مسیر جاری :
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
اصول و قواعد دوازده گانه خوشنویسی
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
آرزوي فروردين
فروردين و ارديبهشت و خرداد منتظر قصه ي آن شب مادرشان بودند. مامان بهار لحاف سبز گل دار را روي بچّه هايش كشيد و گفت: «خب، شكوفه هاي گُلم! امشب دوست داريد چه قصّه اي را براي تان تعريف كنم؟» ارديبهشت موهاي...
به دقت و بدون ميكروسكوپ نگاه كنيد
مي خواهيم با دقّت نگاه كنيم و آزمايش كنيم. بيش تر دانشمندان براي دقّت بيش تر با ميكروسكوپ نگاه مي كنند. حالا مي خواهيم با يك تكّه كاغذ ساده اين كار را انجام دهيم.
وسط يك صفحه ي سفيد مربّعي به طول 2/5...
هديه ي نعيمان
با شنيدن صداي مرد نعيمان خوش حال شد. پيش مرد عسل فروش رفت و گفت: «من همه ي عسل هايت را مي خرم؛ امّا بايد پولش را بعداً بگيري؟» مرد عسل فروش قبول كرد و نعيمان كاسه عسل را به خانه ي پيامبر (ص) برد، در زد....
سارا
سارا توي اتاقش نشسته بود و نقّاشي مي كشيد. او مي خواست يك جنگل بزرگ و سرسبز بكشد. مامان توي اتاق آمد و گفت: «دخترم يك خبر خوب دارم، مطمئنّم از شنيدنش خيلي خوشحال مي شوي!»
اردك كبريتي
1.لوازم كار را آماده كنيد. 2.مطابق الگو براي اردك بال، دُم و سر ببريد. 3.روي كبريت را با كاغذ رنگي بپوشانيد و برايش بال بچسبانيد. 4.سر و دم آن را به بدنه بچسبانيد.
خنده ي ستاره ها
احمد نقّاشي را كه كشيد. با خوش حالي از جايش بلند شد و دويد طرف بابا. بابا به پشتي تكيه داده بود و مثل هميشه به ديوار نگاه مي كرد. خنده از لب هاي احمد رفت. با خودش گفت: «حيف شد! بابا كه نمي تواند نقّاشي...
گنج پدربزرگ
حسن توپش را محکم توي سينه ديوار شوت کرد و دويد طرف پدربزرگ، کنار باغچه، نفس نفس زد و گفت:«بابابزرگ چي مي کاري؟» پدربزرگ لبخندي زد و گفت: « يک گنج طلايي را کردم زير خاک.» حسن با تعجب گفت: «گنج؟ چه خوب،...
سبزه به شکل عروسک
1. تخم شاهي را در ظرفي بريزيد و خيس کنيد. 2. شکافي را بر روي توپ ايجاد کنيد و ظرف مايع ظرفشويي را به آن وصل کنيد. 3. ظرف را داخل جوراب کنيد و با نخ دور گردن و کمر آن را چند لا بپيچيد.
مامان بزرگ قورباغه
مامان بزرگ قورباغه، پيرترين قورباغه برکه بود. او با بچّه ها و نوه هايش در آنجا زندگي مي کرد. کسي نمي دانست او چند سال دارد. پنجاه، صد، صد و پنجاه ...
او هرچه پيرتر مي شد، کم حوصله تر مي شد. حوصله ي سر...
مؤذن کوچک
با او در مسجد فاطميه منطقه آزادشهر مشهد آشنا شدم. با سن کمش بين همه ي نماز گزارها اذان گفت و بعد فهميدم مکبّر هم هست و حتي در پخش چايي و قند به نمازگزارها کمک مي کند. بيش تر مي خندد و کساني که براي نماز...