0
مسیر جاری :
اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته سعدی شیرازی

اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته

اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته شاعر : سعدي رخساره زمين چو تو خالي نيافته اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته خوشتر ز ابروي تو هلالي نيافته تابنده‌تر ز روي تو ماهي نديده چرخ...
حناست آن که ناخن دلبند رشته‌اي سعدی شیرازی

حناست آن که ناخن دلبند رشته‌اي

حناست آن که ناخن دلبند رشته‌اي شاعر : سعدي يا خون بي دليست که دربند کشته‌اي حناست آن که ناخن دلبند رشته‌اي اين صورت و صفت که تو داري فرشته‌اي من آدمي به لطف تو ديگر نديده‌ام...
اي که ز ديده غايبي در دل ما نشسته‌اي سعدی شیرازی

اي که ز ديده غايبي در دل ما نشسته‌اي

اي که ز ديده غايبي در دل ما نشسته‌اي شاعر : سعدي حسن تو جلوه مي‌کند وين همه پرده بسته‌اي اي که ز ديده غايبي در دل ما نشسته‌اي ما همه صيد کرده‌اي خود ز کمند جسته‌اي خاطر...
اي رخ چون آينه افروخته سعدی شیرازی

اي رخ چون آينه افروخته

اي رخ چون آينه افروخته شاعر : سعدي الحذر از آه من سوخته اي رخ چون آينه افروخته چشم من از هر که جهان دوخته غيرت سلطان جمالت چو باز دم به دم از عشق نوآموخته عقل کهن...
اي که شمشير جفا بر سر ما آخته‌اي سعدی شیرازی

اي که شمشير جفا بر سر ما آخته‌اي

اي که شمشير جفا بر سر ما آخته‌اي شاعر : سعدي دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌اي اي که شمشير جفا بر سر ما آخته‌اي نازنينا تو دل از من به که پرداخته‌اي من ز فکر تو به خود...
پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به سعدی شیرازی

پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به

پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به شاعر : سعدي با تواناي معربد نکني بازي به پنجه با ساعد سيمين که نيندازي به اگر او با تو نسازد تو در او سازي به چون دلش دادي و مهرش ستدي...
آن سرو ناز بين که چه خوش مي‌رود به راه سعدی شیرازی

آن سرو ناز بين که چه خوش مي‌رود به راه

آن سرو ناز بين که چه خوش مي‌رود به راه شاعر : سعدي وان چشم آهوانه که چون مي‌کند نگاه آن سرو ناز بين که چه خوش مي‌رود به راه يا مه چارده که به سر برنهد کلاه تو سرو ديده‌اي...
اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو سعدی شیرازی

اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو

اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو شاعر : سعدي نادرست اندر نگارستان دنيي روي تو اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو گر چو يوسف پرده بردارد به دعوي روي تو دختران مصر را...
بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو سعدی شیرازی

بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو

بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو شاعر : سعدي بيا ببين که در اين غم چه ناخوشم بي تو بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو چو روز گردد گويي در آتشم بي تو شب از فراق تو مي‌نالم اي...
راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو سعدی شیرازی

راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو

راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو شاعر : سعدي در عبارت مي‌نيايد چهره زيباي تو راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو بس که حيران مي‌بماند وهم در سيماي تو چون تو حاضر...