چرخه های زندگی افراد تارهایی هستند که با آن بافت کلی خانواده با تغییراتی در تارهای افراد که در ظاهر و شکل چرخه زندگی یک خانواده خاص بازتاب دارد بافته می شود.
تاریخچه و تحول
اگرچه فرآیندهای خانواده خطی نیست، اما خانواده ها خودشان واقعا در بعد خطی زمان قرار دارند، همین طور که خانواده در زمان به جلو حرکت می کند مجبور است با مسیر تحول قابل پیش بینی، همچون تولد فرزندان، نوجوانی، بزرگسالی، تشکیل خانواده، کنارآمدن با پیری و نهایتا مرگ سر و کار داشته باشد ( کارتر و مک گلدریک، ۱۹۹۹).
چرخه های زندگی
مراحل زندگی خانواده و تحول، با فرد شروع می شود. چرخه های زندگی افراد تارهایی هستند که با آن بافت کلی خانواده با تغییراتی در تارهای افراد که در ظاهر و شکل چرخه زندگی یک خانواده خاص بازتاب دارد بافته می شود. مفیدترین شیوه بررسی این موضوع که چگونه چرخه زندگی خانواده سازمان یافته، تمرکز بر مفهوم وظیفه در حال تحول است.
اینها موضوعاتی هستند که باید به آنها پرداخته شود تا اینکه بتوان به مجموعه موضوعات بعدی در مسیر تحول دسترسی پیدا کرد. وظایف با همان طبیعت ذاتی شان روابط تعیین شده ای هستند که مستلزم تعامل با دیگر اعضای خانواده از طریق تأثیرگذاری نسلی است.
برای مثال وظایف یک نسل بر وظایف نسل دیگر تأثیر گذارده و با آن ارتباط پیدا می کند. بنابراین فرد، نیازمند درجاتی از استقلال شخصی است تا با وظایف جداشدن از والدین روبه رو شود و والدین نیز باید بتوانند اجازه دهند و حتی ترغیب کنند که این امر محقق گردد.
در نتیجه وظیفة جداشدن به بنیانی برای وظیفه شکل گیری روابط بیرون از خانواده تبدیل می شود و این وظیفه برای والدین در اجازه دادن به جدایی، تکالیفی به وجود می آورد تا پس از اینکه فرزندان خانه را ترک کنند نیز ادامه یابد. بدیهی است که روش حل هر وظیفه ای برای تحول آن مهم است، اما آنچه که از اهمیت یکسانی برخوردار است این است که فرآیند به حل خود بپردازد. در واقع تحول برای هر دو یعنی فرد و خانواده باید به عنوان فرآیند مستمر روبه رو شدن با وظایف که مجموعه هایی انسانی هستند تصور شود. در این فرآیند، طبیعت چرخشی تحول این است که بتوانیم آن را در هر نقطه وارد کنیم و در عین حال به نقطه چرخه زندگی همانندی در میان نسل دیگری برگردیم. هر وضعیتی در چرخه زندگی در درون خود در یک بافت تاریخی تکاملی که دائما در تغییر، انبساط و انقباض است تثبیت می شود.
تمامی اعضای خانواده بالقوه قادرند تا نقش هر نسلی را تجربه کنند، یعنی زنی در سال های آخر زندگی ممکن است تجربه مادربزرگ، مادر و یا دختر بودن را داشته باشد. اگرچه فرض بر این است که این نقش ها در طول زمان تغییر می کنند، اما همواره بخشی از خود وجود دارد که برای همیشه یک دختر یا یک مادر است. ممکن است تلاش کنیم اما قادر نیستیم تجربیات دوران کودکی خود یعنی تجربه ای که به نحوی خاص برای آن مراقبت شده ایم و تجربه داشتن رفتارهای معینی که از ما انتظار می رود و دانش خاصی که به خود ما و دیگران داده شده است را از دست بدهیم.
اینها موضوعاتی هستند که باید به آنها پرداخته شود تا اینکه بتوان به مجموعه موضوعات بعدی در مسیر تحول دسترسی پیدا کرد. وظایف با همان طبیعت ذاتی شان روابط تعیین شده ای هستند که مستلزم تعامل با دیگر اعضای خانواده از طریق تأثیرگذاری نسلی است.
برای مثال وظایف یک نسل بر وظایف نسل دیگر تأثیر گذارده و با آن ارتباط پیدا می کند. بنابراین فرد، نیازمند درجاتی از استقلال شخصی است تا با وظایف جداشدن از والدین روبه رو شود و والدین نیز باید بتوانند اجازه دهند و حتی ترغیب کنند که این امر محقق گردد.
در نتیجه وظیفة جداشدن به بنیانی برای وظیفه شکل گیری روابط بیرون از خانواده تبدیل می شود و این وظیفه برای والدین در اجازه دادن به جدایی، تکالیفی به وجود می آورد تا پس از اینکه فرزندان خانه را ترک کنند نیز ادامه یابد. بدیهی است که روش حل هر وظیفه ای برای تحول آن مهم است، اما آنچه که از اهمیت یکسانی برخوردار است این است که فرآیند به حل خود بپردازد. در واقع تحول برای هر دو یعنی فرد و خانواده باید به عنوان فرآیند مستمر روبه رو شدن با وظایف که مجموعه هایی انسانی هستند تصور شود. در این فرآیند، طبیعت چرخشی تحول این است که بتوانیم آن را در هر نقطه وارد کنیم و در عین حال به نقطه چرخه زندگی همانندی در میان نسل دیگری برگردیم. هر وضعیتی در چرخه زندگی در درون خود در یک بافت تاریخی تکاملی که دائما در تغییر، انبساط و انقباض است تثبیت می شود.
تمامی اعضای خانواده بالقوه قادرند تا نقش هر نسلی را تجربه کنند، یعنی زنی در سال های آخر زندگی ممکن است تجربه مادربزرگ، مادر و یا دختر بودن را داشته باشد. اگرچه فرض بر این است که این نقش ها در طول زمان تغییر می کنند، اما همواره بخشی از خود وجود دارد که برای همیشه یک دختر یا یک مادر است. ممکن است تلاش کنیم اما قادر نیستیم تجربیات دوران کودکی خود یعنی تجربه ای که به نحوی خاص برای آن مراقبت شده ایم و تجربه داشتن رفتارهای معینی که از ما انتظار می رود و دانش خاصی که به خود ما و دیگران داده شده است را از دست بدهیم.
کودکی ما
وقتی کودک بودیم والدین مان نه تنها والدین بودن را تجربه می کردند، بلکه جنبه های کودکی شان را هم در حال مراقبت از ما مرور می کردند. اینها موضوعاتی هستند که هم نسل ها را به هم پیوند می دهد و هم آنها را از یکدیگر جدا می سازد یعنی حقیقتا موضوعاتی فرانسلی اند.
می توانیم ببینیم که در هر خانواده، فرآیند تاریخچه، اعضایش را در مورد راه های به عهده گرفتن وظایف آگاه می سازد. چرخه زندگی خانواده را می توان به عنوان فرآیندی درنظر گرفت که در آن افراد می آموزند که چگونه انسانی باشند و چگونه در این خانواده خاص زندگی کنند. شیوه آموختن آن چرخه تا حد قابل ملاحظه ای هم به چگونگی زندگی والدینمان در آن و هم اینکه چگونه والدین آن را آموخته اند بستگی دارد.
هر شخصی در مسیرهای خاص تحولی در ارتباط با واکنش به استرس، ترغیب شدن به برقراری رابطه با گروه های مشخصی از مردم، داشتن پیام های روشنی در مورد اینکه چگونه ایجاد احساسات کند و به آن واکنش نشان دهد شناخته می شود. هر فردی از طریق تاریخچه خانوادگی اش با طرح مفصلی از اینکه چگونه زندگی مرد یا زن باید بروز و ظهور یابد معرفی خواهد شد. این دست نویس، پیشنهاد و یا حتى الزام می کند که شیوه های زندگی خاصی دنبال شوند، افراد خاصی به عنوان شرکای زناشویی انتخاب گردند و نقش هایی همچون فرزند سرکش، شخص باهوش و دختر مراقبت کننده دنبال شوند، این دست نویس چارچوبی فراهم می کند که بر مبنای آن شخص تصویر خود را می سازد.
در جهت حصول اطمینان از اینکه تمام دست نویس ها در درون این الگوی تحولی به هم گره خورده اند، خانواده یک رشته باور اسطوره ای (باگاروزی و اندرسون ۱۹۸۹) در شکل داستان یا روایت از گذشته اعضای خانواده دارد. این داستان ها به مردم می گوید که قرار است نقش ها چگونه بازی شوند و قوانین اصلی خانواده چه چیزهایی هستند و درنتیجه درک خانواده از هویت را سامان می دهند.
این جنبه از خانواده به عنوان یک سیستم، تفاوت های بالینی اندک نسبت به خانواده دارد. خانواده درمانگران در مورد تاریخچه خانواده به هم پیوسته نسلی که ممکن است در کمک به خانواده در غلبه بر مشکلات مفید باشد و یا نباشد گفتگو می کنند. بوئن (۱۹۷۲) و لیبرمن (۱۹۸۰) راه های دستیابی به این دست نویس خانواده را بسط دادند. بینگ هال (۱۹۹۵) دو نسخه از دست نویس های فامیلی یعنی تکرارکننده و اصلاح کننده را ترسیم کرد.
در اولی راه های دیرینه انجام کارها از نسل ها می گذرد و در دومی نسل جدید در جستجوی تغییر دست نویس برمی آید. بیشتر درمانگران روایی اخیر ( وایت،2007) خاطرنشان می سازند که چون سیستم خانواده همواره در تغییر است و گذشته نیز برای تفسیر مجدد گشوده است بنابراین چیزی به طور مشخص و قطعی در مورد مفهوم گذشته نجربه خانوادگی درست نیست.
منبع: کتاب خانواده درمانی(100 نکته، 100 تکنیک). مارک ریوت، ادی استریت. صص33-35، انتشارات ارجمند، اول. 1393.
می توانیم ببینیم که در هر خانواده، فرآیند تاریخچه، اعضایش را در مورد راه های به عهده گرفتن وظایف آگاه می سازد. چرخه زندگی خانواده را می توان به عنوان فرآیندی درنظر گرفت که در آن افراد می آموزند که چگونه انسانی باشند و چگونه در این خانواده خاص زندگی کنند. شیوه آموختن آن چرخه تا حد قابل ملاحظه ای هم به چگونگی زندگی والدینمان در آن و هم اینکه چگونه والدین آن را آموخته اند بستگی دارد.
هر شخصی در مسیرهای خاص تحولی در ارتباط با واکنش به استرس، ترغیب شدن به برقراری رابطه با گروه های مشخصی از مردم، داشتن پیام های روشنی در مورد اینکه چگونه ایجاد احساسات کند و به آن واکنش نشان دهد شناخته می شود. هر فردی از طریق تاریخچه خانوادگی اش با طرح مفصلی از اینکه چگونه زندگی مرد یا زن باید بروز و ظهور یابد معرفی خواهد شد. این دست نویس، پیشنهاد و یا حتى الزام می کند که شیوه های زندگی خاصی دنبال شوند، افراد خاصی به عنوان شرکای زناشویی انتخاب گردند و نقش هایی همچون فرزند سرکش، شخص باهوش و دختر مراقبت کننده دنبال شوند، این دست نویس چارچوبی فراهم می کند که بر مبنای آن شخص تصویر خود را می سازد.
در جهت حصول اطمینان از اینکه تمام دست نویس ها در درون این الگوی تحولی به هم گره خورده اند، خانواده یک رشته باور اسطوره ای (باگاروزی و اندرسون ۱۹۸۹) در شکل داستان یا روایت از گذشته اعضای خانواده دارد. این داستان ها به مردم می گوید که قرار است نقش ها چگونه بازی شوند و قوانین اصلی خانواده چه چیزهایی هستند و درنتیجه درک خانواده از هویت را سامان می دهند.
این جنبه از خانواده به عنوان یک سیستم، تفاوت های بالینی اندک نسبت به خانواده دارد. خانواده درمانگران در مورد تاریخچه خانواده به هم پیوسته نسلی که ممکن است در کمک به خانواده در غلبه بر مشکلات مفید باشد و یا نباشد گفتگو می کنند. بوئن (۱۹۷۲) و لیبرمن (۱۹۸۰) راه های دستیابی به این دست نویس خانواده را بسط دادند. بینگ هال (۱۹۹۵) دو نسخه از دست نویس های فامیلی یعنی تکرارکننده و اصلاح کننده را ترسیم کرد.
در اولی راه های دیرینه انجام کارها از نسل ها می گذرد و در دومی نسل جدید در جستجوی تغییر دست نویس برمی آید. بیشتر درمانگران روایی اخیر ( وایت،2007) خاطرنشان می سازند که چون سیستم خانواده همواره در تغییر است و گذشته نیز برای تفسیر مجدد گشوده است بنابراین چیزی به طور مشخص و قطعی در مورد مفهوم گذشته نجربه خانوادگی درست نیست.
منبع: کتاب خانواده درمانی(100 نکته، 100 تکنیک). مارک ریوت، ادی استریت. صص33-35، انتشارات ارجمند، اول. 1393.