مسیر جاری :
اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب
اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب شاعر : سنايي غزنوي سرمايهي ناز و طرب حوران ز رشکت در تعب اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را...
اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن
اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن شاعر : سنايي غزنوي ديده در گبري مدار و تکيه بر ايمان مکن اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن جاي اين مردان مگير و راي اين ميدان...
آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي
آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي شاعر : سنايي غزنوي آنکه مر اهل عجم را اوست حالي رهنماي آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي هست هم نام کسي کز بهر او دارد به پاي ...
گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود
گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود شاعر : سنايي غزنوي هم وي اصل چشم زخم ملک تابستان شود گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود زان که کامل بهر آن شد چيز تا نقصان شود از کمال هيچ چيزي...
آتش عشق بتي برد آبروي دين ما
آتش عشق بتي برد آبروي دين ما شاعر : سنايي غزنوي سجدهي سوداييان برداشت از آيين ما آتش عشق بتي برد آبروي دين ما لاابالي داغ کرد از کبر بر تمکين ما لن تراني نقش کرد از...
اي قوم ازين سراي حوادث گذر کنيد
اي قوم ازين سراي حوادث گذر کنيد شاعر : سنايي غزنوي خيزيد و سوي عالم علوي سفر کنيد اي قوم ازين سراي حوادث گذر کنيد چون مرغ بر پريده مقر بر قمر کنيد يک سر بپر همت ازين...
گفتمت يکي شعر دو هفته به سه ماهه
گفتمت يکي شعر دو هفته به سه ماهه شاعر : سنايي غزنوي از تقويت حسي و نطقي و نمايي گفتمت يکي شعر دو هفته به سه ماهه پيراهن و دستار و زبرپوش و دو تايي دارم طمع از جود تو...
\N
\N شاعر : سنايي غزنوي حاجت صد هزار ... قوي \N شد ز ... روا که مابوني \N گر چه از خواسته چو قاروني حاجب من روا نگشت از تو \N پس چو به بنگرم بر تو و من آدمي...
تابوت مرا باز کن اي خواجه زماني
تابوت مرا باز کن اي خواجه زماني شاعر : سنايي غزنوي وز صورت ما بين ز رخ دوست نشاني تابوت مرا باز کن اي خواجه زماني از خون دل ما شده چون لاله ستاني تا ديدهي چون نرگس ما...
مرا شهابي گر هجو کرد صد خروار
مرا شهابي گر هجو کرد صد خروار شاعر : سنايي غزنوي نيافت خواهد پاسخ ز لفظ من تنگي مرا شهابي گر هجو کرد صد خروار بهر خروشي خواهم همي زدن سنگي دراز کاري دارم که هر سگي را...