میل مرد به ورزش و شکار و کارهای پر حرکت و جنبش، بیش از زن است. احساسات مرد، مبارزانه و جنگی و احساسات زن، صلح جویانه و بزمی است.
دو گونگی های زن و مرد
الف) از لحاظ جسمی:
مرد به طور متوسط، درشت اندام تر است و زن، کوچک اندام تر، مرد، بلندقدتر است و زن، کوتاه قدتر. مرد، خشن تر است و زن، ظریف تر. صدای مرد، کلفت تر و خشن تر است و صدای زن، نازک تر و لطیف تر. رشد بدنی زن، سریع تر است و رشد بدنی مرد، بطی ءتر؛ حتی گفته می شود: جنین دختر از جنین پسر، سریع تر رشد می کند. رشد عضلانی مرد و نیروی بدنی او، از زن بیشتر است. مقاومت زن در مقابل بسیاری از بیماری ها، از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد، به مرحلة بلوغ می رسد و زودتر از مرد هم از نظر تولید مثل، از کار می افتد. دختر زودتر از پسر به سخن می آید. مغز متوسط مرد، از مغز متوسط زن، بزرگ تر است، ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگ تر است. ریة مرد، قادر به تنفس هوای بیشتری از ریة زن است. ضربان قلب زن، از ضربان قلب مرد، سریع تر است.
ب) از لحاظ روانی:
میل مرد به ورزش و شکار و کارهای پر حرکت و جنبش، بیش از زن است. احساسات مرد، مبارزانه و جنگی و احساسات زن، صلح جویانه و بزمی است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساکت تر. زن از توسل به خشونت دربارة دیگران و دربارة خود پرهیز می کند و به همین دلیل، خودکشی زنان، کمتر از مردان است. مردان در کیفیت خودکشی نیز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب کردن خود از روی ساختمان های مرتفع، متوسل می شوند، و زنان به قرص خواب آور و تریاک و امثال اینها.
احساسات زن از مرد، جوشان تر است، زن از مرد سریع الهیجان تر است؛ یعنی زن در مورد اموری که مورد علاقه یا ترسش هست، زودتر و سریع تر تحت تأثیر احساسات خویش قرار می گیرد و مرد، سرد مزاج تر از زن است. زن طبعا به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهای مختلف، علاقة زیاد دارد و برخلاف مرد، احساسات زن، بی ثبات تر از مرد است. زن از مرد، محتاط تر، مذهبی تر، پرحرف تر و ترسوتر و تشریفاتی تر است. احساسات زن، مادرانه است و این احساسات از دوران کودکی در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانة او به اهمیت کانون خانوادگی، بیش از مرد است. زن در علوم استدلالی و مسائل خشک عقلانی، به پای مرد نمی رسد؛ ولی در ادبیات، نقاشی و سایر مسائل که با ذوق و احساسات مربوط است، دست کمی از مرد ندارد. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ می کند و به همین دلیل ابتلای مردان به بیماری ناشی از کتمان راز، بیش از زنان است. زن از مرد، رقیق القلب تر است و فورا به گریه و احیانا به غش متوسل می شود.
احساسات زن از مرد، جوشان تر است، زن از مرد سریع الهیجان تر است؛ یعنی زن در مورد اموری که مورد علاقه یا ترسش هست، زودتر و سریع تر تحت تأثیر احساسات خویش قرار می گیرد و مرد، سرد مزاج تر از زن است. زن طبعا به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهای مختلف، علاقة زیاد دارد و برخلاف مرد، احساسات زن، بی ثبات تر از مرد است. زن از مرد، محتاط تر، مذهبی تر، پرحرف تر و ترسوتر و تشریفاتی تر است. احساسات زن، مادرانه است و این احساسات از دوران کودکی در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانة او به اهمیت کانون خانوادگی، بیش از مرد است. زن در علوم استدلالی و مسائل خشک عقلانی، به پای مرد نمی رسد؛ ولی در ادبیات، نقاشی و سایر مسائل که با ذوق و احساسات مربوط است، دست کمی از مرد ندارد. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ می کند و به همین دلیل ابتلای مردان به بیماری ناشی از کتمان راز، بیش از زنان است. زن از مرد، رقیق القلب تر است و فورا به گریه و احیانا به غش متوسل می شود.
ج) از نظر احساسات به یکدیگر:
مرد بندة شهوت خویشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد زنی را دوست می دارد که او را پسندیده و انتخاب کرده باشد و زن مردی را دوست می دارد که ارزش او را درک کرده باشد و دوستی خود را قبلا اعلام کرده باشد. مرد می خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن می خواهد دل مرد را مسخر کند و از راه دل او، بر او مسلط شود. مرد می خواهد از بالای سر زن بر او مسلط شود و زن می خواهد از درون قلب مرد، بر مرد نفوذ کند. مرد می خواهد زن را بگیرد و زن می خواهد او را بگیرند. زن از مرد، شجاعت و دلیری می خواهد و مرد از زن، زیبایی و دلبری. زن حمایت مرد را گران بهاترین چیزها برای خود می شمارد. زن بیش از مرد، قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد، ابتدایی و تهاجمی است و شهوت زن، انفعالی و تحریکی.
شاهکار خلقت
صرف نظر از این که تفاوت های زن و مرد موجب تفاوت هایی در حقوق و مسئولیت های خانوادگی زن و مرد می شود یا نمی شود، اساسا این مسئله، یکی از عجیب ترین شاهکارهای خلقت است؛ درس توحید و خداشناسی است؛ آیت و نشانه ای است از نظام حکیمانه و مدبرانه جهان و نمونة بارزی است از این که جریان خلقت، تصادفی نیست و طبیعت، جریانات خود را کورمال کورمال، طی نمی کند و دلیل روشنی است از این که بدون دخالت دادن اصل «علت غایی»، نمی توان پدیده های جهان را تفسیر کرد.
دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد، نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائما از کارخانة خود، هم جنس نر به وجود می آورد و هم جنس ماده و در آن جا که بقا و دوام نسل، احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصا در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است و کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی که لازمة هر ذی حیاتی است، تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب هم زیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملا عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوت های عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوت هاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب می کند؛ عاشق و خواهان یکدیگر قرار می دهد.
اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفتة وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت، ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را صید و شکار و تسخیر قلب او به حساب آورد. مرد، جهان گیر و زن، مردگیر آفریده شده است.
قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به یکدیگر قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه ای که به اشیاء دارند. علاقه ای که انسان به اشیاء دارد، از خودخواهی او ناشی می شود؛ یعنی انسان، اشیا را برای خود می خواهد؛ به چشم ابزار به آنها نگاه می کند و می خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند؛ اما علاقة زوجیت، به این شکل است که هر یک از آنها، سعادت و آسایش دیگری را می خواهد و از گذشت و فداکاری دربارة دیگری، لذت می برد.
نه تنها علاقة خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیا فرق می کند، علاقة خود آنها به یکدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقة مرد به زن، با نوع علاقة زن به مرد، متفاوت است. با این که تجاذب طرفینی است، اما بالعکس اجسام بی جان، جسم کوچک تر، جسم بزرگ تر را به سوی خود می کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد، نیازآمیز و احساسات زن، نازخیز است. احساسات مرد، طالبانه و احساسات زن، مطلوبانه است.
چندی پیش یکی از روزنامه های خبری، عکس یک دختر جوان روسی را که خودکشی کرده بود، چاپ کرده بود. این دختر در نوشته ای که از او باقی مانده، نوشته است: هنوز مردی مرا نبوسیده است. بنابراین، زندگی برای من قابل تحمل نیست. برای یک دختر، این جهت، شکست بزرگی است که محبوب مردی واقع نشده است و مردی او را نبوسیده است؛ اما پسر جوان، کی از زندگی نومید می شود؟ وقتی که دختری او را نبوسیده است؟ خیر، وقتی که دختری را نبوسیده باشد.
آن چه در بالا بدان اشاره شد، بیان کوتاهی بود از تفاوت های طبیعی و ذاتی میان زن و مرد و آن چنان که قبلاً هم گفتیم، منشأ تفاوت حقوق در نظر گرفته شده برای زن و مرد در اسلام، همین تفاوت های موجود میان آنهاست. البته می توان به طور جداگانه و مستقل دربارة هر یک از حقوق اسلامی (از جمله حقوق اقتصادی و اجتماعی، مانند حق مهر و نفقه، حق طلاق، حق ارث و...) و فلسفة تفاوت های میان آنها برای زن و مرد، بحث های مفصلی را انجام داد که از حوصلة این مطلب خارج است و به فرصت جداگانه ای نیاز دارد.
منبع: سایت حوزه نت
دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد، نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائما از کارخانة خود، هم جنس نر به وجود می آورد و هم جنس ماده و در آن جا که بقا و دوام نسل، احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصا در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است و کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی که لازمة هر ذی حیاتی است، تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب هم زیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملا عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوت های عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوت هاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب می کند؛ عاشق و خواهان یکدیگر قرار می دهد.
اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفتة وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت، ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را صید و شکار و تسخیر قلب او به حساب آورد. مرد، جهان گیر و زن، مردگیر آفریده شده است.
قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به یکدیگر قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه ای که به اشیاء دارند. علاقه ای که انسان به اشیاء دارد، از خودخواهی او ناشی می شود؛ یعنی انسان، اشیا را برای خود می خواهد؛ به چشم ابزار به آنها نگاه می کند و می خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند؛ اما علاقة زوجیت، به این شکل است که هر یک از آنها، سعادت و آسایش دیگری را می خواهد و از گذشت و فداکاری دربارة دیگری، لذت می برد.
نه تنها علاقة خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیا فرق می کند، علاقة خود آنها به یکدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقة مرد به زن، با نوع علاقة زن به مرد، متفاوت است. با این که تجاذب طرفینی است، اما بالعکس اجسام بی جان، جسم کوچک تر، جسم بزرگ تر را به سوی خود می کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد، نیازآمیز و احساسات زن، نازخیز است. احساسات مرد، طالبانه و احساسات زن، مطلوبانه است.
چندی پیش یکی از روزنامه های خبری، عکس یک دختر جوان روسی را که خودکشی کرده بود، چاپ کرده بود. این دختر در نوشته ای که از او باقی مانده، نوشته است: هنوز مردی مرا نبوسیده است. بنابراین، زندگی برای من قابل تحمل نیست. برای یک دختر، این جهت، شکست بزرگی است که محبوب مردی واقع نشده است و مردی او را نبوسیده است؛ اما پسر جوان، کی از زندگی نومید می شود؟ وقتی که دختری او را نبوسیده است؟ خیر، وقتی که دختری را نبوسیده باشد.
آن چه در بالا بدان اشاره شد، بیان کوتاهی بود از تفاوت های طبیعی و ذاتی میان زن و مرد و آن چنان که قبلاً هم گفتیم، منشأ تفاوت حقوق در نظر گرفته شده برای زن و مرد در اسلام، همین تفاوت های موجود میان آنهاست. البته می توان به طور جداگانه و مستقل دربارة هر یک از حقوق اسلامی (از جمله حقوق اقتصادی و اجتماعی، مانند حق مهر و نفقه، حق طلاق، حق ارث و...) و فلسفة تفاوت های میان آنها برای زن و مرد، بحث های مفصلی را انجام داد که از حوصلة این مطلب خارج است و به فرصت جداگانه ای نیاز دارد.
منبع: سایت حوزه نت