مسیر جاری :
نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول
نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول شاعر : سعدي در سراي به هم کرده از خروج و دخول نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول که بامداد در حجره ميزند مأمول شب دراز دو چشمم بر آستان...
من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول
من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول شاعر : سعدي مرا از آن چه که خدمت قبول يا نه قبول من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول نه احتمال فراق و نه اختيار وصول نه دست با تو درآويختن...
بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول
بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول شاعر : سعدي من گوش استماع ندارم لمن يقول بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول جايي دلم برفت که حيران شود عقول تا عقل داشتم نگرفتم طريق عشق...
چشم خدا بر تو اي بديع شمايل
چشم خدا بر تو اي بديع شمايل شاعر : سعدي يار من و شمع جمع و شاه قبايل چشم خدا بر تو اي بديع شمايل سرو نديدم بدين صفت متمايل جلوه کنان ميروي و باز ميآيي روي تو بر...
جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال
جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال شاعر : سعدي شب فراق نخفتيم لاجرم ز خيال جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال که ديده سير نميگردد از نظر به جمال بدار يک نفس اي قايد اين زمام...
مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل شاعر : سعدي که احتمال ندارم ز دوستان ورقي گل مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل تو نيز اگر بتواني ببند بار تحول خبر بريد به بلبل که...
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل شاعر : سعدي گل از خارم برآوردي و خار از پا و پا از گل گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل از آن خورشيد خرگاهي برافکن دامن محمل ايا...
ساقي بده آن شراب گلرنگ
ساقي بده آن شراب گلرنگ شاعر : سعدي مطرب بزن آن نواي بر چنگ ساقي بده آن شراب گلرنگ تا کي زنم آبگينه بر سنگ کز زهد نديدهام فتوحي الا که برفت نام با ننگ خون شد دل...
به عمر خويش نديدم شبي که مرغ دلم
به عمر خويش نديدم شبي که مرغ دلم شاعر : سعدي نخواند بر گل رويت چه جاي بلبل باغ به عمر خويش نديدم شبي که مرغ دلم مرا به روي تو از هر که عالمست فراغ تو را فراغت ما گر بود...
يار بيگانه نگيرد هر که دارد يار خويش
يار بيگانه نگيرد هر که دارد يار خويش شاعر : سعدي اي که دستي چرب داري پيشتر ديوار خويش يار بيگانه نگيرد هر که دارد يار خويش ليکن آن بهتر که فرمايي به خدمتگار خويش خدمتت...