0
مسیر جاری :
دوش چون موکب سلطان خيالش برسيد خواجوی کرمانی

دوش چون موکب سلطان خيالش برسيد

دوش چون موکب سلطان خيالش برسيد شاعر : خواجوي کرماني اشکم از ديده روان تا سر راهش بدويد دوش چون موکب سلطان خيالش برسيد قلمم را ز سر تيغ زبان خون بچکيد خواستم تا بنويسم...
آخر از سوز دل شبهاي من ياد آوريد خواجوی کرمانی

آخر از سوز دل شبهاي من ياد آوريد

آخر از سوز دل شبهاي من ياد آوريد شاعر : خواجوي کرماني همچو شمعم در ميان انجمن ياد آوريد آخر از سوز دل شبهاي من ياد آوريد بلبلان را بر فراز نارون ياد آوريد صبحدم در پاي...
سبزه پيرامن سرچشمه‌ي نوشش نگريد خواجوی کرمانی

سبزه پيرامن سرچشمه‌ي نوشش نگريد

سبزه پيرامن سرچشمه‌ي نوشش نگريد شاعر : خواجوي کرماني شبه بر گوشه‌ي ياقوت خموشش نگريد سبزه پيرامن سرچشمه‌ي نوشش نگريد زيور برگ گل غاليه پوشش نگريد شام شبگون سحر پوش قمر...
مستم ز در خانه‌ي خمار برآريد خواجوی کرمانی

مستم ز در خانه‌ي خمار برآريد

مستم ز در خانه‌ي خمار برآريد شاعر : خواجوي کرماني و آشفته و شوريده ببازار برآريد مستم ز در خانه‌ي خمار برآريد زنجير کشانم بسردار برآريد چون سر انا الحق ز من سوخته شد...
جادوئي چون نرگس مستت به بيماري که ديد خواجوی کرمانی

جادوئي چون نرگس مستت به بيماري که ديد

جادوئي چون نرگس مستت به بيماري که ديد شاعر : خواجوي کرماني هندوئي چون طره‌ي پستت بطراري که ديد جادوئي چون نرگس مستت به بيماري که ديد بر بياض صبح صادق خط زنگاري که ديد ...
صبح چون گلشن جمال تو ديد خواجوی کرمانی

صبح چون گلشن جمال تو ديد

صبح چون گلشن جمال تو ديد شاعر : خواجوي کرماني برعروسان بوستان خنديد صبح چون گلشن جمال تو ديد از لبم آب زندگاني بچکيد نام لعلت چو بر زبان راندم از سر مهر بر رخ تو دميد...
وهم بسي رفت و مکانش نديد خواجوی کرمانی

وهم بسي رفت و مکانش نديد

وهم بسي رفت و مکانش نديد شاعر : خواجوي کرماني فکر بسي گشت و نشانش نديد وهم بسي رفت و مکانش نديد غرقه‌ي خون گشت و سنانش نديد هرکه در افتاد بميدان او همچو سهي سرو روانش...
به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد خواجوی کرمانی

به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد

به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد شاعر : خواجوي کرماني ببوي زلف تودر مشک ناب نتوان ديد به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد ولي چه سود که آن جز بخواب نتوان ديد دو چشم مست...
جز ناله کسي مونس و دمساز نيايد خواجوی کرمانی

جز ناله کسي مونس و دمساز نيايد

جز ناله کسي مونس و دمساز نيايد شاعر : خواجوي کرماني جز سايه کسي همره و همراز نيايد جز ناله کسي مونس و دمساز نيايد در فصل بهاران ز چمن باز نيايد اي خواجه برو باد مپيماي...
در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد خواجوی کرمانی

در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد

در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد شاعر : خواجوي کرماني چون هندوي زلف تو سرافراز نيايد در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد ماننده‌ي زر در دهن گاز نيايد گر سر نکشد ز آتش دل...