0
مسیر جاری :
خَمِ زلف تو دام کفر و دین است شرح دیوان حافظ

خَمِ زلف تو دام کفر و دین است

ای یار! پیچ و تاب گیسوی تو در راه کفر و دین، دامی گسترده است و همه را -چه کافر و چه مؤمن -گرفتار می سازد و همه ی اینها، نمونه ی کوچکی از کارهای عجیب و غریب توست؛ همه در پی کشف اسرار پیچیده ی الهی اند.
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است شرح دیوان حافظ

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

از فراق تو خون گریستم؛ آن قدر اشک ریختم که مردمک چشمانم غرق در خون شده است؛ ببین که حال دو چشم من و یا حال مردمی که در شوق دیدارت می سوزند، چگونه است؟
منم که گوشه میخانه خانقاه من است شرح دیوان حافظ

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

من آن عاشق مست هستم که گوشه ی میخانه، محل عبادت های عاشقانه من است و دعای سحرگاهی منع دعا برای پیر مغان و مرشد کامل است. من در میخانه عبادت می کنم و برای سلامتی پیر مغان دعا می نمایم.
روزگاری است که سودای بتان دین من است شرح دیوان حافظ

روزگاری است که سودای بتان دین من است

مدت زیادی است که عشق به زیبارویان، دین و آیین من شده است و من آنها را با تمام وجود دوست دارم و غم این عشق، سبب شادی و نشاط دل غمگین من است.
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است شرح دیوان حافظ

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

من برای دیدن معشوق خود و لبان زیبایش -که تشنه ی ریختن خون عاشقان است -حاضرم جانم را فدا کنم.
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است شرح دیوان حافظ

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

ای معشوق! دل عاشق پیشه ی من، خود را در دام زلف تو گرفتار کرده است، به ناز و غمزه، او را بکش که این سزای اوست. این همه سختی های راه عشق، شایسته ی دل های عاشقان است که گرفتار زلف یار شده اند.
روضه خلد برین خلوت درویشان است شرح دیوان حافظ

روضه خلد برین خلوت درویشان است

عارفان و درویشان در خلوت خود و با یاد معشوق، حال خوشی دارند که انگار در بهشت جاویدان به سر می برند؛ خدمت به درویشان برای کسی که چنین خدمتی را با اشتیاق می پذیرند، مایه ی بزرگی و حشمت است.
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست شرح دیوان حافظ

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

شراب، آن چنان تأثیر گذار و پاک کننده ی وجود انسان از تعلقات مادی است که حتی صوفی را از زهد و ریاضت خشک بیرون می آورد و او را به عالم عشق و مستی می کشاند؛ آن گاه است که او اسرار نهانی را در می یابد و باطن...
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست شرح دیوان حافظ

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

هر عارف و سالکی که راه کوی میکده را دانست و ارزش و مقام آن را فهمید، در می یابد که برای رسیدن به معشوق، راهی به جز آن نیست؛ میکده جایی است که در آن عاشقان به دور از دروغ و نیرنگ و ریاکاری به عبادت یار...
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است شرح دیوان حافظ

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

همه ی اسباب شادی و عیش من فراهم است:گل در کنارم هست و جام شرابی نیز در دستم است. معشوق نیز در کنارم نشسته و من از او کام می گیرم؛ در چنین روز خوشی، سلطان و پادشاه جهان، غلام و بنده ی من است؛ اگر