0
مسیر جاری :
اتّحاد افسانه‌ها

اتّحاد

پسران برزگري هميشه تک‌روي مي‌کردند و با هم اختلاف داشتند. برزگر که سعي مي‌کرد آن‌ها را از اين کار باز‌دارد متوجّه شد حرف‌هايش تأثيري بر آن‌ها ندارد. از اين‌رو تصميم گرفت عملاً درسي به آن‌ها بدهد. برزگر...
گنج بادآورده افسانه‌ها

گنج بادآورده

برزگري به هنگام مرگ با خود انديشيد چه کند تا پسرانش پس از او برزگران موفّقي شوند. از اين‌رو همه را نزد خود خواند و به ‌آن‌ها گفت: «فرزندانم، چيزي به رفتن من از اين جهان نمانده است. شما بايد آن‌چه را که...
خشم افسار گسيخته افسانه‌ها

خشم افسار گسيخته

کشاورزي، از روباهي که ضرري به او زده بود، کينه به دل گرفته بود. از اين‌رو هنگامي که روباه را به دام انداخت با خود فکر کرد از او سخت انتقام بگيرد. از اين‌رو مقداري پوشال را به روغن اندود، آن را به دم روباه...
مرد بايد که عيب خود بيند افسانه‌ها

مرد بايد که عيب خود بيند

روزي روزگاري، وقتي پرومته انسان‌ها را ساخت، دو کوله‌بار به گردن آن‌ها آويخت. او کوله‌باري را که از جلوي آدميان آويخته بود، از عيب‌هاي ديگران و کوله‌باري را که از پشت سر آن‌ها آويخته بود، از معايب خودشان...
برکت در حرکت است افسانه‌ها

برکت در حرکت است

ثروتمندي از اهالي آتن با گروهي از مسافران به سفري دريايي مي‌رفت که ناگهان توفاني درگرفت و کشتي غرق شد. تمام مسافران کشتي سعي مي‌کردند با شنا خود را به ساحل برسانند امّا ثروتمند آتني مدام آتنا را صدا
شيّاد افسانه‌ها

شيّاد

کسب و کار پينه‌دوزي ناوارد، چنان از رونق افتاده بود که از گرسنگي با مرگ فاصله‌اي نداشت. بنابراين تصميم گرفت به شهري که کسي او را نمي‌شناسد برود و پزشکي پيشه کند. پينه‌دوز در محل جديد خود مادّه‌اي به
تخم‌مرغ دزد، شتر دزد مي‌شود افسانه‌ها

تخم‌مرغ دزد، شتر دزد مي‌شود

پسرکي لوح يکي از هم‌شاگرديان خود را از مدرسه دزديد و به خانه برد. مادرِ پسرک به‌جاي تنبيه پسر خود، او را تشويق کرد. بار ديگر پسرک بالاپوشي دزديد و مادر او را از بار اوّل هم بيش‌تر تحسين کرد. پسرک وقتي...
کلاهبردار افسانه‌ها

کلاهبردار

مردي که سفري طولاني در پيش داشت نذر کرد هر چه در راه يافت با هِرمِس نصف کند. در يکي از روزهاي سفر، مرد کيفي يافت که يقين داشت پر از پول است، امّا هنگامي که آن را تکان داد متوجّه شد در آن جز خرما
حقيقت، دروغگو را رسوا مي‌کند افسانه‌ها

حقيقت، دروغگو را رسوا مي‌کند

دو پسر بچّه با هم به قصابي رفتند. وقتي پشت قصاب به آن‌ها بود، يکي از آن دو کمي گوشت برداشت و آن را توي جيب دوستش چپاند. وقتي مرد قصاب به اطراف نگاه کرد، متوجّه موضوع شد و آن‌ها را به دزدي متّهم
چرا برخي از انسان‌ها جانور صفت‌اند؟ افسانه‌ها

چرا برخي از انسان‌ها جانور صفت‌اند؟

به سفارش زئوس، پرومته آدميان و جانوران را ساخت. در اين بين زئوس متوجّه تعداد فراواني از جانوران شد و به پرومته دستور داد از ساختن بيش‌تر آن‌ها دست بکشد و برخي از آن‌ها را نيز به انسان تبديل کند. پرومته...