0
مسیر جاری :
قوت دل ز عقل و جان باشد اوحدی مراغه ای

قوت دل ز عقل و جان باشد

قوت دل ز عقل و جان باشد شاعر : اوحدي مراغه اي قوت تن ز آب و نان باشد قوت دل ز عقل و جان باشد تن خالي فروغ و نور دهد خانه خالي بود، حضور دهد جان طلب ميکني، دليري کن...
بي‌درم باش، ارت سرد نيست اوحدی مراغه ای

بي‌درم باش، ارت سرد نيست

بي‌درم باش، ارت سرد نيست شاعر : اوحدي مراغه اي کاولين گام عاشقان اينست بي‌درم باش، ارت سرد نيست غول راهند و غل گردن تو اين ده و باغ و بچه وزن تو داشت چون بد بود، نداشته...
مرشدي را ملامتي افتاد اوحدی مراغه ای

مرشدي را ملامتي افتاد

مرشدي را ملامتي افتاد شاعر : اوحدي مراغه اي در مريدان قيامتي افتاد مرشدي را ملامتي افتاد وز پي خصم او برون جستند به خصومت ميان فرو بستند به فنون هنر تواناتر زان...
طلبت چون درست باشد و راست اوحدی مراغه ای

طلبت چون درست باشد و راست

طلبت چون درست باشد و راست شاعر : اوحدي مراغه اي خود در اول قدم مراد تراست طلبت چون درست باشد و راست از بديهايش در پناه برد حق چو خواهد که بنده راه برد گر چه سختست...
پر دلي بايد از عوايق دور اوحدی مراغه ای

پر دلي بايد از عوايق دور

پر دلي بايد از عوايق دور شاعر : اوحدي مراغه اي تا درين خلوتش دهند حضور پر دلي بايد از عوايق دور سخن آب و نان نينديشد پر دلي کو ز جان نينديشد تا چه گردد ز وقت زاينده؟...
تا نداني اله را ز نخست اوحدی مراغه ای

تا نداني اله را ز نخست

تا نداني اله را ز نخست شاعر : اوحدي مراغه اي اين گواهي نيايد از تو درست تا نداني اله را ز نخست خوبتر زين دو نفي و اثباتي نيست در هيکل الف بي تي نشناسم جزين دو نامي...
ذکر بيفکر علم بي‌عملست اوحدی مراغه ای

ذکر بيفکر علم بي‌عملست

ذکر بيفکر علم بي‌عملست شاعر : اوحدي مراغه اي دل بيعشق چشم پر سبلست ذکر بيفکر علم بي‌عملست گله‌ي ما ز حلق پر گل تست حلقه‌ي ذکر حلقه‌ي دل تست بانگ خواهي بلند و خواهي...
ساده ترکي ز ده به شهر آمد اوحدی مراغه ای

ساده ترکي ز ده به شهر آمد

ساده ترکي ز ده به شهر آمد شاعر : اوحدي مراغه اي پيش شيخي تمام بهر آمد ساده ترکي ز ده به شهر آمد در ميان جست ترکمان بيفکر سفره‌اي چرب ديد و حلقه‌ي ذکر به سه شب مغز...
دزد را پيش رخت راه مده اوحدی مراغه ای

دزد را پيش رخت راه مده

دزد را پيش رخت راه مده شاعر : اوحدي مراغه اي خرنه‌اي خرس را کلاه مده دزد را پيش رخت راه مده موي چون ميبري به پيشاني؟ از سري با چنان پريشاني کاول الفکر آخرالعمل ...
تا ترا شهوت و غضب يارست اوحدی مراغه ای

تا ترا شهوت و غضب يارست

تا ترا شهوت و غضب يارست شاعر : اوحدي مراغه اي هر زمان توبه‌ايت در کارست تا ترا شهوت و غضب يارست نتوان جز به آب استغفار شستن جان و تن ز ظلمت عار توبه زيت چراغ ايمانست...