0
مسیر جاری :
هنر در نظرمکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

هنر در نظرمکتب فرانکفورت

برای نمایندگان مکتب فرانکفورت، هنر واقعیتی دوسویه است. واقعیت اجتماعی پارادوکسیکال، چون هرچند در تضاد با جامعه است، اما از واقعیت نبریده است، بلکه تلاش می کند با جا گرفتن در بطن جامعه، تناقض هایش را بهتر
نقد در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

نقد در نظر مکتب فرانکفورت

نظریه پردازان مکتب فرانکفورت با توسعه ی متوالی یا هم زمانِ نقد کاپیتالیسم، نقد ایده ئولوژی های فاشیستی، نقد فقر حاصل از ادغام سرمایه های فرهنگی در تولید انبوه صنعتی و نقد شکل های متفاوت آگاهی کاذب خاصِ...
مسیحاباوری در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

مسیحاباوری در نظر مکتب فرانکفورت

نزد بنیامین، مسیحاباوری نه نظریه و نه آموزه ای الهیاتیِ رستگای، بلکه در رساله اش درباره ی مفهوم تاریخ ( مجله ی آثار، جلد 3، گالیمار، 2000، ص ص 443- 427) ، در اصل ایده ی آشتی است که بر بستر رابطه با زمان،
مدرنیته در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

مدرنیته در نظر مکتب فرانکفورت

مکتب فرانکفورت یکی از جریان های فکری است که وظیفه ی « اندیشیدن به زمان حال» و « درک زمان خود به کمک اندیشه» ( هگل) را مؤلفه ای برای فلسفه – فلسفه ای که در عین حال به این مؤلفه فروکاسته نمی شود- و به
محاکات در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

محاکات در نظر مکتب فرانکفورت

این اصطلاح که برخاسته از روان شناسی گابریل تارد، گوستاو لوبُن و فروید درمورد جمعیت ها است، در مکتب فرانکفورت نه به رفتار سازگاری اجتماعی از طریق تقلید، بلکه به رفتار بازتولید آزادانه ای ظاهر و گشودگی به...
مارکسیسم در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

مارکسیسم در نظر مکتب فرانکفورت

مکتب فرانکفورت از زمان تأسیس، خود را از سرگیری و تداوم نظریه ی مارکسیستی، هم در حوزه ی مشخصاً فلسفی هم در شناخت تجربی از پدیده های تاریخی و اجتماعی، معرفی کرد. با این حال، نظریه پردازان مکتب
فرد در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

فرد در نظر مکتب فرانکفورت

« فقط فرد چیزی است» ( یاداشت های انتقادی ، ص108) . فرد کوچک ترین و انضمامی ترین واحد زندگی است که ورای آن هیچ چیزی وجود ندارد، و احدی بدین ترتیب غیرقابل جایگزینی که به نام آن، سعادت و آزادی می توانند
علائق شناخت در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

علائق شناخت در نظر مکتب فرانکفورت

یکی از تزهای اصلی مکتب فرانکفورت این است که چه رای تحلیل علم آن گونه که ساخته می شود و چه به منظور تعیین الگویی هنجاری برای آن، نمی توان از « شناخت بی طرفانه» و بی علاقه نسبت به هر گونه بُرد عملی که به
عقل در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

عقل در نظر مکتب فرانکفورت

نظریه پرازان مکتب فرانکفورت با محدودیت های ذاتی تلقی حاکم بر دوران مدرن از عقل مبارزه می کنند، تلقی حاکم بر شناختِ ابژه سازِ خاص ریاضیات یا علوم طبیعی و به طور کلی تر، خاص فعالیت هایی با هدف تسلط بر
طبیعت در نظر مکتب فرانکفورت اصطلاح شناسی فلسفی

طبیعت در نظر مکتب فرانکفورت

نظریه پردازان مکتب فرانکفورت وارث نوعی دوسویگی پُربار از مارکس اند. گاهی مارکس بر حرکت جدایی از حیوانیّت و طبیعت که کار معرف آن است، تأکید می ورزد، کاری که به نظر می رسد انسان به یمن آن، نوعی حاکمیت