ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) (بخش اول)

حضرت خدیجه (ع) با چهار کشور ارتباط اقتصادی داشت و حدود چهارصد کارگزار و نیرو زیر دست ایشان بود و هشتاد هزار شتر داشت. یکی از ویژگی های اقتصاد آن زمان، بهره گیری از ربا، حیله و حقّه در معاملات بود؛ اما ایشان اقتصادی پاک، بدون ربا و با توجه به آن ضوابطی که دین ابراهیمی مد نظر داشته، تشکیل داده بود. اینها نشانه عقل و درایت این بانوی بزرگوار است. در این نوشتار راجع به ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(ع) متذکر می شویم. با ما همراه باشید.
يکشنبه، 7 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) (بخش اول)
حضرت خدیجه(ع) قبل از ایمان آوردن به رسول خدا(ص)، پیرو دین ابراهیم(ع) بود و هرگز بت نپرستید.
 

مقدمه

دهم ماه مبارک رمضان، سال روز وفات بانوی بزرگوار اسلام، امّ المؤمنین، حضرت خدیجه کبری(ص) است. ضایعه ای که بر پیامبر اکرم(ص) سنگین و سخت بود و چون در همان سال داغ دیگری (وفات حضرت ابوطالب(ع)) نیز بر پیامبر(ص) وارد شده بود، نبی مکرم اسلام(ص) آن سال را «عام الحزن»؛ یعنی سال حزن و اندوه نام نهادند. خدیجه بنت خویلد(ع)، از خانواده ای اصیل و شجاع، فهیم و با درایت بود. پدرش کسی است که وقتی پادشاه یمن تصمیم گرفت «حجر الاسود» را به یمن منتقل کند، شمشیر به دست گرفت و با شجاعت تمام فریاد زد: اجازه نمی دهم متعرِّض حجرالاسود شوید. عموی او «ورقة بن نوفل» از ادیبان و دانشمندان اهل کتاب بود؛ یعنی نصاری قبولش داشتند و به او مراجعه می کردند. این بانوی بزرگوار، در چنین کانونی متولد شد و رشد کرد. در این نوشتار راجع به ایشان چند ویژگی را متذکر می شویم.
 

ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(ع)

بر اساس آیه 35 سوره احزاب که می فرماید: (إِن الْمسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ...)[2]؛ «مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه...» ده ویژگی برای زن و مرد مسلمان ذکر شده است که قطعاً یکی از متقدم ترین و پیشگامان این ده صفت، حضرت خدیجه کبری(ع) می باشد.

اسلام در مسائل ارزشی؛ یعنی علم، عمل صالح، عبادت و رشد معنوی، بین مرد و زن هیچ تفاوتی قائل نشده است. طبق آیه ای که ابتدای نوشتار به آن اشاره شد،[3] می فرماید: «هر کسی» عمل صالح انجام دهد، زندگی پاکیزه ای خواهد یافت؛ از آنجا که معمول خطاب ها در قرآن کریم، مذکر است، خداوند برای اینکه این شبهه نشود که منظور آیات فقط مردان است، با «مِنْ» بیانیه مسئله را تبیین کرده است. در عبارت (مَنْ عمِلَ)، «عمل» مذکر و صالحاً هم مذکر است؛ ولی بعد با «مِنْ» بیان می کند: (مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی) مرد باشد یا زن: (منْ عمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) هر کسی که مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد (فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَة) ما به او زندگی پاکیزه می دهیم.

در این رابطه در تاریخ اسلام گاهی زنانی بر بعضی از مردان زمان خودشان سبقت گرفته اند. از جمله حضرت خدیجه کبری(ع) که چند خصوصیت از ایشان را فهرست وار اشاره می کنیم:
 
1- عقل و درایت
نخستین ویژگی حضرت خدیجه(ع) عقل و درایت ایشان است. کتاب هایی که به معرفی این شخصیت پرداخته اند، مثل «تذکرة الخواص»، «ریاحین الشریعة» و... و غالب کتاب هایی که اهل سنت در شرح حال اصحاب نوشته اند، درباره حضرت خدیجه (ع) نیز چند صفحه ای نگاشته اند. در «صحیح بخاری» آمده است: «کَانَتْ من اَحسَن نسَاء جَمَالاً وَ اَکمَلُهُنَّ عَقلاً وَ اَتَمَّهُنَّ رَأیاً؛[4] از زن های زمان خودش زیباتر و عقل و درایتش کامل تر و رأی و دیدگاهش تمام تر بود.»

زنی که بتواند کاروان بزرگ تجاری را مدیریت کند، قطعاً دارای چنین صفاتی است. ایشان حداقل با چهار کشور (مثل شام، حبشه، مصر، یمن و...) ارتباط اقتصادی داشت و حدود چهارصد کارگزار و نیرو زیر دست ایشان بود و هشتاد هزار شتر داشت. یکی از ویژگی های اقتصاد آن زمان، بهره گیری از ربا، حیله و حقّه در معاملات بود؛ اما ایشان اقتصادی پاک، بدون ربا و با توجه به آن ضوابطی که دین ابراهیمی مد نظر داشته، تشکیل داده بود. اینها نشانه عقل و درایت این بانوی بزرگوار است.

در روایت است که در شش موضع عقل انسانها را امتحان کنید. در بعضی روایات نیز آمده است عاقل کسی است که مثلاً فلان کار را ترک کند؛ اما روایتی که مورد بحث ماست، پیرامون مباحث اجتماعی است. به عنوان مقدمه باید گفت که عقلها با هم فرق دارند؛ بعضی افراد دارای عقل فردی قویی هستند؛ اما عقل اجتماعی شان قوی نیست. این روایت در واقع ضوابط انسانی را بیان می کند که در جامعه می تواند متفکرانه و عاقلانه زندگی کند. امام کاظم(ع) فرمودند: «>الْعاقِلِ أَنْ یکونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ یجِیبُ إِذَا سُئِلَ وَ ینْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکلَام وَ یشیرُ بِالرَّأْی الَّذِی یکونُ فِیهِ صَلَاحُ أَهْلِه...»[5]

1- «یجیبُ إِذَا سُئِل؛ وقتی از او چیزی می پرسند، جواب می دهد.» اما غیر عاقل، نپرسیده جواب می دهد و یا از دیگری می پرسند؛ ولی او پاسخ می گوید.
گاهی از رسول خدا(ص) سؤال می پرسیدند؛ اما بعضی حاضرین هنوز حضرت لبهای مبارکش باز نشده، جواب می دادند. آیه نازل شد: (لا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَ رَسولِه)[6]؛ «در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید.»

2- «>وَ ینْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکلَام؛ (عاقل) جایی که مردم از جواب درمانده می شوند، او حرف می زند (و حق را می گوید).»
ابن زیاد روی منبر نشسته بود و به سر امام حسین(ع) توهین می کرد. مسجد کوفه پر از جمعیت بود؛ همگی مردم لال شده بودند و فقط نگاه می کردند. تنها «عبدالله بن عفیف» نابینا برخاست و گفت: «یَا بنَ مرجَانَة! اِن کذّاب بنَ کذَّاب أَنتَ وَ أَبُوک وَ الَّذِی وَلَّاک وَ أَبُوهُ. یا ابنَ مرْجَانَةَ! أَتَقْتُلُوا أَبنَاءَ النَّبِیینَ وَ تُکَلِّمُوا بِکَلامِ الصِّدِّیقِینَ؛[7] ای پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو تویی و پدرت و همچنین کسی که تو را قبول دارد و پدرش. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیامبر(ص) را می کُشی و در مقام صدیقان سخن می گویی؟»

این فرد عاقل است، چرا که وقتی مردم نمی توانند، یا می ترسند و یا جواب را نمی دانند، او بر می خیزد و حق را می گوید. به سنّ و سال هم نیست. عبدالله بن عفیف نابینا بود. در آن روز افراد بینا لال شده بودند؛ ولی او با شجاعت حرف زد و حتی به همین خاطر شهیدش کردند. وقتی نبی مکرم اسلام(ص) از غار حراء پایین آمد، این حضرت خدیجه(ع) بود که سخن گفت و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت حضرت داد، گرچه ایشان قبل از این ماجرا نیز موحد بود.

گاهی ممکن است این هوش و ذکاوت در کودکی نمود پیدا کند. عمر بن عبدالعزیز در سال نود و نُه هجری به خلافت رسید و تقریباً سه سال حکومت کرد. وی خدماتی داشته است، از جمله اینکه وقتی به حکومت رسید، هیئتی از ریش سفیدها و رؤسای قبایل مصر آمدند تا تبریک بگویند. نماینده آنها بچه ای، ده پانزده ساله بود. برخاست که به عنوان سخنگوی این هیئت صحبت کند. عمر بن عبدالعزیز ناراحت شد و گفت: بزرگ تر از این بچه بین شما کسی نیست که او می خواهد حرف بزند؟

آن پسر گفت: جناب خلیفه! شما هم حاکم جوانی هستید. اگر ملاکِ برتری، بالا بودن سنّ باشد، در این مملکت پیرتر از شما خیلی هست. عمر بن عبدالعزیز تصدیق کرد و گفت: چه شجاعتی! چه می خواهی بگویی؟ گفت: ما آمده ایم به شما تبریک بگوییم؛ نَه از روی ترس و نَه از روی طمع. ترس نداریم؛ چون شنیده ایم شما عادل هستید. طمع نداریم؛ چون وضع مالی ما خوب است. ما برای گدایی و پول گرفتن نیامده ایم؛ آمده ایم فقط به شما تبریک بگوییم. او یک کودک بود؛ اما نماینده یک قوم شد؛ چون دارای هوش و درایت بود.
 
2- موحّد بودن
ویژگی دوم حضرت خدیجه(ع) توحید است. این بانوی بزرگوار قبل از ایمان آوردن به رسول خدا(ص)، پیرو دین ابراهیم(ع) بود و هرگز بت نپرستید؛ چون در زیارتنامه حضرت زهرا(ع) و ائمه(ع) می خوانیم که شما (اهل بیت(ع)) در دامن هایی تربیت شده اید که پاکیزه است (طَابَت و طَهُرَت)؛ یعنی آباء و اجداد شما نیز موحد بوده اند. در زیارات مأثوره عرضه می داریم: «>اَشْهَدُ أَنَّک کنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ؛ گواهی می دهم که تو به راستی نوری بودی در پشت پدرانی بلند مرتبه و رحم هایی پاکیزه.» و همچنین می خوانیم: «>طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ؛ پاکیزه و پاک شد، برخی از آن از برخی دیگر است».

با تحقیق و بررسی زندگینامه مادران ائمه(ع) بدست می آید که آنها تصادفی مادر امام نشده اند؛ به طور مثال نرجس خاتون (مادر امام زمان(عج))، نجمه خاتون (مادر امام رضا(ع))، حمیده (مادر امام کاظم(ع)) و... شخصیت های ویژه ای داشتند و از افراد شاخص زمان خود بودند.

ادامه دارد...

پی نوشت ها :
[1] نحل/ 97.
[2] احزاب/ 35.
[3] نحل / 97.
[4] الجامع الصحیح، بخاری، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403ق، ج 2، ص 492، ح 3818.
[5] اصول کافی، شیخ محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 1، ص 19.
[6] حجرات/ 1.
[7] البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر دمشقی، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1408 ق، ج ۸، ص ۱۹۱؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، أبو جعفر محمد بن جریر طبری، دار التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1967م، ج۵، ص ۴۵۹ (ابن زیاد دستور داد عبدالله بن عفیف را دستگیر کنند. او با سردادن شعار طایفه اش (یا مبرور)، آنها را به کمک فراخواند، بستگانش او را از مجلس بیرون بردند. شب هنگام اطرافیان ابن زیاد خانه اش را محاصره کردند. وی نابینا بود؛ اما دخترش صفیه او را به جنگ راهنمایی می کرد. سرانجام او را دستگیر کرده، نزد عبیدالله بن زیاد بردند پس از گفتگویی بین آن دو، به دستور ابن زیاد گردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه، در جایی به نام سبخه به دار آویختند. او اولین شیعه ای بود که پس از واقعه عاشورا کشته شد؛ wikishia. net).

منبع : مبلغان، اردیبهشت و خرداد 1397 - شماره 227 , رفیعی، ناصر


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.