0
مسیر جاری :
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است شرح دیوان حافظ

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این روزگار -که دروغ و نیرنگ و ریا همه جا را فرا گرفته -رفیق صمیمی و وفادار من، فقط جام شراب و دفتر اشعار عاشقانه ام است.
کنون که بر کف گُل جام باده صاف است شرح دیوان حافظ

کنون که بر کف گُل جام باده صاف است

بهار است و فصل گل سرخ؛ گل سرخ مانند جامی است که پر از شراب صاف و روشن باشد و بلبل، او را با صد هزار زبان ستایش می کند.
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است شرح دیوان حافظ

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

فضای باغ، نشاط آور است و تماشای آن لطفی دارد. هم نشینی و صحبت با دوستان نیز شادی آور است؛ در این بهار، عاشقان و میخواران حال خوشی دارند و این نتیجه ی حال خوشی و شادابی گل سرخ است.
حال دل با تو گفتنم هوس است شرح دیوان حافظ

حال دل با تو گفتنم هوس است

ای یار! آرزو دارم از بیتابی ها و بیقراری های دل خود با تو سخن بگویم و بشنوم که دل تو در چه حال است؟ آیا تو هم به من علاقه ایداری؟ دوست دارم عاشقانه با تو سخن بگویم.
اگرچه باده فرح بخش و باد گُل بیز است شرح دیوان حافظ

اگرچه باده فرح بخش و باد گُل بیز است

فصل بهار است و باد، شکوفه های درختان را در هوا پراکنده و بهار شیراز، شراب را از همیشه بیشتر فرح بخش می کند، اما محتسب سخت مراقب اجرای احکام و حدود شرعی است. احتیاط کنید که از بزم میخواران صدای ساز و
اَلمنة لله که درِ میکده باز است شرح دیوان حافظ

اَلمنة لله که درِ میکده باز است

خدا را سپاس که در میکده باز است و محفل و مجلس عاشقان و رندان برپاست و من برای برآوردن حاجت خود به سوی آنجا می روم. خدا را شکر که می توانیم عاشقانه به عبادت بپردازم.
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شرح دیوان حافظ

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

با وجود این معشوق[یا فرزند]زیبا و رعنایی که در خانه دارم، دیگر چه نیازی است که باغ و صحرا بروم و به دیدن درختان سرو و صنوبر مشغول شوم.
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است شرح دیوان حافظ

بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است

ای یار که رویت چون خورشید تابان است! چون تو با من نیستی، روزهای عمر من چون شب تاریک است؛ از تمام عمرم جز تاریکی شب چیزی بر جای نمانده است.
بیا که قصر امل سخت سُست بنیاد است شرح دیوان حافظ

بیا که قصر امل سخت سُست بنیاد است

بیا تا با تو بگویم که آرزوهای این دنیایی -اگر برآورده شود -مانند کاخی است که پایه های سستی دارد و سرانجام فرو می ریزد؛ آری لذات این دنیا دوامی ندارد. حالا که بنیاد عمر بر باد است و هر لحظه ممکن است به...
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است شرح دیوان حافظ

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است

از آن زمان که نسیم بر زلف های تو وزید و بوی خوش آن را به مشام عاشقان بینوا رساند، دل عاشق و دیوانه ی من که در پیچ و تاب گیسوی تو اسیر بود، بیتاب شد.