0
مسیر جاری :
چو برکشي علم قربت از حريم حرم خواجوی کرمانی

چو برکشي علم قربت از حريم حرم

چو برکشي علم قربت از حريم حرم شاعر : خواجوي کرماني ز ما بباديه ياد آر از طريق کرم چو برکشي علم قربت از حريم حرم شميم باغ بهشتست يا نسيم ارم ندانم اين نفس روح بخش روحاني...
دوش مي‌آيد نگار بربرم خواجوی کرمانی

دوش مي‌آيد نگار بربرم

دوش مي‌آيد نگار بربرم شاعر : خواجوي کرماني گفتم اي آرام جان و دلبرم دوش مي‌آيد نگار بربرم گفت بگذار اي جوان تا بگذرم دامن افشان زين صفت مگذر ز ما تا بکام دل ز وصلت...
ايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم خواجوی کرمانی

ايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم

ايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم شاعر : خواجوي کرماني ور حديث جان نگوئي پيش جانانت برم ايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم تا بپيروزي برين پيروزه ايوانت برم شمسه‌ي...
بلبلان که رساند نسيم باغ ارم خواجوی کرمانی

بلبلان که رساند نسيم باغ ارم

بلبلان که رساند نسيم باغ ارم شاعر : خواجوي کرماني بتشنگان که دهد آب چشمه‌ي زمزم بلبلان که رساند نسيم باغ ارم بگرد کوي تو همچون کبوتران حرم مقيم در طيرانست مرغ خاطر ما...
نشان روي تو جستم به هر کجا که رسيدم خواجوی کرمانی

نشان روي تو جستم به هر کجا که رسيدم

نشان روي تو جستم به هر کجا که رسيدم شاعر : خواجوي کرماني ز مهر در تو نشاني نديدم و نشنيدم نشان روي تو جستم به هر کجا که رسيدم چه جورها که ز دست تو در جهان نکشيدم چه رنجها...
روزي به سر کوي خرابات رسيدم خواجوی کرمانی

روزي به سر کوي خرابات رسيدم

روزي به سر کوي خرابات رسيدم شاعر : خواجوي کرماني در کوي خرابان يکي مغبچه ديدم روزي به سر کوي خرابات رسيدم چون در خط سبز و لب لعلش نگريدم از چشم بشد ظلمت و سرچشمه‌ي خضرم...
نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم خواجوی کرمانی

نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم

نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم شاعر : خواجوي کرماني چه کنم نبات مصري چو شکر مزيدم نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم ز تو چون توان بريدن چو ز خود بريدم بتو کي توان رسيدن چو ز خويش...
رخشنده‌تر از مهر رخش ماه نديدم خواجوی کرمانی

رخشنده‌تر از مهر رخش ماه نديدم

رخشنده‌تر از مهر رخش ماه نديدم شاعر : خواجوي کرماني خوشتر ز ره عشق بتان راه نديدم رخشنده‌تر از مهر رخش ماه نديدم ماهيست که آن طلعت چون ماه نديدم عمريست که آن عمر عزيزم...
با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم خواجوی کرمانی

با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم

با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم شاعر : خواجوي کرماني با زلف عنبر بارش از مشک ختن باز آمدم با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم مردم چو شمع انجمن وز انجمن باز آمدم...
وقتست کز وراي سراپرده‌ي عدم خواجوی کرمانی

وقتست کز وراي سراپرده‌ي عدم

وقتست کز وراي سراپرده‌ي عدم شاعر : خواجوي کرماني سلطان گل بساحت بستان زند علم وقتست کز وراي سراپرده‌ي عدم هر دم عروس غنچه برون آيد از حرم دريا فکنده ذيل بغلتاق فستقي...