مسیر جاری :
دو هفته ميگذرد کان مه دوهفته نديدم
دو هفته ميگذرد کان مه دوهفته نديدم شاعر : سعدي به جان رسيدم از آن تا به خدمتش نرسيدم دو هفته ميگذرد کان مه دوهفته نديدم خليل بيخ ارادت بريد و من نبريدم حريف عهد مودت...
عهد بشکستي و من بر سر پيمان بودم
عهد بشکستي و من بر سر پيمان بودم شاعر : سعدي شاکر نعمت و پرورده احسان بودم عهد بشکستي و من بر سر پيمان بودم بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم چه کند بنده که بر جور تحمل...
آمدي وه که چه مشتاق و پريشان بودم
آمدي وه که چه مشتاق و پريشان بودم شاعر : سعدي تا برفتي ز برم صورت بيجان بودم آمدي وه که چه مشتاق و پريشان بودم که در انديشه اوصاف تو حيران بودم نه فراموشيم از ذکر تو...
من با تو نه مرد پنجه بودم
من با تو نه مرد پنجه بودم شاعر : سعدي افکندم و مردي آزمودم من با تو نه مرد پنجه بودم من نيز دلاوري نمودم ديدم دل خاص و عام بردي آن نيزه که حلقه ميربودم در حلقه...
شکست عهد مودت نگار دلبندم
شکست عهد مودت نگار دلبندم شاعر : سعدي بريد مهر و وفا يار سست پيوندم شکست عهد مودت نگار دلبندم دل از محبت دنيا و آخرت کندم به خاک پاي عزيزان که از محبت دوست من آن به...
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم شاعر : سعدي به ديدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پيوندم...
چنان در قيد مهرت پاي بندم
چنان در قيد مهرت پاي بندم شاعر : سعدي که گويي آهوي سر در کمندم چنان در قيد مهرت پاي بندم گهي بر حال بي سامان بخندم گهي بر درد بي درمان بگريم که پند هوشمندان کار بندم...
از در درآمدي و من از خود به درشدم
از در درآمدي و من از خود به درشدم شاعر : سعدي گفتي کز اين جهان به جهان دگر شدم از در درآمدي و من از خود به درشدم صاحب خبر بيامد و من بيخبر شدم گوشم به راه تا که خبر...
هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم
هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم شاعر : سعدي هميبرابرم آيد خيال روي تو هر دم هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم که آب ديده سرخم بگفت و چهره زردم نخواستم که بگويم حديث عشق...
عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم
عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم شاعر : سعدي يا گناهيست که اول من مسکين کردم عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم غم دل با تو نگويم که نداني دردم تو که از صورت حال دل ما بيخبري...