0
مسیر جاری :
گفته بودم که دلتنگ می شوم (1) حسین لشکری

گفته بودم که دلتنگ می شوم (1)

بیاد می آورد شبی را که کلافه بود و به خواب نمی رفت. صبح جمعه دلشوره امانش نمی داد و مرتب منتظر خبر سرنوشت همسرش بود. ساعت 9 بامداد روز 30 شهریور سال 1359 از ستاد نیروی هوایی با او تماس گرفتند و نشانی خانه
سیدالاسراء حسین لشکری

سیدالاسراء

بنده با این شهید عزیز ارتباطی نداشتم، اما به عرض برسانم که ایشان در بیستم اسفند سال 1331 در روستای ضیاء آباد قزوین متولد شد که نام او را حسین گذاشتند. او بعد از اخذ دیپلم و پس از پایان دوره سربازی و در...
سمبل مقاومت و استقامت حسین لشکری

سمبل مقاومت و استقامت

نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و خلبانان جان بر کف و کارکنان فنی فداکار آن از مرحله پیش از پیروزی انقلاب هویت دینی و اصالت ملی خود را ثابت کرده و پرسنل این نیرو پس از پیروزی انقلاب نیز با فعالیت...
شهید حسین لشکری از ولادت تا شهادت حسین لشکری

شهید حسین لشکری از ولادت تا شهادت

شهید سرلشگر آزاده حسین لشکری در روز بیستم اسفند سال 1331 در روستای ضیاء آباد از توابع شهرستان تاکستان استان قزوین دیده به جهان گشود. دوره تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. برای ادامه تحصیل...
اولین اسیر و آخرین آزاده حسین لشکری

اولین اسیر و آخرین آزاده

روز عزت و سربلندی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. شهادت امیرلکشری بار دیگر خاطرات روزهای ایثار، مقاومت و پایمردی خلبانان جان بر کف نیروی هوایی را در اذهان ملت ایران زنده کرد. در واقع آزادگان
ثانیه های رنج حسین لشکری

ثانیه های رنج

شهید سرلشگر حسین لشکری خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت در دست دشمن بعثی و مقاومت شجاعانه در برابر تهدیدها و تطمیع های فزاینده رژیم منحوس صدام، پیروزمندانه به میهن اسلامی
هیچ چیز جز شهادت ادبیات دفاع مقدس

هیچ چیز جز شهادت

یک روز امام جمعه اصفهان برای بازدید آمد، او را بردیم طرف گمرک. تا هم آن منطقه را ببیند و هم نظرش را درباره بردن و استفاده کردن از دویست سیصد تا تویوتا کارینایی که در گمرک مانده بود بگیریم. ظاهراً عراقیها...
فریادهای بی صدا ادبیات دفاع مقدس

فریادهای بی صدا

ما در جابجایی هایی که داشتیم، برای پیاده شدن از اتوبوس، طبیعتاً باید سرمان را خم می کردیم. چرا که سقف اتوبوس کوتاه بود. همین طور که سرمان خم بود و پایین می آمدیم، دو طرفمان مأموران عراقی به ردیف ایستاده...
چون رود خروشان ادبیات دفاع مقدس

چون رود خروشان

نزدیکی های ظهر، همه به استراحت مشغول بودیم. من نزدیک شیر علی دراز کشیده بودم. او بر اثر خستگی مفرط، زودتر از همگان به خواب فرو رفته بود. هر از گاهی نسیمی می وزید. اما این بار، باد شدیدی شروع به وزیدن کرد....
گامهای استوار ادبیات دفاع مقدس

گامهای استوار

در عملیات کربلای پنج، مقرّ مهندسی، توسط دشمن شیمیایی شد و تعدادی از بچه ها شهید و مصدوم شدند. بعد از چند ساعت، ما را برای احداث یک جاده به کنار نهر جاسم، اعزام کردند. قرار بود جاده ای در کنار نهر احداث...