رفتار کردن توام با شفقت به هر چیز و هر شخص و سپاسگذاری حتی با وسایل و ابزار آلات از کارکردهای هوش معنوی می باشد.
تعریف و سنجش هوش معنوی
به دنبال مشخص شدن آثار بهره ی هوشی بر جنبه های احتمالی و نه الزامی در موفقیت های فرد در عرصه های گوناگون زندگی، نگره هایی مطرح شد که اساسا با دیدگاه های متخصصان روان سنجی و طراحان انواع آزمون های هوشی متفاوت بود. از جمله این نگره ها، نگره های هوش هیجانی، هوش های چندگانه و هوش معنوی است (صمدی، ۱۳۸۵).
پس از بررسی بهره هوشی (IQ) و هوش هیجانی (EQ)، در واپسین سال های قرن بیست، شواهد روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی نشان داد که هوش سومی هم وجود دارد که از آن با نام هوش معنوی یاد می کند. این اصطلاح را زوهر و مارشال (۲۰۰۰)، با در هم آمیزی روان شناسی، فیزیک، فلسفه و مذهب ساختند. اما صاحب نظران بر روی مسایل بنیادی این سه هوش اختلاف دیدگاه هایی دارند. بهره ی هوش معنوی (SQ) فقط برای انسان مطرح است، و نه مانند بهره ی هوشی (IQ) است که کامپیوتر نیز از آن برخوردارند و نه همچون هوش هیجانی (EQ) است که در پستانداران رده های عالی هم دیده می شود.
زمانی که معنویت به عنوان یک عامل شخصیتی توسط پایدمنت (۱۹۹۹) مطرح شد، مه یر و سالوری (۲۰۰۰) مطرح کردند که در این مفهوم سازی باید تامل کرد. همان گونه که پایدمنت (۱۹۹۹) اشاره کرد معنویت نوعی ظرفیت است و در اینجا بحث معنویت به عنوان یک نوع هوش با توانایی شناختی مطرح می شود. برای اینکه یک سازه روان شناختی به عنوان هوش در نظر گرفته شود، باید یک توانایی باشد نه یک گرایش، و بر همین اساس در سنجش آن باید مقیاس هایی طراحی شود که پاسخ درست و غلط داشته باشند.
این توانایی باید با سن افزایش یابد، و از مجموعه ای از توانایی های به هم مرتبط تشکیل شده باشد (مه یر و همکاران، ۲۰۰۰) در این شرایط است که می توانیم یک سازه را هوش بنامیم. گاردنر برای هوش دانستن یک سازه 8 ملاک را در نظر گرفت (قربانی، ۱۳۸۳).
1.امکان شناسایی مجموعه ای از عملیات ها را داشته باشد.
۲. تاریخی تکاملی داشته، در فرایند تکامل از خود شکل پذیری نشان داده باشد.
3. الگویی از تحول در آن قابل ردیابی باشد.
۴. در اثر آسیب های مغزی دچار اشکال شود.
5.افرادی با توانایی عالی و افرادی با فقدان توانایی در آن خصیصه مشخص باشند.
۶. امکان رمزگذاری آن در یک نظام نمادی وجود داشته باشد.
۷. شواهد پژوهشی تجربی و آزمایشگاهی در تایید آن ارائه شده باشند.
8. مقیاس های سنجش آن دارای ملاک های روان سنجی باشند.
پس از بررسی بهره هوشی (IQ) و هوش هیجانی (EQ)، در واپسین سال های قرن بیست، شواهد روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی نشان داد که هوش سومی هم وجود دارد که از آن با نام هوش معنوی یاد می کند. این اصطلاح را زوهر و مارشال (۲۰۰۰)، با در هم آمیزی روان شناسی، فیزیک، فلسفه و مذهب ساختند. اما صاحب نظران بر روی مسایل بنیادی این سه هوش اختلاف دیدگاه هایی دارند. بهره ی هوش معنوی (SQ) فقط برای انسان مطرح است، و نه مانند بهره ی هوشی (IQ) است که کامپیوتر نیز از آن برخوردارند و نه همچون هوش هیجانی (EQ) است که در پستانداران رده های عالی هم دیده می شود.
زمانی که معنویت به عنوان یک عامل شخصیتی توسط پایدمنت (۱۹۹۹) مطرح شد، مه یر و سالوری (۲۰۰۰) مطرح کردند که در این مفهوم سازی باید تامل کرد. همان گونه که پایدمنت (۱۹۹۹) اشاره کرد معنویت نوعی ظرفیت است و در اینجا بحث معنویت به عنوان یک نوع هوش با توانایی شناختی مطرح می شود. برای اینکه یک سازه روان شناختی به عنوان هوش در نظر گرفته شود، باید یک توانایی باشد نه یک گرایش، و بر همین اساس در سنجش آن باید مقیاس هایی طراحی شود که پاسخ درست و غلط داشته باشند.
این توانایی باید با سن افزایش یابد، و از مجموعه ای از توانایی های به هم مرتبط تشکیل شده باشد (مه یر و همکاران، ۲۰۰۰) در این شرایط است که می توانیم یک سازه را هوش بنامیم. گاردنر برای هوش دانستن یک سازه 8 ملاک را در نظر گرفت (قربانی، ۱۳۸۳).
1.امکان شناسایی مجموعه ای از عملیات ها را داشته باشد.
۲. تاریخی تکاملی داشته، در فرایند تکامل از خود شکل پذیری نشان داده باشد.
3. الگویی از تحول در آن قابل ردیابی باشد.
۴. در اثر آسیب های مغزی دچار اشکال شود.
5.افرادی با توانایی عالی و افرادی با فقدان توانایی در آن خصیصه مشخص باشند.
۶. امکان رمزگذاری آن در یک نظام نمادی وجود داشته باشد.
۷. شواهد پژوهشی تجربی و آزمایشگاهی در تایید آن ارائه شده باشند.
8. مقیاس های سنجش آن دارای ملاک های روان سنجی باشند.
برخی کاربردهای عملی هوش معنوی
1.پذیرش مصیبت و بلا تا خروشیدن و غضب کردن نسبت به آن و عدم متوسل شدن به سرزنش، گناه، عقلی سازی، خشم، یاس، انکار و مکانیزم های دفاعی دیگر.
٢. استفاده ی مفید و ارزشمندانه از مادیات و مصالح و دوری از اتلاف آنها، بازیافت استفاده دوباره از چیزها تا جائی که امکان دارد، کاهش اتلاف و تعمیر چیزها به جای عوض کردن آنها.
٣. سپاسگزار بودن از هر چیزی حتی مصیبت.
۴. داشتن ظرفیت دیدن ایگوی شخصی (شاهد هوشبار) و انتخاب اینکه آیا با میل عادت گونه ایگو همراه شود یا کاری متفاوت کند.
۵. عذرخواهی به خاطر اشتباه و اصلاح شرایط در صورت امکان.
6. دیدن زیبائی ذاتی هر چیز و هر شخص.
۷. داشتن رفتار و منش مثبت
8.رفتار کردن توام با شفقت به هر چیز و هر شخص و سپاسگذاری حتی با وسایل و ابزار آلات.
9.احترام گذاردن به محیط و گوناگونی زندگی جانداران.
٢. استفاده ی مفید و ارزشمندانه از مادیات و مصالح و دوری از اتلاف آنها، بازیافت استفاده دوباره از چیزها تا جائی که امکان دارد، کاهش اتلاف و تعمیر چیزها به جای عوض کردن آنها.
٣. سپاسگزار بودن از هر چیزی حتی مصیبت.
۴. داشتن ظرفیت دیدن ایگوی شخصی (شاهد هوشبار) و انتخاب اینکه آیا با میل عادت گونه ایگو همراه شود یا کاری متفاوت کند.
۵. عذرخواهی به خاطر اشتباه و اصلاح شرایط در صورت امکان.
6. دیدن زیبائی ذاتی هر چیز و هر شخص.
۷. داشتن رفتار و منش مثبت
8.رفتار کردن توام با شفقت به هر چیز و هر شخص و سپاسگذاری حتی با وسایل و ابزار آلات.
9.احترام گذاردن به محیط و گوناگونی زندگی جانداران.
ویژگی های هوش معنوی
زوهر و مارشال ۱۲ ویژگی برای هوش معنوی معرفی کرده اند. آنها این اصول را از ویژگی هائی که سیستم های انطباقی پیچیده را تعریف می کنند استخراج نموده اند. در بیولوژی، سیستم های انطباقی پیچیده، سیستم های زنده ای وجود دارد که نظم را از بی نظمی خلق می کنند. این سیستم ها اطلاعات و نظم را خلق می کنند و قانون بی نظمی را به مبارزه می طلبند. این اصول در ذیل ذکر می شوند:
1.خود آگاهی: دانستن این که من به چه چیزی اعتقاد دارم و ارزش می دهم و اینکه چه چیزی به من انگیزه می دهد.
۲. حضور در لحظه های زندگی و پاسخگو بودن در آن لحظه.
٣. با بصیرت بودن و هدفمندی ارزش ها: عمل بر مبنای اصول و اعتقادات عمیق و انجام زندگی برطبق آن.
۴. با بصیرت بودن: دیدن و درک الگوها، ارتباط و اتصال های بزرگتر، داشتن حس تعلق
۵. شفقت: داشتن صفت هم دردی و یکدلی عمیق.
۶. تجلیل از تفاوت: ارزش گذاشتن به انسان های دیگر به خاطر تفاوت هایشان نه برخلاف آن.
٧. میدان استقلال: ایستادن در مقابل اکثریت و داشتن اعتقاد راسخ شخصی.
8. تواضع: داشتن حس بازی در یک نمایش که بزرگتر از جایگاه حقیقی یک فرد در دنیا است.
۹. گرایش و علاقه به پرسیدن سوال بنیادی چرا؟ نیاز به فهمیدن و رسیدن به مسائل برتر در زندگی و کشف ریشه های آنها.
۱۰. توانائی طرح کردن و تغییر در چهارچوب ها: دوراندیش نسبت به مشکل با موقعیت و دیدن یک تصویر بزرگتر، دیدن مسائل و مشکلات در یک بافت گسترده تر.
۱۱. استفاده ی مثبت از آلام: یاد گرفتن و رشد ناشی از اشتباهات، دردها و شکست ها.
۱۲. احساس اشتغال: احساس خدمت به یک امر بالاتر برای تغییر پدیده ها.
... ادامه دارد
منبع: کتاب معنویت درمانی. سیدرضا میرمهدی، مجید صفاری نیا و احسان شریفی. صص 150-153، انتشارات آوای نور، سوم. 1396.
1.خود آگاهی: دانستن این که من به چه چیزی اعتقاد دارم و ارزش می دهم و اینکه چه چیزی به من انگیزه می دهد.
۲. حضور در لحظه های زندگی و پاسخگو بودن در آن لحظه.
٣. با بصیرت بودن و هدفمندی ارزش ها: عمل بر مبنای اصول و اعتقادات عمیق و انجام زندگی برطبق آن.
۴. با بصیرت بودن: دیدن و درک الگوها، ارتباط و اتصال های بزرگتر، داشتن حس تعلق
۵. شفقت: داشتن صفت هم دردی و یکدلی عمیق.
۶. تجلیل از تفاوت: ارزش گذاشتن به انسان های دیگر به خاطر تفاوت هایشان نه برخلاف آن.
٧. میدان استقلال: ایستادن در مقابل اکثریت و داشتن اعتقاد راسخ شخصی.
8. تواضع: داشتن حس بازی در یک نمایش که بزرگتر از جایگاه حقیقی یک فرد در دنیا است.
۹. گرایش و علاقه به پرسیدن سوال بنیادی چرا؟ نیاز به فهمیدن و رسیدن به مسائل برتر در زندگی و کشف ریشه های آنها.
۱۰. توانائی طرح کردن و تغییر در چهارچوب ها: دوراندیش نسبت به مشکل با موقعیت و دیدن یک تصویر بزرگتر، دیدن مسائل و مشکلات در یک بافت گسترده تر.
۱۱. استفاده ی مثبت از آلام: یاد گرفتن و رشد ناشی از اشتباهات، دردها و شکست ها.
۱۲. احساس اشتغال: احساس خدمت به یک امر بالاتر برای تغییر پدیده ها.
... ادامه دارد
منبع: کتاب معنویت درمانی. سیدرضا میرمهدی، مجید صفاری نیا و احسان شریفی. صص 150-153، انتشارات آوای نور، سوم. 1396.