مادر نقش مهمی در سلامت روانی کودک دارد.
سبک تبیین خوش بینی توسط مادران
گوش کنید که سیلویا در حضور دختر هشت ساله اش، مارجوری، چه واکنشی به رویدادی ناگوار از خود نشان می دهد. این صحنه زمانی آغاز می شود که در پارکینگ یک مرکز خرید سوار اتومبیلشان می شوند. همان طور که گوش می کنید، سعی کنید سبک تبیین سیلویا را دریابید.
مارجوری: مامان، بغل ماشین تو رفته!
سیلویا: ای وای، باب من را می کشد!
مارجوری: بابا بهت گفت که همیشه ماشین تازه مان را دورتر از بقیه ماشین ها پارک کنی.
سیلویا: لعنتی، همیشه این بلاها باید سر من بیاید. بس که تنبلم؛ می خواهم چیزهایی را که خریدم تا مسافت طولانی حمل نکنم؛ زورم می آید بیست - سی متر آن طرف تر پارک کنم. عجب احمقی هستم.
سیلویا چندین نکتۀ مایوس کننده درباره خود به زبان می آورد و مارجوری هم دارد به دقت گوش می کند. هم محتوای این گفته ها و هم ظاهر آن ها مأیوس کننده است. به لحاظ محتوا، مارجوری باگوش خود می شنود که سیلویا به دردسر بزرگی افتاده و اینکه او آدم احمق، تنبل و همیشه بدشانسی است. این ها به اندازه کافی بد است. اما حالتی که سیلویا این مطالب را بیان می کند، از آن بدتر است.
مارجوری: مامان، بغل ماشین تو رفته!
سیلویا: ای وای، باب من را می کشد!
مارجوری: بابا بهت گفت که همیشه ماشین تازه مان را دورتر از بقیه ماشین ها پارک کنی.
سیلویا: لعنتی، همیشه این بلاها باید سر من بیاید. بس که تنبلم؛ می خواهم چیزهایی را که خریدم تا مسافت طولانی حمل نکنم؛ زورم می آید بیست - سی متر آن طرف تر پارک کنم. عجب احمقی هستم.
سیلویا چندین نکتۀ مایوس کننده درباره خود به زبان می آورد و مارجوری هم دارد به دقت گوش می کند. هم محتوای این گفته ها و هم ظاهر آن ها مأیوس کننده است. به لحاظ محتوا، مارجوری باگوش خود می شنود که سیلویا به دردسر بزرگی افتاده و اینکه او آدم احمق، تنبل و همیشه بدشانسی است. این ها به اندازه کافی بد است. اما حالتی که سیلویا این مطالب را بیان می کند، از آن بدتر است.
[چهار تبیین قابل تصور]
مارجوری می شنود که حرف از رویداد ناگواری است. سیلویا (به صورتی کاملا سهوی و ناخواسته) چهار تبیین به مارجوری عرضه می کند:
۱. «همیشه این جور بلاها سر من می آید». این تبیین دائمی است: سیلویا می گوید همیشه. و نیز فراگیر: «این جور بلاها»، نه «فرورفتن بغل ماشین»؛ سیلویا برای دردسرهایی که همیشه برایش پیش می آید حد و مرزی تعیین نمی کند یا آن را مشخص نمی سازد. و شخصی است: «سر من می آید»، نه سر هر کس دیگری. سیلویا خود را به منزله قربانی از دیگران متمایز می سازد.
۲. «بس که تنبلم». سیلویا تنبلی را به منزله صفت شخصیتی پایداری مطرح می سازد. (آن را با چنین تبیینی از سوی سیلویا مقایسه کنید: «تنبلیم آمد.») تنبلی در موقعیت های متعددی به فرد آسیب می رساند و به همین دلیل، فراگیر است. و سیلویا آن را شخصی کرده است.
3. « می خواهم چیزهایی را که خریدم تا مسافت طولانی حمل نکنم» - شخصی، دائمی (چنین نیست که «می خواستم»)، اما به صورت خاصی فراگیر نیست زیرا فقط به فشارهای جسمی اشاره دارد.
۴. «عجب احمقی هستم»- دائمی، فراگیر، شخصی.
فقط شما نبودید که گفته های سیلویا را تجزیه و تحلیل کردید. مارجوری هم این کار را کرد. مارجوری شنیده است که مادرش برای رویدادی ناگوار چهار علت شدیدأ بدبینانه را به میان آورده است. او دیدگاه مادرش را شنیده است که رویدادهای بد و ناگوار دائمی، فراگیر، و تقصیر خود فرد هستند. مارجوری می آموزد که دنیا به همین صورت است.
مارجوری هر روز تحلیل های دائمی، فراگیر، و شخصی مادرش را درباره رویدادهای ناخوشایندی که در خانه اتفاق می افتند، می شنود. او در میانه فرایند یادگیری خود از با نفوذترین شخص زندگی اش می آموزد که رویدادهای ناگوار به طول می انجامند، بر همه چیز اثر می گذارند، و تقصیر آن ها متوجه فردی است که این واقعه ها برایش روی می دهند. مارجوری این نظریه را در ذهن می پردازد که در دنیا هر رویداد ناگواری عللی دائمی، فراگیر، و شخصی دارد.
۱. «همیشه این جور بلاها سر من می آید». این تبیین دائمی است: سیلویا می گوید همیشه. و نیز فراگیر: «این جور بلاها»، نه «فرورفتن بغل ماشین»؛ سیلویا برای دردسرهایی که همیشه برایش پیش می آید حد و مرزی تعیین نمی کند یا آن را مشخص نمی سازد. و شخصی است: «سر من می آید»، نه سر هر کس دیگری. سیلویا خود را به منزله قربانی از دیگران متمایز می سازد.
۲. «بس که تنبلم». سیلویا تنبلی را به منزله صفت شخصیتی پایداری مطرح می سازد. (آن را با چنین تبیینی از سوی سیلویا مقایسه کنید: «تنبلیم آمد.») تنبلی در موقعیت های متعددی به فرد آسیب می رساند و به همین دلیل، فراگیر است. و سیلویا آن را شخصی کرده است.
3. « می خواهم چیزهایی را که خریدم تا مسافت طولانی حمل نکنم» - شخصی، دائمی (چنین نیست که «می خواستم»)، اما به صورت خاصی فراگیر نیست زیرا فقط به فشارهای جسمی اشاره دارد.
۴. «عجب احمقی هستم»- دائمی، فراگیر، شخصی.
فقط شما نبودید که گفته های سیلویا را تجزیه و تحلیل کردید. مارجوری هم این کار را کرد. مارجوری شنیده است که مادرش برای رویدادی ناگوار چهار علت شدیدأ بدبینانه را به میان آورده است. او دیدگاه مادرش را شنیده است که رویدادهای بد و ناگوار دائمی، فراگیر، و تقصیر خود فرد هستند. مارجوری می آموزد که دنیا به همین صورت است.
مارجوری هر روز تحلیل های دائمی، فراگیر، و شخصی مادرش را درباره رویدادهای ناخوشایندی که در خانه اتفاق می افتند، می شنود. او در میانه فرایند یادگیری خود از با نفوذترین شخص زندگی اش می آموزد که رویدادهای ناگوار به طول می انجامند، بر همه چیز اثر می گذارند، و تقصیر آن ها متوجه فردی است که این واقعه ها برایش روی می دهند. مارجوری این نظریه را در ذهن می پردازد که در دنیا هر رویداد ناگواری عللی دائمی، فراگیر، و شخصی دارد.
[حساسیت کودکان به تبیین های والدین]
آنتن گیرنده کودکان همواره به این حساس است که والدین - به ویژه مادر - درباره علت رویدادهایی که بار عاطفی دارند، چگونه قضاوت می کنند. می دانیم که «چرا؟» یکی از نخستین و تکرار شونده ترین پرسش های کودکان خردسال است و این امر به هیچ وجه تصادفی نیست.
اصلی ترین وظیفه ذهنی بزرگ شدن، دست یافتن به تبیین هایی درباره جهان پیرامون، به ویژه دنیای اجتماعی است. هرگاه والدین شکیبایی خود را از دست بدهند و از پاسخ دادن به پرسش های بی انتهای چرای کودک دست بکشند کودکان پاسخ خود را از راه هایی دیگر به دست می آورند. بیش از همه، زمانی که به طرزی خودانگیخته درباره علت رویدادها توضیح می دهید - که به طور میانگین، دقیقه ای یکبار لابلای حر فهای خود چنین می کنید -گوش خود را تیز می کنند و روی هر کلمه ای که در توضیح رخدادها بیان می کنید، به ویژه، مشکلات تامل می کنند. آن ها علاوه بر اینکه روی نکات خاصی که بیان می کنید، تمرکز می کنند، با اشتیاق به ویژگی های صوری آن نیز دقت می کنند: اینکه آیا علتی که ذکر می کنید دائمی است یا موقتی، خاص است یا فراگیر، تقصیر شماست یا تقصیر کسی دیگر.
اصلی ترین وظیفه ذهنی بزرگ شدن، دست یافتن به تبیین هایی درباره جهان پیرامون، به ویژه دنیای اجتماعی است. هرگاه والدین شکیبایی خود را از دست بدهند و از پاسخ دادن به پرسش های بی انتهای چرای کودک دست بکشند کودکان پاسخ خود را از راه هایی دیگر به دست می آورند. بیش از همه، زمانی که به طرزی خودانگیخته درباره علت رویدادها توضیح می دهید - که به طور میانگین، دقیقه ای یکبار لابلای حر فهای خود چنین می کنید -گوش خود را تیز می کنند و روی هر کلمه ای که در توضیح رخدادها بیان می کنید، به ویژه، مشکلات تامل می کنند. آن ها علاوه بر اینکه روی نکات خاصی که بیان می کنید، تمرکز می کنند، با اشتیاق به ویژگی های صوری آن نیز دقت می کنند: اینکه آیا علتی که ذکر می کنید دائمی است یا موقتی، خاص است یا فراگیر، تقصیر شماست یا تقصیر کسی دیگر.
[تاثیر سبک تبیین مادر]
در کودکی، شیوه مادرتان در گفتگو با شما درباره دنیا، تأثیر به سزایی بر سبک تبیین فعلی شما بر جای گذاشته است. ما با توزیع پرسشنامه سبک تبیین در میان یکصدکودک و والدین آن ها به این نکته دست یافتیم که میزان خوش بینی مادر و فرزند بسیار به یکدیگر نزدیک است، و این امر هم در مورد فرزندان دختر و هم فرزندان پسر صدق می کند. ما از اینکه نه سبک تبیین مادر و نه سبک تبیین فرزند، شباهتی به سبک تبیین پدر نداشت، کاملا شگفت زده شدیم. این نکته حاکی از آن است که کودکان خردسال به آنچه اصلی ترین مراقب آن ها (معمولا مادر) درباره علت وقایع به زبان می آورد، گوش می کنند و تمایل دارند که همین سبک را در پیش بگیرند. در صورتی که مادر کودک خوشبین باشد، عالی است، اما هر گاه کودک دارای مادری بدبین باشد، این امر می تواند برای کودک فاجعه بیافریند.
این یافته ها سؤالی را پیش می آورند: آیا سبک تبیین ارثی است؟ آیا همان طور که بخش اعظم هوش، عقاید سیاسی، و نگرش مذهبی خود را به صورت ارثی از والدین خود دریافت می کنیم این ویژگی را از والدین خود به ارث می بریم؟ (مطالعات انجام شده روی دوقلوهایی که دور از هم پرورش یافته اند، به گونه ای خارق العاده نشان می هد که آن ها در بزرگسالی دیدگاه های مشابهی در زمینه های سیاسی، اعتقاد به خدا، و هوشبهر دارند.) برخلاف این خصوصیات روانی، الگویی که از سبک تبیین در خانواده ها یافته ایم گویای آن است که این امر ارثی نیست: سبک تبیین مادر به سبک تبیین فرزند دختر و فرزند پسرش شباهت دارد؛ سبک تبیین پدر شبیه به هیچ کدام نیست. الگوی به دست آمده از نتایج یافته های تحقیقی در این زمینه با هیچ یک از الگوهای ژنتیکی معمول همخوانی ندارد.
اکنون برای اطمینان سعی می کنیم ارثی بودن سبک تبیین را با صراحت بیشتری بررسی کنیم. ما میزان خوش بینی والدین اصلی و والدینی که کودکان را در خردسالی به فرزندی پذیرفته اند اندازه می گیریم. در صورتی که میزان خوش بینی کودکان همانند والدینی باشد که آن ها را به فرزندی پذیرفته اند و با میزان آن در والدین اصلی بی شباهت باشد، دیدگاه ما مبنی بر اینکه منشاء خوش بینی آموختنی است، تأیید می شود. در صورتی که میزان خوش بینی کودکان مشابه میزان خوش بینی والدین اصلی شان باشد، که هیچ گاه آن ها را ندیده اند، این امر نشان می دهد که حداقل بخشی از خوش بینی ارثی است.
این یافته ها سؤالی را پیش می آورند: آیا سبک تبیین ارثی است؟ آیا همان طور که بخش اعظم هوش، عقاید سیاسی، و نگرش مذهبی خود را به صورت ارثی از والدین خود دریافت می کنیم این ویژگی را از والدین خود به ارث می بریم؟ (مطالعات انجام شده روی دوقلوهایی که دور از هم پرورش یافته اند، به گونه ای خارق العاده نشان می هد که آن ها در بزرگسالی دیدگاه های مشابهی در زمینه های سیاسی، اعتقاد به خدا، و هوشبهر دارند.) برخلاف این خصوصیات روانی، الگویی که از سبک تبیین در خانواده ها یافته ایم گویای آن است که این امر ارثی نیست: سبک تبیین مادر به سبک تبیین فرزند دختر و فرزند پسرش شباهت دارد؛ سبک تبیین پدر شبیه به هیچ کدام نیست. الگوی به دست آمده از نتایج یافته های تحقیقی در این زمینه با هیچ یک از الگوهای ژنتیکی معمول همخوانی ندارد.
اکنون برای اطمینان سعی می کنیم ارثی بودن سبک تبیین را با صراحت بیشتری بررسی کنیم. ما میزان خوش بینی والدین اصلی و والدینی که کودکان را در خردسالی به فرزندی پذیرفته اند اندازه می گیریم. در صورتی که میزان خوش بینی کودکان همانند والدینی باشد که آن ها را به فرزندی پذیرفته اند و با میزان آن در والدین اصلی بی شباهت باشد، دیدگاه ما مبنی بر اینکه منشاء خوش بینی آموختنی است، تأیید می شود. در صورتی که میزان خوش بینی کودکان مشابه میزان خوش بینی والدین اصلی شان باشد، که هیچ گاه آن ها را ندیده اند، این امر نشان می دهد که حداقل بخشی از خوش بینی ارثی است.
نویسنده: مارتین سلیگمن
منبع: کتاب «خوش بینی آموخته شده»