درگیری یکی از واقعیت های دوران نوجوانی است.
1.کنترل
وقتی دختر یا پسر ما از دوران کودکی جدا و وارد مرحله ی نوجوانی می شود از تمایل او برای راضی نگه داشتن والدین به تدریج کاسته می شود. نوجوان در صدد است آزادی بیشتری کسب کند و گاهی اوقات با نارضایتی والدین از رفتار خودش روبه رو می شود. از یک سو نوجوان برای کسب استقلال تلاش می کند، از سوی دیگر والدین با کارهای او مخالفت می کنند. به همین دلیل، مقابله با کسانی که با او مخالفت می کنند جزو برنامه های همیشگی زندگی جدید نوجوان می شود. بنابراین، پدر و مادر در نوجوانی فرزندشان بخشی از اختیارات سنتی خود را از دست می دهند.
عواقب عاطفی از دست دادن قدرت برای والدین، وقتی نوجوان آنان را زیر سوال می برد یا در مقابل تصمیمات آنها به عمد مقاومت می کند یا به راهنمایی هایشان بی توجهی می کند، ناامیدی بیشتر برای والدین است. حالا شرایط برای قانع کردن نوجوان به پذیرش و رعایت دستور عمل های بزرگترها مشکل تر شده است.
والدینی که در دوران کودکی خود با سخت گیری های خشک پدر و مادرشان روبه رو بوده اند و مجبور شده اند این رفتارهای والدین یک دنده ی خود را تحمل کند. وقتی این واقعیت را درک می کنند که قدرت کنترل آنان وابسته به تمایل نوجوان است که بخواهد با آنان همکاری کند و خواسته هایشان را برآورده کند یا نه، به شدت عصبانی می شوند. این دسته از والدین به سختی می توانند این موضوع را بپذیرند، که دیگر نمی توانند تصمیم گیری های دختر یا پسرشان را کنترل کنند، اما می توانند فرزندان خود را آگاه کنند که در مواقع ضروری والدین می توانند از نفوذ خود بر روابط اجتماعی و موقعیت های خاص به نفع نوجوان استفاده کنند.
عواقب عاطفی از دست دادن قدرت برای والدین، وقتی نوجوان آنان را زیر سوال می برد یا در مقابل تصمیمات آنها به عمد مقاومت می کند یا به راهنمایی هایشان بی توجهی می کند، ناامیدی بیشتر برای والدین است. حالا شرایط برای قانع کردن نوجوان به پذیرش و رعایت دستور عمل های بزرگترها مشکل تر شده است.
والدینی که در دوران کودکی خود با سخت گیری های خشک پدر و مادرشان روبه رو بوده اند و مجبور شده اند این رفتارهای والدین یک دنده ی خود را تحمل کند. وقتی این واقعیت را درک می کنند که قدرت کنترل آنان وابسته به تمایل نوجوان است که بخواهد با آنان همکاری کند و خواسته هایشان را برآورده کند یا نه، به شدت عصبانی می شوند. این دسته از والدین به سختی می توانند این موضوع را بپذیرند، که دیگر نمی توانند تصمیم گیری های دختر یا پسرشان را کنترل کنند، اما می توانند فرزندان خود را آگاه کنند که در مواقع ضروری والدین می توانند از نفوذ خود بر روابط اجتماعی و موقعیت های خاص به نفع نوجوان استفاده کنند.
2.درگیری
نوجوانی باعث می شود رفتار نوجوان بیشتر حالت فرسایشی به خود بگیرد و زندگی کردن در کنار او برای افراد خانواده مشکل شود. حالا او در مقابل تصمیمات والدین اعتراض می کند، و با نظر آنها و آنچه به او می گویند مخالفت می کند. نوجوان در مقابل قید و بندهایی که باورهای قدیمی برای او ایجاد کرده است، مقاومت می کند تا به آزادی بیشتری برای رشد خود دست یابد. اما نوجوان این فرایند طولانی را با مخالفتش با والدین آغاز می کند تا سرانجام از قید و بند قوانین و خواسته های آنها آزاد شود و به استقلال برسد.
پیامد عاطفی این موضوع، افزایش تنش میان پدر و مادر و فرزندشان است. حالا والدین خود را با نوجوانی رو در رو می بیند که آنها را تحت فشار قرار می دهد و اصلا توجهی به جلب رضایت آنها برای زندگی در کنار اعضای خانواده از خود نشان نمی دهد. نوجوان بیشتر اوقات با پدر و مادر خود جر و بحث می کند تا این که اطاعت کند. به همین دلیل بین والدین و نوجوان روابطی پر از تنش ایجاد می شود. اگر والدین در خانواده ای بزرگ شده باشند که کمترین ارتباط در آن به نزاع تبدیل می شد و باید نوعی تعامل می کردند که از نزاع بر حذر باشند، در آن صورت ممکن است از نوجوانی که آنها را به سوی درگیری می برد و در آن لحظات بحرانی آنها را به چشم دشمن خود می بیند نه یک دوست، بترسند.
این دسته از والدین مناسب ترین راه حل برایشان این است که به آرامی وارد مناقشه شوند و با او به طور طبیعی صحبت کنند و این روند را با گفت و گویی عادی و ملایم ادامه دهند و مخالفت خود را به صورت سازنده در میان صحبت های خود با فرزند مطرح کنند.
والدینی که برای وفق دادن خود با این پنج موضوع، که ذکر کردیم، مشکل دارند نمی توانند یا نمی خواهند شاهد این باشند که فرزندشان پای به مرحله ی نوجوانی گذاشته است، چون نگران از دست دادن عشق و محبت فرزندشان نسبت به خودشان هستند. این دسته از والدین تمایلات قلبی خود را با جملاتی که بر زبان می آورند نشان می دهند. در مورد بی خبری می گویند «من باید از آنچه در اطراف می گذرد، اطلاع داشته باشم.» در مورد بیگانگی می گویند: «من و فرزند نوجوانم، مثل دوران کودکی او دوستان بسیار صمیمی برای هم خواهیم بود.» در مورد جدایی می گویند: «همیشه برای فرزندم بهترین دوست خواهم بود.» در مورد کنترل می گویند: «هیچ کسی نباید با من مخالفت کند یا در مقابل من مقاومت کند.» در مورد درگیری می گویند: «من اصلا نمی توانم این موضوع را که ممکن است من و فرزندم همدیگر را نتوانیم تحمل کنیم، قبول کنم.» من معتقد هستم این گروه از والدین (پنج گروهی که در بالا ذکر کردیم) باید سعی کنند در سطوح مختلف، افکار خود را ارتقاء بخشند و در پی رشد فکری خود باشند.
رشد و تعالی افکار والدین نیاز به رعایت پنج اصل کلی در واکنش به نوجوان دارد.
پیامد عاطفی این موضوع، افزایش تنش میان پدر و مادر و فرزندشان است. حالا والدین خود را با نوجوانی رو در رو می بیند که آنها را تحت فشار قرار می دهد و اصلا توجهی به جلب رضایت آنها برای زندگی در کنار اعضای خانواده از خود نشان نمی دهد. نوجوان بیشتر اوقات با پدر و مادر خود جر و بحث می کند تا این که اطاعت کند. به همین دلیل بین والدین و نوجوان روابطی پر از تنش ایجاد می شود. اگر والدین در خانواده ای بزرگ شده باشند که کمترین ارتباط در آن به نزاع تبدیل می شد و باید نوعی تعامل می کردند که از نزاع بر حذر باشند، در آن صورت ممکن است از نوجوانی که آنها را به سوی درگیری می برد و در آن لحظات بحرانی آنها را به چشم دشمن خود می بیند نه یک دوست، بترسند.
این دسته از والدین مناسب ترین راه حل برایشان این است که به آرامی وارد مناقشه شوند و با او به طور طبیعی صحبت کنند و این روند را با گفت و گویی عادی و ملایم ادامه دهند و مخالفت خود را به صورت سازنده در میان صحبت های خود با فرزند مطرح کنند.
والدینی که برای وفق دادن خود با این پنج موضوع، که ذکر کردیم، مشکل دارند نمی توانند یا نمی خواهند شاهد این باشند که فرزندشان پای به مرحله ی نوجوانی گذاشته است، چون نگران از دست دادن عشق و محبت فرزندشان نسبت به خودشان هستند. این دسته از والدین تمایلات قلبی خود را با جملاتی که بر زبان می آورند نشان می دهند. در مورد بی خبری می گویند «من باید از آنچه در اطراف می گذرد، اطلاع داشته باشم.» در مورد بیگانگی می گویند: «من و فرزند نوجوانم، مثل دوران کودکی او دوستان بسیار صمیمی برای هم خواهیم بود.» در مورد جدایی می گویند: «همیشه برای فرزندم بهترین دوست خواهم بود.» در مورد کنترل می گویند: «هیچ کسی نباید با من مخالفت کند یا در مقابل من مقاومت کند.» در مورد درگیری می گویند: «من اصلا نمی توانم این موضوع را که ممکن است من و فرزندم همدیگر را نتوانیم تحمل کنیم، قبول کنم.» من معتقد هستم این گروه از والدین (پنج گروهی که در بالا ذکر کردیم) باید سعی کنند در سطوح مختلف، افکار خود را ارتقاء بخشند و در پی رشد فکری خود باشند.
رشد و تعالی افکار والدین نیاز به رعایت پنج اصل کلی در واکنش به نوجوان دارد.
- وقتی نوجوان اطلاعات کافی در اختیار والدین نمی گذارد، پدر و مادر باید بگویند: «این اطلاعات کمتر از آن چیزی است که مایلم فرزندم در اختیار من بگذارد، اما باید به آن بسنده کنم.»
- وقتی نوجوان با والدین خود کمتر بر سر مسائل توافق دارد، آنها باید بگویند: «من و فرزندم در دوران نوجوانی او، مثل دوران کودکی اش، علایق مشترک نداریم.»
- وقتی نوجوان پدر و مادر خود را بیشتر تنها می گذارد، آنها باید بگویند: «من دیگر، مثل گذشته، هم صحبت خوبی برای فرزندم نیستم.»
- وقتی نوجوان والدین را در جریان کارهایش نمی گذارد، آنها باید بگویند: «من نفوذ کمتری بر کارهای فرزندم دارم.»
- وقتی که اختلافات بین والدین و نوجوان بالا می گیرد، والدین باید بگویند: «ما دلایل زیادی برای بروز مخالفت بین خودمان داریم.»
البته به برکت فرارسیدن دوران نوجوانی چند موضوع دیگر را هم باید اضافه کنیم که والدین باید خود را با آن تطبیق دهند، چون نوجوان در مقایسه با دوران کودکی کمتر از پدر و مادر تقدیر و تشکر می کند.
نویسنده: کارل پیکارد
منبع: کتاب «دوران نوجوانی فرزندتان را دریابید»