مسیر جاری :
چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد
چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد شاعر : سنايي غزنوي که تا مگر دلم از صحبتش بپرهيزد چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد گهي به بلعجبي فتنهاي برانگيزد گهي ز طيره گري نکتهاي...
زهي چابک زهي شيرين بناميزد بناميزد
زهي چابک زهي شيرين بناميزد بناميزد شاعر : سنايي غزنوي زهي خسرو زهي شيرين بناميزد بناميزد زهي چابک زهي شيرين بناميزد بناميزد زهي سوسن زهي نسرين بناميزد بناميزد ميان مجلس...
زهي مه رخ زهي زيبا بناميزد بناميزد
زهي مه رخ زهي زيبا بناميزد بناميزد شاعر : سنايي غزنوي زهي خوشخو زهي والا بناميزد بناميزد زهي مه رخ زهي زيبا بناميزد بناميزد زهي سيرت زهي آسا بناميزد بناميزد غبار نعل...
خوبت آراست اي غلام ايزد
خوبت آراست اي غلام ايزد شاعر : سنايي غزنوي چشم بد دورخه به نام ايزد خوبت آراست اي غلام ايزد هيچ صورت چو تو تمام ايزد نافريد و نياوريد به حسن بهم آورد صبح و شام ايزد...
عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد شاعر : سنايي غزنوي عشق بازي را بکرد و خاک بر افلاک زد عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد نعرهي عشق از گريبان تا به دامن چاک زد...
صحبت معشوق انتظار نيرزد
صحبت معشوق انتظار نيرزد شاعر : سنايي غزنوي بوي گل و لاله زخم خار نيرزد صحبت معشوق انتظار نيرزد خوردن مي محنت خمار نيرزد وصل نخواهم که هجر قاعدهي اوست آنهمه نسود آفت...
اي کم شده وفاي تو اين نيز بگذرد
اي کم شده وفاي تو اين نيز بگذرد شاعر : سنايي غزنوي و ا فزون شده جفاي تو اين نيز بگذرد اي کم شده وفاي تو اين نيز بگذرد گر بد شدست راي تو اين نيز بگذرد زين بيش نيک بود...
ناز را رويي ببايد همچو ورد
ناز را رويي ببايد همچو ورد شاعر : سنايي غزنوي چون نداري گرد بدخويي مگرد ناز را رويي ببايد همچو ورد يا بساط کبر و ناز اندر نورد يا بگستر فرش زيبايي و حسن کعبتين و مهره...
روي خوبت نهان چه خواهي کرد
روي خوبت نهان چه خواهي کرد شاعر : سنايي غزنوي شورش عاشقان چه خواهي کرد روي خوبت نهان چه خواهي کرد تا بدان نرگسان چه خواهي کرد مشک زلفي و نرگسين چشمي رنج اين ديدگان...
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد شاعر : سنايي غزنوي چرات بينم با اشک سرخ و با رخ زرد سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد دراز...