0
مسیر جاری :
يکي را تب آمد ز صاحبدلان سعدی شیرازی

يکي را تب آمد ز صاحبدلان

يکي را تب آمد ز صاحبدلان شاعر : سعدي کسي گفت شکر بخواه از فلان يکي را تب آمد ز صاحبدلان به از جور روي ترش بردنم بگفت اي پسر تلخي مردنم که روي از تکبر بر او سر که کرد...
يکي پر طمع پيش خوارزمشاه سعدی شیرازی

يکي پر طمع پيش خوارزمشاه

يکي پر طمع پيش خوارزمشاه شاعر : سعدي شنيدم که شد بامدادي پگاه يکي پر طمع پيش خوارزمشاه دگر روي بر خاک ماليد و خاست چو ديدش به خدمت دوتا گشت و راست يکي مشکلت مي‌بپرسم...
مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد سعدی شیرازی

مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد

مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد شاعر : سعدي که رحمت بر اخلاق حجاج باد مرا حاجيي شانه‌ي عاج داد که از من به نوعي دلش مانده بود شنيدم که باري سگم خوانده بود نمي‌بايدم ديگرم...
خدا را ندانست و طاعت نکرد سعدی شیرازی

خدا را ندانست و طاعت نکرد

خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد خدا را ندانست و طاعت نکرد خبر کن حریص جهانگرد را
سيهکاري از نردباني فتاد سعدی شیرازی

سيهکاري از نردباني فتاد

سيهکاري از نردباني فتاد شاعر : سعدي شنيدم که هم در نفس جان بداد سيهکاري از نردباني فتاد دگر با حريفان نشستن گرفت پسر چند روزي گرستن گرفت که چون رستي از حشر و نشر و...
شنيدم که نابالغي روزه داشت سعدی شیرازی

شنيدم که نابالغي روزه داشت

شنيدم که نابالغي روزه داشت شاعر : سعدي به صد محنت آورد روزي به چاشت شنيدم که نابالغي روزه داشت بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد به کتابش آن روز سائق نبرد فشاندند بادام و...
عبادت به اخلاص نيت نکوست سعدی شیرازی

عبادت به اخلاص نيت نکوست

عبادت به اخلاص نيت نکوست شاعر : سعدي وگرنه چه آيد ز بي مغز پوست؟ عبادت به اخلاص نيت نکوست که در پوشي از بهر پندار خلق چه زنار مغ بر ميانت چه دلق چو مردي نمودي مخنث...
شتر بچه با مادر خويش گفت: سعدی شیرازی

شتر بچه با مادر خويش گفت:

شتر بچه با مادر خويش گفت: شاعر : سعدي بس از رفتن، آخر زماني بخفت شتر بچه با مادر خويش گفت: نديدي کسم بارکش در قطار بگفت ار به دست منستي مهار وگر ناخدا جامه بر تن درد...
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف سعدی شیرازی

چه خوش گفت شاگرد منسوج باف

چه خوش گفت شاگرد منسوج باف شاعر : سعدي چو عنقا برآورد و پيل و زراف چه خوش گفت شاگرد منسوج باف که نقشش معلم ز بالا نبست مرا صورتي برنيايد ز دست نگارنده‌ي دست تقدير،...
چنين گفت پيش زغن کرکسي سعدی شیرازی

چنين گفت پيش زغن کرکسي

چنين گفت پيش زغن کرکسي شاعر : سعدي که نبود ز من دوربين‌تر کسي چنين گفت پيش زغن کرکسي بيا تا چه بيني بر اطراف دشت زغن گفت از اين در نشايد گذشت بکرد از بلندي به پستي...