اولین راه اصلاح رفتارهای کودک، شناخت علل پیدایی آن رفتارهاست.
علل مشکلات رفتاری
هیچ رابطه مستقیمی بین عوامل مستعد کننده و مشکلات رفتاری در کودکان کم سن و سال وجود ندارد. تمام آنچه ما می توانیم بگوییم این است که عوامل خاصی موجب بروز مشکلات رفتاری می شود. باتلر وگلدینگ (۱۹۸۹) نشان دادند که میزان مصرف سیگار روزانه مادران موجب بروز قشقرق های کودکان آنها می شود.
البته این عامل را نمی توان به عنوان یک علت در نظر گرفت، ولی ممکن است مکانیزمی که این رویدادها را به هم ارتباط می دهد، هنوز ارائه نشده باشد. شاید مادران عصبی و هیجانی بیشتر سیگار بکشند و آن وقت ممکن است نتوانند وظایف مادری را آن طور که لازم است، انجام دهند. با این حال، حتی مراقبت های ویژه هم هیچ نشانه ای از علت مشکل رفتاری به ما نشان نمی دهد.
به طور کلی عوامل عمده و موثر در مشکلات رفتاری را می توان در دو گروه کلی طبقه بندی کرد:
البته این عامل را نمی توان به عنوان یک علت در نظر گرفت، ولی ممکن است مکانیزمی که این رویدادها را به هم ارتباط می دهد، هنوز ارائه نشده باشد. شاید مادران عصبی و هیجانی بیشتر سیگار بکشند و آن وقت ممکن است نتوانند وظایف مادری را آن طور که لازم است، انجام دهند. با این حال، حتی مراقبت های ویژه هم هیچ نشانه ای از علت مشکل رفتاری به ما نشان نمی دهد.
به طور کلی عوامل عمده و موثر در مشکلات رفتاری را می توان در دو گروه کلی طبقه بندی کرد:
- عواملی که مربوط به خود کودک است و در نتیجه رفتار او را تحت تأثیر قرار می دهد.
- عوامل محیطی که شامل خانواده، وضعیت خانه و موقعیت اجتماعی کودک است که رفتار کودک را تحت تأثیر قرار می دهد.
البته این امر طبیعت را در برابر تربیت قرار نمی دهد، چون امروزه اغلب مردم اعتقاد دارند که یک کنش متقابل پیچیده بین این عوامل مختلف وجود دارد.
عوامل مربوط به خود کودک
مزاج: صفات مربوط به مزاج تأثیرات عمیق و متفاوتی در رشد شخصیت کودکان دارند. در زمینه روشن شدن عبارت فوق خصوصیات زیر ارائه شده است:
- مزاج پایه و اساس سرشتی دارد.
- مزاج در دوره نوزادی ظاهر شده و ظهورش در سنین بعدی نیز تداوم پیدا می کند.
- مزاج ویژگی و خصوصیت عینی و فردی یک شخص است.
- مزاج تحت تأثیر محیط قرار می گیرد (بتس، ۱۹۸۰).
یکی از مواردی که به مشکلات و مسائل مزاجی کودک مرتبط است، این است که اغلب چنین استنباط می شود که مزاج حالتی است ثابت و غیر قابل تغییر که همین امر باعث یأس و ناامیدی بزرگسالان می شود و همین طرز تلقی بی فایده باعث می شود که فرد برای تغییر دادن موقعیت و سازگاری با مشکل، کوشش و اشتیاق چندانی از خود نشان ندهد. به کار بردن تعاریف و توضیحات برای مفهوم مزاج، هیچ گونه راه حلی برای شناخت مکانیزم اینکه چطور کودک دارای مزاج خاصی می شود به ما ارائه نمی دهد. بنابراین، هیچ راهی را برای جستجو و کنکاش در تخفیف و سبک کردن مشکل، پیش پای ما نمی گذارد. اما علی رغم این همه محدودیت ها و مشکلاتی که ذکر شد، چیزی که برای پدران و مادران مسئله ساز است و همه به طور عام درگیر آن هستند، مسئله شناخت و درک کامل و روشن حالت های مزاجی متناوب در کودکانشان است.
توماس و چیس در بررسی وضع کودکان از مرحله نوزادی تا مرحله نوجوانی، با مادران زیادی درباره نحوه رفتار کودکانشان در زندگی، مصاحبه هایی به عمل آوردند، و اینکه عکس العمل کودکان در برابر تغییر وضعیت زندگی روزمره یا محیط چه بوده است و چه عکس العمل هایی در برابر رویدادها و موقعیت های ویژه زندگی از خود بروز می دهند، را طبقه بندی کرده و در ۱۰ مورد به شرح زیر ذکر نموده اند (توماس و همکاران، 1968؛ توماس و چیس، ۱۹۷۷):
- میزان فعالیت
- حالت توازن و هماهنگ
- حالت گرایشی و گوشه گیری
- انطباق پذیری
- شدت واکنش
- آستانه پاسخدهی
- کیفیت وضع روانی
- آشفتگی، حواسپرتی
- فراخنای توجه
- پایداری.
آنها به تعدادی از خصوصیات مزاجی در بعضی از کودکان دست یافتند و آنها را به چند گروه که شامل تعاریف خصوصیات بودند، تقسیم کردند:
- کودکانی که از نظر مزاجی دارای حالت روانی منفی بوده و تمایل به دوری و گوشه گیری دارند، مثل نوزادان حالت توازن و هماهنگی ندارند و اغلب کند هستند. اینها ده درصد از کودکان را شامل می شوند و بدخواب هستند و اغلب غذا کم و بد می خورند.
- کودکانی که از نظر مزاجی دارای حالت روانی مثبت بوده و گرایش و تمایل به افراد و رویدادهای جدید دارند، و در برنامه زندگی خود بسیار توازن و هماهنگی دارند و به سرعت خود را با محیط جدید اطراف خود هماهنگ ساخته و رفع خود را با آن تطبیق می دهند. این گروه از کودکان چهل درصد از کل کودکانی هستند که تحت مطالعه قرار گرفتند، و بودن با آنها نشاط آور و شادی بخش است.
دو گروه فرق در حدود نصف کودکان را شامل می شوند؛ اما گروه های کوچکتری نیز وجود دارند که شایعترین آنها کودکانی هستند که به اصطلاح به کندی با دیگران جوش می خورند و با توجه به این اصطلاح می توان رفتار آنها را حدس زد. توماس و همکارانش (۱۹۸۳) اعلام کردند، که آیا رفتار این گروه از کودکان قابل درمان و بهبودی است، و اینکه نوع اختلال در رفتار چیست را می توان پیش بینی کرد بی خیر (گراهام و همکاران، ۱۹۷۳).
در سال های اخیر این نظریه با انتقادهای زیادی رو به رو شده است؛ چون تداوم خصوصیات مزاجی راکم و به ندرت می توان به طور پیگیر مورد بررسی و تحقیق قرار داد. دیدگاه دیگری که در این زمینه پیشنهاد و ارائه شده است این است که مزاج، یک ادراک جمعی و اجتماعی است و مفهوم مشکل مزاجی را تنها می توان با احساس و ادراک پدر و مادر و نه بر اساس ویژگی کودک توجیه کرد (بتس، ۱۹۸۰). در یک بررسی دیگر، این چنین اظهار نظر می شود که آیا با پرسش از مادر در دوران بارداری و کسب نظرات او قبل از تولد کودک، می توان خصوصیات مزاجی کودک را پیش بینی کرد (واگن و همکاران، ۱۹۸۰).
مسئله تفکیک ادراک مادر از رفتار کودک و نحوه رفتار واقعی کودک موجب سر درگمی و بیراهه رفتن ها در تحقیقات انجام شده، گردیده است. ولکایند و دی سالیس (۱۹۸۲) به این نتیجه رسیدند که توصیف مادران از مشکلات رفتاری کودکان چهار ماهه شان ارتباط بسیار نزدیکی با پیش بینی آنها از رفتار کودکان در سن ۴۲ ماهگی داشته است. بر طبق همین نظر بتس (۱۹۸۰) به این نتیجه رسید که ادراک مادران در مورد مشکلات مزاجی در کودکان 6، 13 و ۲۴ ماهه را می توان تا سن سه سالگی پیش بینی کرد که تداوم دارد. مشکل عمده در این زمینه برای تحقیق، سعی در تعیین و بررسی این موضوع است که آیا مشکلات مزاجی که قسمتی از ساخت ژنتیکی کودک محسوب می شود مقدم بر مشکلات و مسائل بعدی است یا اینکه پیشگویی کام بخش است که بر حسب طرز تلقی های پدر و مادر که می تواند مهمترین عامل تعیین کننده در این زمینه باشد، انجام می پذیرد.
لی و بتس (۱۹۸۵) شیوه کنش متقابل مادر و کودک را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که کودکان دو ساله ای که دارای رفتار و مزاج مشکل و غیر قابل تحمل هستند، در مقابل کوشش مادران در جهت کنترل آنها، از خود مقاومت نشان می دهند، غالبا آنها بیشتر حالت منفی دارند، و بنابراین، مادرانشان سعی می کنند از روش های مبتنی بر زور و فشار برای کنترل آنها استفاده کنند.
تعارض بین مادر و کودک در این نوع کودکان به مراتب بیش از کودکان آرام و راحت بود. پژوهشگران این فرایند را چنین توجیه می کنند که وجود مشکل در مزاج کودک با بروز و ظهور مشکلات رفتاری بعدی ارتباط دارد. اهمیت تأثیر حالت روانی و شخصیت کودک روی خلق و خوی و عکس العمل های والدین را نمی توان انکار کرد و نادیده گرفت. پدران و مادران گاهی به این نتیجه می رسند که شیوه تربیت اعمال شده روی چند کودک که با مشکلات رفتاری کوچک مواجه بوده اند، در تربیت کودکان دیگر این شیوه و راهبرد کارساز نبوده و کارآیی ندارد.
اینکه آیا ما می توانیم شخصیت های متفاوت را اصلی مسلم فرض کنیم، مشکل بتوان بیان کرد؛ اما کاملا واضح و روشن است که بعضی از کودکان به حسن نیت والدینشان نسبت به کنترل و مراقبت خود آگاهی داشته و در ضمن از آنها چنین انتظاراتی را دارند.
به نظر می رسد مزاج در تکامل مشکلات رفتاری در مراحل بعدی کودکی نقش دارد و می تواند از طریق عکس العمل های والدین و شیوه اداره خانه به صورت یک مشکل دائمی و همیشگی در آید.
نویسنده: یو داگلاس
منبع: کتاب «اصلاح رفتار کودکان»