سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد شاعر : سنايي غزنوي چرات بينم با اشک سرخ و با رخ زرد سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد دراز قصه نگويم حديث جمله کنم وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد چو آستينش گرفتم گفت بردا برد چو پيشم آمد کردم سلام روي بتافت نه حيله‌اي که توانمش باز راه آورد نه چاره‌اي که دل از دوستيش برگيرم کشيد بايد رنج و چشيد بايد درد بر انتظار ميان دو حال...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد

شاعر : سنايي غزنوي

چرات بينم با اشک سرخ و با رخ زردسوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورددراز قصه نگويم حديث جمله کنم
وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکردجفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد
چو آستينش گرفتم گفت بردا بردچو پيشم آمد کردم سلام روي بتافت
نه حيله‌اي که توانمش باز راه آوردنه چاره‌اي که دل از دوستيش برگيرم
کشيد بايد رنج و چشيد بايد دردبر انتظار ميان دو حال ماندستم
که در عقيله‌ي هجران صبور بايد مردايا سنايي لولو ز ديدگانت مبار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط