مسیر جاری :
![لباس عید گنجشك لباس عید گنجشك](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/lebaseeidgonjeshk.jpg)
لباس عید گنجشك
روزی بود، روزگاری بود. هر كه به فكر كاری بود. یواش یواش بهار میشد، دوباره فصلِ كار میشد. شكوفهها قشنگ قشنگ، گلها، هزار هزار رنگ. گل بود و چشمه و بهار، روستایی سبز و سبزهزار، یك دِه و صد تا
![داركوبي كه خورشيد شد داركوبي كه خورشيد شد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/darkoob.jpg)
داركوبي كه خورشيد شد
يكي بود، يكي نبود. زير گنبدكبود، روي شاخههاي يك درخت پير لانهي داركوبي بود.
داركوبِ قصّهي ما روي درخت، خوب زندگي ميكرد. چه هوا گرم و چه سرد. نوك ميزد بر تنهي درخت پير، صبح زود تا شام دير. كرمهاي...
![گهوارهی دریایی گهوارهی دریایی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/gahvaredaryaei.jpg)
گهوارهی دریایی
اتل و متل توتوله، روزی و روزگاری، آدمی بود كوتوله، كارش چی بود؟ غوّاصی بود. تو دریاها شنا میكرد. میرفت به عمق دریاها، توی دلش خدا خدا خدا میكرد. با موج و آب میجنگید. در زیرِ آب دریا، میگردید و
![چه طورينيشت بزنم؟ چه طورينيشت بزنم؟](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/chetorinishetbezanam.jpg)
چه طورينيشت بزنم؟
يكي بود، يكي نبود، زيرگنبد كبود، توي دِه خاركني بود. خاركني پير و فقير، توي چنگ درد و بيپولي اسير. صبح زود، خاكن پير، چشم به آسمان ميدوخت. آسمان، اگر كه باراني نبود، سر ميزد به كوه و دشت، خار
![از همه پر زورترم از همه پر زورترم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/azhameporzoortaram.jpg)
از همه پر زورترم
يكي بود، يكي نبود، روزي بود، روزگاري بود. غير از خداي مهربان، گنجشكي بود زار و نالان. چه فصلي بود؟ زمستان، سرماي سرد و سوزان. هر جا كه زندگي بود، برف و يخ و يخبندان. گنجشك ما گرسنه بود و خسته
![روباه باغبان روباه باغبان](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/rubahebaghban.jpg)
روباه باغبان
خواند و خواند ارّه كشيد. ارّه را هم كلاغِ بيچاره شنيد. قار قاري كرد و گفت: «چه ميكني؟ دوستي يا دشمني؟ نميبيني لانهي من اينجاست؟ اين درخت خانهي ماست.»
![مرغ قشنگ تپلي مرغ قشنگ تپلي](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/morghghashangtopoli.jpg)
مرغ قشنگ تپلي
اتل متل، توتوله، مرغكي بود، چه مرغي! مرغي تپل، مرغ نگو يك دستهي گل، چاق و زرنگ، با پَر و بالِ رنگارنگ. تخم ميگذاشت. چه تخمي! تخم درشتي كه دو تا زردهي زرد رنگ داشت. هزار تا دنگ و فنگ داشت.
![خياط باشي و بزبزي جان خياط باشي و بزبزي جان](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/khaiyatbashi.jpg)
خياط باشي و بزبزي جان
يكي بود يكي نبود، روزي بود، روزگاري بود. غير از خداي مهربان، خياطي بود، پرشور وشر، دكاني دشت سر گذر. توي خانه زني نداشت. يك «بُزي» داشت و سه پسر: كوچك، بزرگ، بزرگتر.
![کریم پادشاه کریم پادشاه](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/karimpadeshah.jpg)
کریم پادشاه
خارکنی بود که به او «کریم» میگفتند. اسم پادشاه آن شهر هم کریم بود. یک روز کریم پادشاه، با زن و کنیز و غلامانش برای شکار به صحرا رفت. در آنجا چادر زدند. از قضا، کریم خارکن در آن نزدیکی خار میکند. پادشاه...
![دبهی کره دبهی کره](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/dabbehkareh.jpg)
دبهی کره
یک گرگ و یک روباه با هم دوست شدند. چند روزی از دوستی آنها نگذشته بود که روباه به گرگ گفت: «زمستون، هوا خیلی سرد میشه. بیا از حالا بگردیم و غذایی برای زمستون پیدا کنیم.»