0
مسیر جاری :
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم شرح دیوان حافظ

روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم

مدت زمانی می گذرد که در میکده و خرابات خدمت می کنم و با وجود درویشی و نیازمندی و فقر، مناعت طبع دارم و کار توانگران و سعادتمندان را انجام می دهم و از دولت رندان و صاحبدلان بهره مندم.
حاشا که من به موسم گل ترک مِیْ کنم شرح دیوان حافظ

حاشا که من به موسم گل ترک مِیْ کنم

دور باد از من که در وقت شکفتن گل، نوشیدن شراب را ترک کنم و توبه نمایم. من که مدّعی عقل و دانش هستم، این کار را کی می توانم انجام دهم؟
به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم شرح دیوان حافظ

به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم

سحرگاهان با خود گفتم که به نیّت توبه استخاره ای کنم، ولی چه چاره و تدبیری می توانم بکنم؟ چرا که بهاری که توبه ی پرهیزکاران از باده خواری را می شکند از راه می رسد و مانع توبه کردنم می شود.
دوش سودای رُخَش گفتم ز سر بیرون کنم شرح دیوان حافظ

دوش سودای رُخَش گفتم ز سر بیرون کنم

دیشب با خودم گفتم که عشق چهره ی زیبای معشوق و آرزوی دیدارش را از فکر و ذهنم بیرون کنم و او گفت:محال است که این دیوانه ی عشق بتواند عشق مرا از ذهنش بیرون سازد؛ چاره اش فقط زنجیر است تا آرام گیرد.
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم شرح دیوان حافظ

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

بی اختیار اشک می ریزم و شکیبایی را رها می کنم و در این کار، بی پروا دل به دریا خواهم زد و هر چه در دل دارم، بیان خواهم کرد.
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم شرح دیوان حافظ

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

ای معشوق زیبا و دلربا! با غم عشق تو چه کنم و چه چاره ای برای رهایی از آن بیندیشم؟ تا کی در غم دوری و هجران تو تا سحرگاهان ناله سر دهم؟
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم شرح دیوان حافظ

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

من آن عاشق و رندی نیستم که معشوق و جام شراب و عشق ورزی را ترک کنم. محتسب هم می داند که من این کارها را کمتر انجام می دهم و هرگز ترک می و معشوق نخواهم گفت و از میگساری و عاشقی توبه نخواهم کرد.
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم شرح دیوان حافظ

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

ای معشوق سرو قامت! بی تو با گل و گلزار چه کنم؟ گیسوی تابدار سنبل را برای چه نوازش کنم و چهره ی سوسن به چه کارم می آید؟ تو که نیستی، من دل و دماغ تماشای گل ها را ندارم.
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم شرح دیوان حافظ

عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم

مدت زیادی است که در آرزوی درک عالم معنی هستم و به این منظور به دنبال انسان نیکنامی هستم که با هدایت و ارشاد او به مقصد برسم. امیدی به زاهدان ریاکار و صوفیان خانقاهی ندارم.
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم شرح دیوان حافظ

چل سال بیش رفت که من لاف می زنم

بیش از چهل سال است که من پیرو پیر مغان هستم و خود را از کوچک ترین بندگان و خدمت گزاران او می دانم؛ اما چنان که باید در طریقه ی رندی راه نپیموده ام و یک رند پاک باخته نشده ام.