث می شود نگرانی هایشان آغاز شوند[9]. تجربه ثابت نموده که این محرک های آغاز کننده نگرانی معمولاً افکاری هستند که فرد در مورد آینده در ذهنش مرور می کند. مثلاً مادری که فرزندش را به مدرسه فرستاده در مورد اتفاقاتی که ممکن است در مسیر و یا در مدرسه برایش پیش بیاید، مرتباً خیال بافی می کند. جالب این است که معمولاً احتمال بروز چنین اتفاقاتی بسیار اندک است. پس از شناخت این قالب های فکری، به مراجع تفهیم می شود که این افکار بیشتر جنبه خیالی و غیر واقعی دارند و نباید تا این حد به خاطرشان خود را آزار دهد.
بازسازی شناختی. در این مرحله با مراجع آموخته می شود تا افکار واقعی و کارآمد را جایگزین افکار منفی و ناکارآمد نمایند.
تمرین های رفتاری. به درمانجو آموزش داده می شود تا در مواجهه با رویدادهای نگران کننده، رفتارهایی مناسب را از خود نشان دهند. در برخی مواقع از فرد مبتلا می خواهند در هنگام بروز افکار منفی، رفتارهایی مانند تنفس عمیق، تن آرامی، فکر کردن به چیزهای خوب و یا انجام دادن فعالیت های لذت بخش را در برنامه خود قرار دهند.
Volume 6, Issue 5, May 2007, Pages 176-182.