0
مسیر جاری :
ز دست کوته خود زیر بارم شرح دیوان حافظ

ز دست کوته خود زیر بارم

از ناتوانی و تهیدستی خود در رنج و عذابم،زیرا از اینکه خواسته های معشوقان زیباروی بلند قامت را نمی توانم برآورده سازم،شرمنده ام.
ای که با سلسله ی زلف دراز آمده ای شرح دیوان حافظ

ای که با سلسله ی زلف دراز آمده ای

ای معشوقی که با گیسوی تابدار و دراز خود آمده ای! خدا کند که بتوانی لطفی بکنی و فرصت بیشتری داشته باشی؛ زیرا که برای نوازش عاشق دیوانه ای آمده ای.
سحرگاهان که مخمور شبانه شرح دیوان حافظ

سحرگاهان که مخمور شبانه

بامدادان که هنوز از باده نوشی شبانه مست و خمار بودم، با نوای سازهای چنگ و چغانه بار دیگر جام شراب را بر دست گرفتم و نوشیدم.
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه شرح دیوان حافظ

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

ای یار! شمع که خود باید معشوق پروانه باشد، مانند پروانه عاشق توست و من چنان گرفتار توام که از حال خود خبر ندارم یا نگران خود نیستم.
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه شرح دیوان حافظ

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

نامه ای به معشوق خود نوشتم، چنان نامه ی غمزده ای که انگار آن را با خون دل و با اشک خونین نوشته ام که:من در فراق تو دنیا را چون روز قیامت می بینم. دور از معشوق، دنیا مانند روز قیامت، ترسناک است.
دامن کشان همی شد در شَرب زر کشیده شرح دیوان حافظ

دامن کشان همی شد در شَرب زر کشیده

هنگامی که معشوق در لباس گرانبها و زربفت خود باز ناز و غرور می گذشت، صد دلبر ماهرو از حسادت گریبان جامه ابریشمی خود را بر تن پاره کردند؛ معشوق من از همه زیباتر است.
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده شرح دیوان حافظ

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده

مغبچه ی باده فروش با لحن تمسخر آمیز و سرزنش گونه ای آمد و گفت که ای سالک خواب آلوده! بیدار شو؛ تو به خواب رفتی و از کاروان معرفت باز ماندی.
در سرای مغان رُفته بود و آب زده شرح دیوان حافظ

در سرای مغان رُفته بود و آب زده

در سرای مغان (میخانه)آب و جارو شده و پیر و مرشد در آنجا نشسته بود و پیر و جوان را به بزم میخانه برای نوشیدن باده دعوت می کرد.
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟ شرح دیوان حافظ

ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟

ای یار! چه هدفی داری که گیسوی زیبا و تابدارت را به دست باد صبا داده ای و گوش خود را به فرمان رقیب و مدعی سپرده ای و این گونه با همه کس -به غیر از من -از در شانس و مدارا در آمده ای؟
وصال او ز عمر جاودان بِه شرح دیوان حافظ

وصال او ز عمر جاودان بِه

رسیدن به معشوق از عمر جاودانه بهتر است؛ خدایا! آن چیزی را به من عطا کن که برایم بهتر است. معشوق با من تندی کرده و با شمشیر جفا مرا آزرد، ولی من به کسی نگفتم؛ زیرا بهتر است که راز دوست از دشمن پنهان بماند.